📖 آخرین بار که دیدمت
🔸عاشقانه هایی از جنس مدافعان حرم
✍🏻 به قلم سیده زهرا طباطبایی
🔹انتشارات حماسه یاران
✅ خرید آسان
https://b2n.ir/p74660
@hamaseh17
۰۲۵۳۷۷۴۸۰۵۱
🌷@shahedan_aref
شهید احمد رضا حسامی
تاریخ ولادت : ۱۳۳۹/۱۱/۲۰
محل تولد: دزفول
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۴/۲۴
محل شهادت: شلمچه
تاریخ تفحص : شهریور ۱۳۷۹🌷
احمد رضا در دامان پر مهر خانواده ای مذهبی پرورش یافت و دینداری و اعتقادهای مذهبی حرف اول و آخر خانواده را میزد بطوریکه غم دین با گوشت و استخوانش عجین شده بود . در عملیات فتح المبین به عنوان فرمانده دسته ی پیاده حاضر شد پس از آن در عملیات رمضان شرکت کرد و در حالی که به عنوان فرمانده گروهان در گردان عمار از لشکر ۷ ولی عصر عج خدمت میکرد، در تیرماه ۶۱ در راه کربلا (شرق رود دجله) مفقود الاثر شد ، سالها پس از شهادتش در تفحص کربلای شهدای رمضان آثار پیکر پاک بر جای مانده اش را یافتند. 🌷
در عملیات فتح المبین به عنوان فرمانده دسته پیاده حاضر شد پس از آن در عملیات رمضان شرکت کرد و در حالی که به عنوان فرمانده گروهان در گردان عمار از لشکر ۷ ولی عصر عج خدمت میکرد، در تیرماه ۶۱ در راه کربلا (شرق رود دجله) مفقود الاثر شد ، سالها پس از شهادتش در تفحص کربلای شهدای رمضان آثار بر جای مانده اش را یافتند. 🌷
وصیتنامه شهید👇
الان آغاز رفتن است ، باید به ذکر خدا آرام گرفت و کفار را به نابودی کشید . شکرخدا که نصیبم کرد در راه خدا جنگیدن را سختی ها در بدن و ذره ای از درد آن چشیدن را . به خدا قسم دنیا خانه و کاشانه ما نیست ، چه بدبخت مائیم که برای دنیا چه کارها که نمی کنیم ، نگویید احمدرضا مرده چرا که تازه به دنیا آمده است و به لطف و رحمت خدا به منزل خویش در بهشت رسیده است.
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
شهید مدافع حرم🕊🌹
#احمدرضا_حسامی
🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
کتاب #عارفانه زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت صد و چهارم ( ادامه قسمت قبل ) و کسی یک چهارم
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت صد و پنجم ( ادامه قسمت قبل )
توصیف جهنم از لسان مبارک شهید نیری
ای خدای ارحم الراحمین به من رحم
کن. هنگامی که از میان شعلههای آتش دوزخ فریادی برآید که (احمد نیری) کجاست؟
همان کسی که با آرزوهای دراز و
امروز و فردا کردن وقت گذرانی کرد و در کارهای زشت، عمر خود را تلف کرد.
پس از این آواز، ماموران دوزخ با
عمود آهنین شتابان و هول انگیز به سوی من آیند و مرا کشان کشان به سوی عذابی سخت برده و با سر در قعر دوزخ اندازند
و می گویند بچش!که تو همانی که در
دنیا آن چنان خود را عزیز و گرامی میداشتی
و (من را) در جایی مسکن دهند که
اسیر در آنجا برای همیشه اسیر است و آتش آن همواره شعله ور.
نوشابه آنجا جحیم و جایگاه
همیشگیام دوزخ و حمیم باشد. شعلههای فروزان مرا از جای بر کند ولی قعر دوزخ باز مرا در کام خود کشد. نهایت آرزویم آن باشد که بمیرم ولی از مرگ خبری نباشد.
پاهایم بر پیشانی بسته شده و روی
من از ظلمت گناه سیاه گشته، به هر طرف که روم فریادی میکشم.
به هر سو رو آورم صیحه زنم که؛ ای
مالک، وعدههای عذاب دربارهی من محقق شده.
ای مالک، ازسنگینی زنجیرهای آهنین توان ما از دست رفته است، ای مالک پوستهای تن ما کباب شده، ای مالک ما را بیرون بیاور که دیگر به کارهای زشت باز نخواهیم گشت.
پاسخ بشنوم که هرگز! اکنون هنگام
امان یافتن نیست و از این جایگاه ذلت، روی تافتن نیست، زبان در کشید و سخن نگویید.
گر به فرض محال از اینجا بیرون
روید، باز به همان اعمال زشتی که از آنها نهی شده بودید بازخواهید گشت.
پس از این جواب به کلی ناامید
میشوم و تاسف شدید و پشیمانی دردناک به من دست دهد، به رو در آتش بیفتم.
بالای سر ما آتش، زیر پای ما آتش،
سمت راست ما آتش، سمت چپ ما آتش، غرق در آتش.
خوراک ما آتش، نوشابه ما آتش، بستر ما آتش، جامه ما آتش... آتش.
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید#احدعلی_نیری🕊🌹
🌷@shahedan_aref
🌹شهید محمد علی رجایی
محمدعلی رجایی ٢۵ خرداد ۱۳۱۲ در قزوین متولد شد. پدرش عبدالصمد نام داشت و پیشهور بود و در بازار قزوین به کسب خرازی اشتغال داشت. ۴ سال بعد از تولدش پدرش درگذشت و برادرش که ۱۰ سال بزرگتر از او بود بیرون از خانه کار میکرد و مادرش پنبه پاک میکرد و فندق و گردو و بادام میشکست تا هزینههای زندگی را تأمین کند.
محمدعلی رجایی دومین نخستوزیر و دومین رئیسجمهور ایران بود. وی در زمان ریاستجمهوری در حادثهٔ انفجار در دفتر نخست وزیری ترور شد. محمدعلی رجایی دارای درجهٔ کارشناسی ریاضیات از دانش سرای عالی و کارشناسی ارشد آمار بوده و پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، به دبیری ریاضیات اشتغال داشتهاست. پس از انقلاب در کابینه مهدی بازرگان وزیر آموزش و پرورش بود و با انتخاب سید ابوالحسن بنیصدر به عنوان رئیسجمهور، رجایی به عنوان نخستوزیر معرفی شد. وی از ۱۱ مرداد ۱۳۶۰ تا ۸ شهریور همان سال، یعنی به مدت ۲۸ روز، رئیسجمهور منتخب مردم بود.
شهید #محمدعلی_رجایی
#سالروز_شهادت ❤️
🌷@shahedan_aref
📸 عکس نوشت | اولین و آخرین وظیفه یه دختر انقلابی چی میتونه باشه؟!
🔸در آخر سلامی هم به خواهران گرامیام میکنم و به آنها غیر از حفظ حجاب سفارش دیگری ندارم، که این خود اول و آخر وظیفه شما خواهران گرامیام است. چرا که با حفظ حجاب خود میتوانید از خون شهیدان پاسداری کنید.
بخشی از وصیتنامه شهید #داوود_حیدری
🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آخرین پیام شهید رجایی به مردم
🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
🍀 سلام بر ابراهيم ۱🍀 💥 قسمت هشتاد و ششم: والفجرمقدماتي( بخش اول) 👤راوی : علي نصرالله گردان ك
☘ سلام بر ابراهيم ۱☘
💥 قسمت هشتاد وششم : والفجرمقدماتي ( بخش دوم)
👤 راوی : علي نصرالله
بعد هم شروع به سينهزنى كرد، اولين بار بود كه اين بيت زيبا را شنيدم:
امان از دل زينب سلاماللهعلیها چه خون شد دل زينب سلاماللهعلیها
بچهها با ســينه زني جواب دادند. بعد هم از اســارت حضرت زينب سلاماللهعلیها و
شهداي كربلا روضه خواند.
در پايان هم گفت: <<بچهها، امشــب يا به ديدار يار ميرسيد يا بايد مانند عمه
سادات، اسارت را تحمل كنيد و قهرمانانه مقاومت كنيد.>> 1👇🏻
بعد از مداحي عجيب ابراهيم، بچه ها در حالي كه صورتهايشان خيس از
اشك بود بلند شدند. نماز مغرب وعشاء را خوانديم.
از وقتي ابراهيم برگشته
سايه به سايه دنبال او هستم! يك لحظه هم از او جدا نميشوم.
مــن به همراه ابراهيم، يكي از پلهاي ســنگين و متحرك را روي دســت
گرفتيم و به همراه نيروها حركت كرديم.
حركت روي خاك رملي فكه بســيار زجــرآور بود. آن هم با تجهيزاتي به
وزن بيش از بيســت كيلو براي هر نفر!
ما هم كه جداي از وســايل، يك پل
سنگين را مثل تابوت روي دست گرفته بوديم!
همه به يك ستون و پشت سر هم از معبري كه در ميان ميدانهاي مين آماده
شده بود حركت كرديم.
حدود دوازده كيلومتر پياده روي كرديم. رسيديم به اولين كانال در جنوب
فكه. بچه ها ديگر رمقي براي حركت نداشتند.
ساعت نه ونيم شب يكشنبه هفدهم بهمنماه بود. با گذاشتن پلهاي متحرك
و نردبان، از عرض كانال عبور كرديم.
ســكوت عجيبي در منطقه حاكم بود.
عراقيها حتي گلولهای شليك نميكردند!
يك ربع بعد به كانال دوم رسيديم. از آن هم گذشتيم. با بيسيم به فرماندهي
اطالع داده شد.
چند دقيقهاي نگذشته بود كه به كانال سوم رسيديم.
1<<پی نوشت
👈🏻-عجيب بودكه تقريبًاهمه بچههاي گردانهاي كميل كه ابراهيم برايشان روضه خواند يا شهيد شدند يا اسير>>
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهيم ۱👉🏻
شهید #ابراهیم_هادی 🌹🕊
🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
🌹🍃 #چله_شهدایی سی و چهارمین روز از چله زیارت عاشورا به نیت شهید#عبدالمهدی_مغفوری🕊🌹 ❤️ اَلسَّلامُ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊مسافر گمگشته دير آمد اما همه را شگفتزده كرد
بارها پيش آمده كه شهدا ما را غافلگير ميكنند. يك نمونهاش در ماجراي شهيد علايي است كه در سال 1375 پس از گذشت 13 سال از شهادت و مفقودي به خانه برگشت. از تمام پيكر او جز استخواني باقي نمانده بود، اما صورتش سالم بود..
🕊شهيد علايي است كه در سال 1375 پس از گذشت 13 سال از شهادت و مفقودي به خانه برگشت. از تمام پيكر او جز استخواني باقي نمانده بود، اما صورتش سالم بود تا هم شناسايياش به راحتي صورت گيرد و هم خانواده و دوستانش يكبار ديگر چهره عبدالله را از نزديك ببينند. شهيد عبدالله علايي در عمليات خيبر و منطقه طلائيه به شهادت رسيد. جايي كه زمستان سال 62 آتش و خون برپا بود. 13 سال بعد وقتي علايي همراه با800 شهيد ديگر روي دست مردم ايران تشييع شد تا به معراج شهداي تهران برود، كسي باور نميكرد كه از جمع اين شهدا، يك نفر از آنها با چهرهاي سالم به خانه و كاشانهاش برگشته باشد.
نقل از برادرزاده شهید👇
🕊خانواده پدربزرگم خانواده پر جمعيتي بودند. چهار برادر و دو خواهر كه عبدالله فرزند سوم بود. در ميان برادرها ايشان از همه بزرگتر بودند. عمو متولد هشتم دي ماه 1340 در شهر كاشان بود. وضعيت درسي عمويم عبدالله عالي بود. عمه بزرگم برايم تعريف كرده است عبدالله نماز شبش هيچ وقت ترك نميشد. صبحهاي جمعه بعد از انجام اعمال مستحب، براي اقامه نماز از خانه بيرون ميرفت. هميشه خمس و زكاتش را پرداخت ميكرد و در خانواده در ماه مبارك رمضان قبل از باز كردن روزههايش ابتدا نماز ميخواند.
شهید#عبدالله_علایی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
🌹🍃 #چله_شهدایی
سی و پنجمین روز از چله زیارت عاشورا به نیت شهید#عبدالله_علایی🕊🌹
❤️ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ❤️
برای همه گرفتارا دعا کنید🙏
🌷@shahedan_aref
کتاب مرتضی و مصطفی خاطرات خود گفته شهید مرتضی عطایی (ابوعلی) است که بخش های زیادی از آن شامل روایت های شهید مرتضی عطایی از شهید مصطفی صدرزاده است. شهید صدرزاده فرمانده گردان عمار لشکر فاطمیون و شهید عطایی جانشین وی و از نزدیک ترین دوستان شهید عطایی در سوریه بود.
این کتاب اگر چه درمورد شهید عطایی است اما به دلیل وجود خاطرات زیادی از شهید صدرزاده به نام مرتضی و مصطفی نامگذاری شده است.
مصاحبه و تدوین کتاب توسط علی اکبر مزدآبادی صورت گرفته و در ۱۰ بخش در انتشارات یا زهرا (س) و در ادامه سلسله کتاب های یا زینب (س) در خصوص شهدای مدافع حرم به چاپ رسیده است.
شهدای مدافع حرم🕊🌹
#مصطفی_صدرزاده
#مرتضی_عطایی
🌷@shahedan_aref
✳️ بگو ورشکست شدم دیگه!
🔻 آقا مهدی بعد از اینکه خوب به حرفهایم گوش کرد، گفت: «تو چقدر قرآن میخونی؟» گفتم: «اگه وقتی بشه میخونم؛ ولی وقت نمیشه. بیست و چهار ساعته دارم میدوم.» گفت: «نهج البلاغه چی؟ نهج البلاغه چقدر میخونی؟» باز همان جواب را دادم. چند تا کتاب دیگر را اسم برد و وقتی جوابم برای همه منفی بود، با عصبانیت دستش را بالا برد و گفت: «بدبخت! بگو ورشکست شدم دیگه!» گفتم: «چطور آقا مهدی؟» گفت: «تو با همون ایمان سنتیای که داشتی اومدی جبهه. اونو خرج کردی، حالا دیگه اندوختهای نداری؛ نه مطالعهای داری، نه قرآن میخونی، نه نهج البلاغه. اون سرمایهای که داشتی رو خرج کردی، اما چیزی بهش اضافه نکردی؛ این یعنی ورشکستگی! من میگم روزی یک ساعت درِ اتاقت رو بیند و مطالعه کن؛ ولو این که دشمن بیاد.»
📚 از کتاب «ف.ل.۳۱» روایت زندگی شهید#مهدی_باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا
📖 ص ۲۱۴
✍ علی اکبری مزدآبادی
🌷@shahedan_aref
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
میشه جواب بدید کپی از مطالبتون حلاله؟
@shahedan_aref
🔔قابل توجه مخاطبان محترم🔔
❓سوالات پر تکرار شما را پاسخ می دهیم، خواهشمندیم تحت هیچ شرایطی دیگر ارسال نفرمایید.
💠اول: استفاده از مطالب کانالهای ما بی قید و شرط مجاز است.برای تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی روح شهدا صلوات
💠دوم تبادل و تبلیغ در حیطه مسئولیت ما نیست، لطفا به کانون تبلیغاتی قاصدک که در بیوی کانال هست مراجعه کنید.
💠سوم برای ارسال مطالب متنی می توانید از همین لینک ناشناس اقدام کنید. اما چنانچه قصد ارسال عکس یا فیلم دارید، آیدی خود را با ذکر دلیل(بنویسید میخوام عکس یا فیلم برای موضوع ...ارسال کنم) بنویسید، ادمین ما با شما می گیرد.
May 11
هر روز با شهدا
کتاب #عارفانه زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت صد و پنجم ( ادامه قسمت قبل ) توصیف جهنم از لس
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت صد و ششم ( ادامه قسمت قبل )
پس از عرض سلام خدمت برادر گرامی و عزیزم ماشاءالله محمدشاهی امیدوارم حالت خوب باشد و در پناه حق تعالی، معرفت الهی را کسب کرده باشی.
ماشاءالله جانم، همان طوری که به عرضتان رساندم انسان باید حق تعالی را خوب بشناسد. وقتی که حق تعالی را شناخت دنبال اطاعت و بندگی او می رود.
اما بعضی از ما خوب پروردگار را نشناختیم. با فکر خودمان اعمالی از ما سر می زند که اگر این اعمال را انجام دهیم به پروردگار نزدیک می شویم، ولی این طور نیست.
بلکه هر لحظه از که این اعمال را انجام دهیم از حق تعالی دورتر می شویم.
پس برادرم باید بیاییم و بسنجیم، اعمالی که ما از صبح تا شب و یا از شب تا صبح انجام می دهیم خوب وارسی کنیم.
ماشاءالله، این چندین ساعت که در پیش تو بودم خیلی از دستت ناراحت شدم؛ چون کلی اخلاق تو فرق کرده! ماشاءالله خیلی عقب افتادی. بکوش، خودت را نجات بده.
اگر باز تنبلی به خرج دهی، عقب تر می افتی. آن وقت است که آن طور که پروردگار (باید) به شما عنایت بکند نمی کند.
آن وقت است که گرفتار نفس و شیاطین می شوی.
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید#احمدعلی_نیری🕊🌹
🌷@shahedan_aref
✨همه زندگی او دین و مذهب بود✨
🎙همرزم شهید:
🔰در روستای خلسه که بودیم پسر حاج رحیم یعنی علی کابلی نیز حضور داشت، حاجی بین راه میگفت خیلی خوشحالم از اینکه با پسرم همرزم هستم هر دو در رکاب مقام معظم رهبری برای اهل بیت (ع) میجنگیم. گفت: میدانی الان به حال چه کسی غبطه میخورم؟ به حال همسرم؛ اینکه چقدر ثواب میبرد هم نگران من و هم نگران فرزندش است که میزان ثواب قابل نوشتن نیست.
🔰من در آن لحظه به حال خودش غبطه خوردم، چرا که من خودم به پسرم گفته بودم جای شما نیست مگر بچه بازی است پسرم به من گفت شما چقدر بیانصاف هستید خودتان زمانی که به جبهه میرفتید سنتان کمتر از اینها بود، من در آن لحظه به کار خودم فکر کردم اما رحیم از همرزم بودن با پسرش لذت میبرد.
🔰در کل رحیم فردی وارسته بود، بخشی از آن به زحماتی برمیگردد که والدین او برایش کشیدند، مادربزرگ ایشان تاثیر خوبی گذاشت چرا که والدین او سنی بودند و در ادامه او تغییر مکتب داد و به واسطه مادربزرگ خود شیعه شد.
حضور در دفاع مقدس به اعتقادات او عمق بخشید؛ اقدامات او هم سبقه دینی و مذهبی داشت، خلاصه زندگی او نشان از همین دارد.
شهید#رحیم_کابلی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
🌱شهید علی شریعتی
📅تاریخ تولد: ۱۳۴۶/۰۶/۰۹
محل تولد: اراک
📆تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۰۴
محل شهادت: جزیره بوارین - عراق
💎نشانی: اراک، گلزار شهدا
📜برشی از وصیتنامه شهید:
امت حزبالله همیشه در صحنه باشید و به پیامهای رهبر انقلاب جامع عمل بپوشانید و هر حرکت دشمنان اسلام را دریابید و خنثی کنید و همیشه پشتیبان این انقلاب باشید و هرگز یک لحظه از امام جدا نشوید؛ زیرا رهبری که ما داریم هیچ کشوری نداشته و ما باید خدا را شکر کنیم که چنین نعمتی در اختیار ما گذاشته است و همیشه باید جبههها را محکم نگهداریم و اگر این انقلاب ضربه ببیند، ما مسئول هستیم و در آن دنیا باید جوابگوی برای خون شهدا باشیم. در راه انقلاب که انقلاب خدایی است باید از جان و مال گذشت و انسان هم که یک جان بیشتر ندارد و آن جان را باید یکبار دهد و چقدر خوب است که جانش را در راه خدا بدهد. ای جوانها، مواظب خودتان باشید. مبادا رزق و برق دنیا شما را گول بزند و در بستر بیماری بمیرید و اکنون که دین خدا نیاز به یاری دارد، باید یاری کرد و کسی که دین خدا را یاری کند خدا هم پاداش آن را خواهد داد.
شهید#علی_شریعتی
🌷@shahedan_aref
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
#شادی_روح_شهدا_صلوات🕊🌹
🌷@shahedan_aref
🌷 خاطرات شهید همت:
🌿 اثاث ها را بسته بودند برای انتقال به تهران، خبر رسید حاج همت آمده.
صدای صلوات و تکبیر بلند شد.
بعد از دوتا عملیات و خستگی، این خبر می چسبید.
حاجی گفته برای دیدن امام وقت گرفتهاند.
از ذوقشان نمیدانستند چه کار کنند.
دلشان میخواست همین الان راه بیفتند.
گفت: خب حالا که همه سرحالین، حاضر شین که امشب عملیات داریم.
انشاءالله فردا می ریم.
🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
☘ سلام بر ابراهيم ۱☘ 💥 قسمت هشتاد وششم : والفجرمقدماتي ( بخش دوم) 👤 راوی : علي نصرالله بعد هم
🍀 سلام بر ابراهيم ۱🍀
💥 قسمت هشتاد و ششم: والفجرمقدماتي (بخش سوم)
👤 راوی : علي نصرالله
ابراهيم هنوز مشــغول بود و در كنار كانــال دوم بچه ها را كمك ميكرد.
خيلي مواظب نيروها بود. چــون در اطراف كانالها پر از ميادين مين و موانع
مختلف بود.
خبر رســيدن به كانال سوم، يعني قرار گرفتن در كنار پاسگاههاي مرزي و
شروع عمليات.
اما فرمانده گردان، بچه ها را نگه داشــت وگفت: طبق آنچه در نقشه است،
بايد بيشــتر راه ميرفتيم، اما خيلي عجيبه، هم زود رســيديم، هم از پاسگاهها
خبري نيست!
تقريبًا همه بچه ها از كانال دوم عبور كردند. يكدفعه آســمان فكه مثل روز
روشن شد!!
مثل اينكه دشمن با تمام قوا منتظر ما بوده. بعد هم شروع به شليك كردند.
از خمپاره و توپخانه گرفته تا تيربارها كه در دور دســت قرار داشت.
آنها از همه طرف به سوي ما شليك كردند!
بچه ها هيچكاري نميتوانســتند انجام دهند. موانع خورشيدي و ميدانهاي
مين، جلوي هر حركتي را گرفته بود.
تعداد كمي از بچه ها وارد كانال ســوم شــدند. بســياري از بچهها در ميان
خاكهاي رملي گير كردند. همه به اين طرف و آن طرف ميرفتند.
بعضي از بچه ها ميخواســتند باعبور از موانع خورشــيدي در داخل دشت
سنگر بگيرند، اما با انفجار مين به شهادت رسيدند.
اطراف مســير پر از مين بود. ابراهيم اين را ميدانست، براي همين به سمت
كانال سوم دويد و با فريادهايش اجازه رفتن به اطراف را نميداد.
همه روي زمين خيز برداشتند. هيچ كاري نميشد كرد.
توپخانه عراق كاملا
ميدانست ما از چه محلي عبور ميكنيم! و دقيقًا همان مسير را ميزد.
همه چيز به هم ريخته بود. هر كس به سمتي ميدويد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهيم ۱👉🏻
شهید #ابراهیم_هادی 🌹🕊
🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
🌹🍃 #چله_شهدایی سی و پنجمین روز از چله زیارت عاشورا به نیت شهید#عبدالله_علایی🕊🌹 ❤️ اَلسَّلامُ عَلَ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣غواصی که برای آب نامه می نوشت..
🌹غواص شهید: یوسف قربانی – معاون گروهان خط شکن
🍃نام پدر: صمد
🌹تاریخ تولد: 1345
🍃تاریخ شهادت: 19/10/1365 شب جمعه
🌹محل تولد: زنجان
🍃نام عملیات: کربلای 5
🌹منطقه عملیاتی: شلمچه – پاسگاه کوت سواری
🍃محل دفن: زنجان گلزار پایین
🕊او در لشکرهای 17 علی بنابی طالب و 31 عاشورا خاضعانه و غریبانه بدون آنکه مسئولیتی داشته باشد خدمت میکرد. از جمله نیروهای شجاع و کارآمد اطلاعات و عملیات گردان همیشه خطشکن حضرت ولیعصر عجالله استان زنجان بود که در عملیاتهای آبی - خاکی والفجر هشت (بهمن ماه 1364، منطقه اروندرود، فاو) و کربلای پنج (دی ماه 1365، منطقه عمومی شلمچه) در ماموریتهای شناسایی و جمعآوری اطلاعات، از مناطق پدافندی دشمن و درهم شکستن خطوط مستحکم نیروهای بعثی، در کسوت یک بسیجی غواص حضوری چشمگیر و نقشی تاثیرگذار داشت. او سرانجام در عملیات کربلای پنج، هنگام فتح پاسگاه کوت سواری عراق در شلمچه به شهادت رسید. چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمان خبرنگارش از او پرسیده بود: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟ او پاسخ داده بود: غواص یعنی مرغابی امام زمان عجالله.
غواص شهید#یوسف_قربانی🕊🌹
🌷@shahedan_aref