eitaa logo
هر روز با شهدا
69.1هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
19 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/Ut6.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰20 شهریورماه؛ شهادت دومین شهید محراب آیت الله مدنی به دست منافقان(1360 ه.ش) 🍀حضرت امام خمینی(ره): ☘️ او از چهره های کم نظیری بود که به حد وافر از علم و عمل و تقوی و تعهد و زهد و خودسازی برخوردار بود. شهید آیت الله🕊🌹 🌷@shahedan_aref
✳️شناختی کوتاه بر زندگی نامه شهید محراب،شهید آیت الله مدنی به مناسبت سالگرد شهادت ایشان: سید اَسَدُالله مَدَنی (۱۲۹۳ -۱۳۶۰ش) روحانی شیعی و امام جمعه تبریز. وی از مبارزین سیاسی پیش از انقلاب اسلامی ایران بود که چند بار به‌دست رژیم پهلوی به شهرهای مختلف تبعید شد. بعد از انقلاب، نماینده مردم همدان در مجلس خبرگان قانون اساسی بود. شهید مدنی نماینده امام خمینی در همدان و امام جمعه آن شهر بود و بعد‌ها همین مسئولیت را در تبریز بر عهده گرفت. آیت الله شهید مدنی در جریان برگزاری نماز جمعه، به‌دست سازمان مجاهدین خلق(منافقین کوردل)، ترور شد و به مقام والی شاهدت نائل گردید. در ایران، او را از شهدای محراب می‌خوانند. مدفن او در قم و در حرم حضرت معصومه(س) قرار دارد. سالروز شهادت❣️ شهیدآیت الله🕊🌹 🌷@shahedan_aref
❤️شیرین‌تر از عسل 🕊 یزله‌های بهمن در جبهه بسیار معروف و پرطرف‌دار بود، بهمن در گردان بلال حبشی فعالیت داشت و رزمنده‌ها گردان بلال حبشی را گردان شهادت اَ عسل شِرین ترَه می‌شناختند. متوجه شد که برایم سوال شده که چرا به این اسم معروف بودند و گفت: چون بهمن دراین‌باره شعری سروده بود و در یزله‌هایش می‌خواند و همه رزمنده‌ها با او هم‌صدا می‌شدند، گردانش به این نام معروف شده بود. ناخودآگاه اشک در چشمانش جمع شد و شروع کرد بخواندن شعر برادر: بسیجیون شهادت؟ (ای بسیجیان شهادت چگونه است؟) اَ عسل شِرین‌‌تَرَه (از عسل شیرین‌تر است) قبرحسین زیارت؟ (زیارت قبر حسین علیه‌‌السلام چگونه است؟) اَ عسل شِرین تَرَه ( از عسل شیرین‌تر است) راه خدا جراحت؟ (در راه خدا زخم برداشتن چگونه است؟) اَ عسل شِرین ترهَ (از عسل شیرین‌تر است) پیش حسین غیوثی؟ (در نزد شهید حسین غیاثی بودن چگونه است؟) اَ عسل شِرین ترهَ ( از عسل شیرین‌تر است) فرمود قاسم‌الحسن( حضرت قاسم بن الحسن چنین فرمودند) والله احلا من عسل (بخدا سوگند که شهادت از عسل شیرین‌تر است) اَ عسل ِشرین ترهَ( از عسل شیرین‌تر است) بِرارُم شهادت؟ (برادرم شهادت در نزد تو چگونه است؟) اَ عسل شِرین ترهَ ( از عسل شیرین‌تر است) بازهم تضادی زیبا، اشک‌های دل‌تنگی که در کنار لبخند خاطرات جاری شدند، برایم جالب بود بعداز گذشت سی و چند سال از شهادت برادر هنوز دل‌تنگ و بی‌قرار است. شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
🚨 یک پیمان‌نامه‌‌ی سه نفره‌ی عجیب ⭕️ اینجانبان علی سراج، مجتبی سعیدی و احمد مختاری پیمان می‌بندیم بر اینکه هر کدام از ما سه نفر به درجه رفیع شهادت نائل آمد دو نفر دیگر را در روز قیامت شفاعت نموده و در محضر خداوند از خدا بخواهد که از گناهان دو تن دیگر بگذرد و در نزد خداوند از دو تن دیگر شفاعت نماید. 🔰 هر سه نفر شهید شدند و نیاز به شفاعت یکدیگر پیدا نکردند. 🌷@shahedan_aref
هدایت شده از اکران مردمی عمار
♨️ بسته اکران فیلم پیشنهادی عمار در سالگرد اغتشاشات 📽 مستندات روشنگری مرتبط با فتنه و بلوای سلبریتی‌ها ✅ دریافت آثار 👇🏻 🎞 B2n.ir/b55211 #نقاب_دارها #اسم_رمز_مهسا #تهران_دمشق #تروکاژ #به_نام_خلق_کرد #زن_زندگی_آزادی #به_بهانه_آزادی #ایکسونامی #فرزند_روح_الله #رادیکال_شریف 📌دریافت فایل با کیفیت اینفوگرافی: eitaa.com/ekranmardomi/1847 💠 اکران مردمی جشنواره فیلم عمار ➕@ekranmardomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹حاج قاسم سلیمانی: عمر ما می‌گذرد... تموم می‌شه... به سرعت هم تموم میشه. چه اینجا باشیم، چه تو خونه باشیم، هر کجا باشیم، بهترین جا را داشته باشیم توی بهترین هتل زندگی کنیم. همه می‌میریم. رئیس جمهور عالم باشیم, می‌میریم... امّا انتخاب راه درست خیلی مهم است.♥️ شهید مدافع حرم🕊🌹 🌷@shahedan_aref
✍شهید مستجاب دعوه علی ماهانی ؛ چیزهایی از خدا درخواست می کنم؛ همین که از خدا می خواهم بهم می دهد. 🔹بیست و هفت هشت نفر از بچّه ها دوره اش کرده بودند تا برایشان قرآن بخواند و تفسیر کند از کنارشان که رد شدم علی آقا گفت: تو نمی آیی کلاس قرآن؟ 🔸گفتم: دارم می روم تیربار را بگذارم بالاتر؛ بر می گردم. 🔹برگشتنم نیم ساعت طول کشید وقتی رفتم طرف بچّه ها و علی آقا... 🔸دیدم یک هندوانه بزرگ را خورده اند و فقط یک کم از آن مانده که من آن را با دست تراشیدم و خوردم. 🔹گفتم: هندوانه از کجا آوردید؟ 🔸گفت: نبودی چه خبر شد؟ 🔹تو که رفتی کلاس قرآن علی آقا تموم شد پرسید بچّه ها چی دوست دارید؟ 🔸هر کسی یک جوابی داد در جواب بچّه ها علی آقا گفت: نه! خدا باید برای کسی که توی این گرما قرآن یاد می گیرد یک هندوانه خنک بفرستد. 🔹آمدیم به حرف علی آقا بخندیم که آب این هندوانه را با خودش آورد طرف بچّه ها... 🔸پنج شش روز بعد که علی آقا را دیدم به شوخی گفتم: شما موقع کلاس قرآن به بچّه ها هندوانه می دهید؟ 🔹گفت: اگر می خواهی باهم دوست باشیم تا من زنده ام این حرف را به کسی نزن... 🔸بعضی وقت ها چیزهایی از خدا درخواست می کنم؛ همین که از خدا می خواهم بهم می دهد. 💢از کتاب پیراهن خاکی شهید علی ماهانی... شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
💬 | متن پیام: سلام دوست عزیزشماکه مدیرگروه شهداهستیدلااقل شبهابمدت یک ساعت گروه رابازکنیدتاهرکس پیام داشتندارسال کنند،باتشکریک جانبازوبرادرشهید... ✍️سلام علیکم مخاطب گرامی! جایی که عضو آن هستید کانال هست نه گروه و امکان اینکه همه در کانال ادمین باشند، نیست.اما ساخت چنین گروهی را بررسی می کنیم
●آمده بود مهمانی سر سفره هم نشسته بود اما دست به غذا نمی زد زن دایی پرسید : محمدعلی! مگر گرسنه نیستی؟ ●همانطورکه سرش پایین بود جواب داد: میتوانم خواهشی از شما بکنم!؟ میشود چادرتان  را سرتان بکنید؟ آن روز یازده و دوازده سال بیشتر نداشت... شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
☘ سلام بر ابراهيم ۱☘ 💥 قسمت هشتاد و نهم: اوج مظلومیت ( بخش اول ) 👤 راوی : مهدی رمضانی با اينکه سن من زياد نبود اما خدا لطف کرد تا با بهترين بندگانش در گردان کميل همراه باشــم. ما در شب شروع عمليات تا کانال سوم رفتيم. اين کانال کوچک بود و تقريبًا يک متر ارتفاع داشت. بر خلاف کانال دوم که بزرگ و پر از موانع بود. آن شــب همه بچه‌ها به ســمت کانال دوم برگشتند. کانالي که بعدها به نام »کانال کميل« معروف شد. من به همراه ديگر نيروها پنج روز را در اين کانال سپري کردم. از صبــح روز بعد، تــک تيراندازان عراقــي هر جنبنــده اي را هدف قرار ميدادند. ما در آن روزهاي محاصره، دوران عجيبي را سپري کرديم. يادم هســت که ابراهيم هادي، با آن قدرت بدني و با آن صلابت، كانال را سرپا نگه داشته بود! فرمانده و معاون گردان ما شهيد و مجروح شدند. براي همين تنها كسي كه نيروها را مديريت ميكرد ابراهيم بود. او نيروها را تقسيم كرد. هر سه نفر را يك گروه و هر گروه را با فاصله، در نقطه‌ای از كانال مستقر نمود. يك نفر روي لبه ي كانال بود و اوضاع را مراقبت ميكرد. دو نفر ديگر هم در داخل كانال در كنار او بودند. 📚 منبع: کتاب سلام بر ابراهيم ۱👉🏻 شهید 🌹🕊 🌷@shahedan_aref
🌷‏عکاسی که عکس شهادت می‌گرفت! اعزام سپاه محمد(ص) بود و طبق معمول داشتم عکس میگرفتم گفت: اخوی یک عکس هم از ما بگیر گفتم عکست را بگیرم شهید میشوی‌ها خندید و آماده شد عکسش را گرفتم اسمش محمدحسن برجعلی بود و در همان اعزام هم شهید شد این همان عکس است راوی (عکاس): حسن شکیب‌زاده شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برادران عزیز از این كه خداوند بزرگ توفیق داد و منت بر من نهاد تا بتوانم چند صباحى از عمر خود را با شما عزیزان فداكار باشم شكرگزارم ولى مى خواهم بگویم كه این واحد مقدس را خیلى خیلى قدر بدانید كارهائیكه شما برادران عزیز انجام مى دهید عاشقانه است. شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
💬 | متن پیام: سلام وقت بخیر من فرزند شهید از اراک هستم پدرم سال 60,ارتفاعات طویله عراق شهید شدند و بعد از 42سال هنوز مفقودالاثر هستند قبل از سهادتشون یه عکاسی ازشون عکس گرفته به دستمون رسوندن ولی متاسفانه تو وسایل پسر عموم که ایشون هم شهید شدند گم شد من دنبال اون عکاس میگردم که گویا از شهر رشت بودند میتونید کمکم کنید سلام مخاطب گرامی! لطفا نام شهید را ذکر کنید 🌷 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
34.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مشکل امروز ما یک مشکلی که ما داریم امروز و دیروز این نبود. دیروز هر آنچه وجود داشت حقیقی بود، ظاهر و باطن یکی بود. اما وقتی ظاهر و باطن دو تا می‌شود، این اثر خیلی بد تربیتی دارد.  شهید مدافع حرم🕊🌹 🌷@shahedan_aref
🌷سخن شهید اگر مسئولی در انجام وظایفش به هر نحو کوتاهی کرد آن مسئول مدیون خون تمام شهداست (شهید غلامعباس عباس آبادی) شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
🌷 🌷 !! 🌷در سال ۱۳۶۵ من و عمو سلطان در عملیاتی با هم شرکت داشتیم. یک شب را در موضع انتظار ماندیم. هوا خیلی سرد بوده و عمو سلطان با آب سرد، غسل شهادت انجام داد. با خنده و شوخی به او گفتیم: «تو شهید نمی‌شوی، با آب سرد غسل نکن؛ سرما می‌خوری و نمی‌توانی دفاع کنی.» در طول مسیر از موضع انتظار تا خط مقدم، شهید مدام به شهادت فکر می‌کرد و می‌گفت: اگر شهید نشدم دلم می‌خواهد یک جایی دور از همه‌ی مردم و تعلقات مادی زندگی کنم. 🌷به خط مقدم که رسیدیم، در داخل چند سنگر که کاملاً در تیررس عراقی‌ها بود. مستقر شديم. لحظاتی گذشته بود که متوجه شدم عمو سلطان از سنگرش خارج و به سمت سنگر ما می‌آمد و در بین راه پیکر شهیدی که قد و قواره‌ای مثل من داشت و صورتش بر اثر اصابت گلوله از بین رفته بود را در آغوش گرفت و شروع به صحبت با آن شهید کرده و اشک می‌ریخت. من سریعاً خود را به او رساندم؛ که با دیدن من، همدیگر را به آغوش کشیدیم. عمو سلطان همان‌جا به من گفت: «اگر من زودتر شهید شدم و تو سالم بودی، پیکر مرا به عقب ببر و به خانواده‌ام برسان.» 🌷با هم به سنگر رفتیم. آتش دشمن خیلی شدید شد و من که آر.پی.جی‌زن بودم، بلند شدم تا به طرف دشمن شلیک کنم؛ که همزمان با بلند شدن من، تیر دشمن به من اصابت کرد و به داخل سنگر افتادم. عمو سلطان سریعاً چفیه‌ای را روی زخم من بست؛ و به همراه دیگر مجروحین به عقب منتقل شدم. چند روز بعد، برادرم و شهید غلامحسن میرحسینی به عیادت من و جانباز اسفندیار میر، که در تخت کنار من بود آمدند. آن‌جا بود که از شهادت عمو سلطان با خبر شدم. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سلطانعلی آشوغ و شهید معزز غلامحسن میرحسینی : رزمنده دلاور علیرضا جامی 📚 کتاب "عمو سلطان" 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀حبُ الحُسینْ وسیلةِ السُعدا... کلیپ عزاداری رزمندگان و شهدا در دفاع مقدس 🍃مداحی نوجوان آملی در جمع رزمندگان لشکر ۲۵ کربلا قبل از عملیات کربلای پنج 💔اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 «مدیر» 🔸شهید حاج قاسم سلیمانی: مدیر باید در بحران‌ها مبتکر باشد. در دل بحران‌ها و سختی‌ها، مهم‌ترین فرصت‌ها وجود دارد. 🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
☘ سلام بر ابراهيم ۱☘ 💥 قسمت هشتاد و نهم: اوج مظلومیت ( بخش اول ) 👤 راوی : مهدی رمضانی با اينکه
☘ سلام بر ابراهيم ۱☘ 💥 قسمت هشتادو نهم : اوج مظلومیت ( بخش دوم) 👤 راوی : مهدی رمضانی انتهاي کانال يک انحناء داشــت، ابراهيم و چند نفر ديگر، شهدا را به آنجا منتقل کردند تا از ديد بچه ها دور باشند. مجروحين را هم به گوشه اي از کانال برد تا زير آتش نباشند. ابراهيــم در آن روزها با نداي اذان، بچه ها را براي نماز آماده ميکرد. ما در آن شرايط سخت، در هر سه وعده نمازجماعت برگزار ميکرديم! ابراهيم با اين كارها به ما روحيه ميداد و همه نيروها را به آينده اميدوار ميكرد. دو روز بعــد از شــروع عمليات، و بعد از پايان ناموفــق مرحله دوم، تلاش بچه ها بيشــتر شد! ميخواستيم راهي را براي خروج از اين بن بست پيدا کنيم. در آخرين تماسي که با لشکر داشــتيم، سردار)شهيد( حاجي پور با ناراحتي گفــت: هيچ کاري نميتوانيم انجام دهيــم، اگر ميتوانيد به هر طريق ممکن عقب بيائيد. پنجشنبه 21 بهمن بود که از روبرو و پشت سر ما، صداي تانک و نفربر بيشتر شد! بچه ها روي ديواره کانال را کنده و حالت پله ايجاد کردند. برخــي فکر کردند نيروي کمکي براي ما آمده، امــا نه، محاصره ما تنگتر شده بود! کماندوهاي عراقي تحت پوشــش تانکها جلو آمدند. آنها فهميده بودند که در اين دشت، فقط داخل اين کانال نيرو مانده! يادم هست که يک نوجوان به نام )شهيد( سيد جعفر طاهري قبضه آرپيجي را برداشت و از پله ها بالارفت و با يک شليک دقيق، تانک دشمن را زد. همين باعث شد که آنها كمي عقب نشيني کنند. بچه ها هم با شــليک پياپي خود چند نفر از کماندوهاي عراقي را کشتند و چند نفر از نيروهائي که خيلي جلو آمده بودند را اسير گرفتند. در آن شرايط سخت، حالا پنج اسير هم به جمع ما اضافه شد! نبود آب و غذا همه ما را کلافه کرده بود. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهيم ۱👉🏻 شهید 🌹🕊 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همیشه می گفت: بعد از توکل به خدا توسل به حضرات معصومین مخصوصا حضرت زهرا سلام الله حلال مشکلات است... شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref