بسم الله الرحمن الرحیم
#کرامات امام کاظم علیه السلام
#پیشگویی مرگ زندانبان
ابویوسف(قاضی بغداد)و محمد بن حسن که دو نفر ازاصحاب ابوحنیفه بودند، در زندان سندی بن شاهک لعنه الله علیه به ملاقات امام موسی بن جعفر علیه السلام رفتند. در بین راه با هم میگفتند: ما چیزی از موسی بن جعفر کم نمی آوریم. یا مساوی او هستیم، یا مشابه او. وقتی به خدمت حضرت رسیدند و مقداری نشستند، یکی از مأمورین زندان وارد شد و گفت: نوبت کاری من تمام شده و از خدمت شما می روم. اگر بیرون زندان کاری دارید بفرمائید، تا مرتبه دیگر که نوبت خدمت من می شود و مجدداً باز خواهم گشت، نتیجه اش را تقدیم کنم. امام علیه السلام فرمودند: کاری ندارم. وقتی آن مرد رفت، حضرت علیه السلام به ابو یوسف رو کرد و فرمود: عجیب است، او امشب می میرد. آن وقت به من میگوید اگر کاری داری بگو انجام دهم. ابویوسف و محمد بن حسن شگفت زده پس از خداحافظی از زندان بیرون آمدند، در حالی که به یکدیگر میگفتند: ما آمده بودیم بحث حلال و حرام کنیم. او از امور غیبی خبر داد. زمان مرگ امری است نهانی. از کجا می دانست؟!سپس فردی را مأموریت دادند تا آن مأمور زندان را تا فردا تعقیب کند و آنها را از وضع او مطّلع نماید. آن مرد نیز وی را زیر نظر گرفت و شب را در مسجد محله که نزدیک خانه آن مأمور بود، خوابید. صبحگاهان دید فریاد عزا بلند است و مردم به داخل خانه وی آمد و شد میکنند. پرسید: چه خبر است؟ گفتند: فلانی دیشب از دنیا رفت. این مرد پیش ابو یوسف و محمد بن حسن آمد خبر مرگ آن مأمور را آورد.مجدداً این دو به ملاقات امام علیه السلام آمدند و گفتند: " معلوم شد شما به حلال و حرام دین خدا آگاهید. ولی زمان مرگ او را که از اسرار غیبی الهی است از کجا دانستید؟ امام علیه السلام فرمود: از دروازه های علم رسول الله است که به روی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام گشودند و سپس آن علم الهی از هر امام به امام ( صلوات الله علیهم اجمعین )بعدی منتقل شده است. "
الخرائج علامه راوندی
بحارالانوارج۴۸ص۶۴
#صلوات ختم کنید
#اللهم عجل لولیک الفرج
#نشرواطلاع رسانی باشما
#روضه تصویری
#مصائب امام موسی کاظم علیه السلام😭
#مطامیر(سیاه چال)😭
#الهی بمصائب حضرت عجل لولیک الفرج
#نثارارواح طیبه محمد وآل محمدصلوات
#لعنت خداوند متعال ومخلوقینش ،بردشمنان وقتله اهل بیت،اهل سقیفه، آل امیه آل مروان آل بنی عباس وتابعین و پیروانشون درهر زمانی.خصوصاهارون الرشیدو سندی بن شاهک و...و..نثارباد...بیش بادوبیشمارباد..
بسم الله الرحمن الرحیم
#نثارصلوات وزیارت
#امام کاظم علیه السلام
سيّد جليل على بن طاووس در كتاب «مصباح الزائر»در يكى از زيارت حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام اين صلوات بر حضرت را كه مشتمل بر شمّهاى از فضايل و مناقب و عبادات و مصائب آن جناب است نقل كرده است
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَصِیِّ الْأَبْرَارِ وَ إِمَامِ الْأَخْیَارِ وَ عَیْبَةِ الْأَنْوَارِ وَ وَارِثِ السَّکِینَةِ وَ الْوَقَارِ وَ الْحِکَمِ وَ الْآثَارِ الَّذِی کَانَ یُحْیِی اللَّیْلَ بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَرِ بِمُوَاصَلَةِ الاسْتِغْفَارِ حَلِیفِ السَّجْدَةِ الطَّوِیلَةِ وَ الدُّمُوعِ الْغَزِیرَةِ وَ الْمُنَاجَاةِ الْکَثِیرَةِ وَ الضَّرَاعَاتِ الْمُتَّصِلَةِ وَ مَقَرِّ النُّهَى وَ الْعَدْلِ وَ الْخَیْرِ وَ الْفَضْلِ وَ النَّدَى وَ الْبَذْلِ وَ مَأْلَفِ الْبَلْوَى وَ الصَّبْرِ وَ الْمُضْطَهَدِ بِالظُّلْمِ وَ الْمَقْبُورِ بِالْجَوْرِ وَ الْمُعَذَّبِ #فِی قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ #الْمَطَامِیرِ ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ وَ الْجَنَازَةِ الْمُنَادَى عَلَیْهَا بِذُلِّ الاسْتِخْفَافِ وَ الْوَارِدِ عَلَى جَدِّهِ الْمُصْطَفَى وَ أَبِیهِ الْمُرْتَضَى وَ أُمِّهِ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ،
خدایا درود فرست بر محمّد و اهل بیتش،و درود فرست بر موسى بن جعفر،جانشین نیکوکاران،و پیشواى خوبان و خزانه انوار،و وارث آرامش و متانت و حکمتها و آثار،آنکه همواره شب را با بیدارى تا سحر،با به هم پیوستن استغفار زنده مىداشت،همپیمان سجدههاى طولانى،و اشکهاى سرشار و رازونیاز بسیار،و نالههاى به هم پیوسته،و قرارگاه خرد و عدالت و خوبى و کرم و بذل،و خوگرفته به بلا و صبر،پایمال شده به ستم،و دفن شده به بىعدالتى و معذّب در عمق زندانها و تاریکیهاى زیرزمینها،با ساق کوبیده،به حلقههاى زنجیرها،و جنازهاى که با خوارى و سبک انگاشتن بر آنجار زده شده،وارد شونده بر جدّش مصطفى و پدرش مرتضى و مادرش سرور بانوان،
بِإِرْثٍ مَغْصُوبٍ وَ وِلاءٍ مَسْلُوبٍ وَ أَمْرٍ مَغْلُوبٍ وَ دَمٍ مَطْلُوبٍ وَ سَمٍّ مَشْرُوبٍ اللَّهُمَّ وَ کَمَا صَبَرَ عَلَى غَلِیظِ الْمِحَنِ وَ تَجَرَّعَ غُصَصَ الْکُرَبِ وَ اسْتَسْلَمَ لِرِضَاکَ وَ أَخْلَصَ الطَّاعَةَ لَکَ وَ مَحَضَ الْخُشُوعَ وَ اسْتَشْعَرَ الْخُضُوعَ وَ عَادَى الْبِدْعَةَ وَ أَهْلَهَا وَ لَمْ یَلْحَقْهُ فِی شَیْءٍ مِنْ أَوَامِرِکَ وَ نَوَاهِیکَ لَوْمَةُ لائِمٍ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاةً نَامِیَةً مُنِیفَةً زَاکِیَةً تُوجِبُ لَهُ بِهَا شَفَاعَةَ أُمَمٍ مِنْ خَلْقِکَ وَ قُرُونٍ مِنْ بَرَایَاکَ وَ بَلِّغْهُ عَنَّا تَحِیَّةً وَ سَلاما وَ آتِنَا مِنْ لَدُنْکَ فِی مُوَالاتِهِ فَضْلا وَ إِحْسَانا وَ مَغْفِرَةً وَ رِضْوَانا إِنَّکَ ذُو الْفَضْلِ الْعَمِیمِ وَ التَّجَاوُزِ الْعَظِیمِ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
با ارثى غصب شده،و حکومتى ربوده،و فرمانى مغلوب،و خونى خواسته،و زهرى نوشانده،خدایا همچنانکه او بر سختى محنتها صبر کرد،جام اندوه گرفتاریها را نوشید،و در برابر خشنودىات تسلیم شد،و طاعت را برایت خالص نمود،و خشوع را بىآلایش کرد،و فروتنى را شعار خود ساخت،و با بدعت و اهلش دشمنى نمود،و ملامت ملامتگرى در چیزى از اوامر و نواهى تو در او اثر نکرد،بر او درود فرست درودى بالنده عالى،پاک،که با آن درود بارى او واجب گردانى شفاعت امتهایى ازآفریدگانت،و گروههایى از مخلوقت،و از جانب ما به او تحیت و سلام برسان،و از نزد خود در موالاتش به ما فضل و احسان و آمرزش و رضوان عنایت کن،که تو داراى فضل فراگیر و گذشت فراوان هستى،به مهربانىات اى مهربانترین مهربانان...
#صلوات ختم کنید
#اللهم عجل لولیک الفرج
#نشر=باقیات الصالحات
بسم الله الرحمن الرحیم
#کرامات امام موسی کاظم علیه السلام
#سیرحرکتی علی بن صالح طالقانی
روزی هارونالرشید قضیه عجیبی راجع به آمدن شخصی به نام علی بن صالح طالقانی با ابر از چین به طالقان، شنید.پس او را احضار کرد و به وی گفت: شنیدهام که تو گفتهای که مرا ابر از چین به طالقان آورد؟»علی بن صالح طالقانی گفت: «من با کشتی در دریا، سفر میکردم، ناگهان کشتی ما شکست و ما داخل دریا افتادیم. من به تخته چوبی سوار شدم و تا سه شبانه روز در آب سر گردان بودم تا اینکه به ساحل افتادم. در آنجا درختی را دیدم، پس در کنار آن درخت خوابیدم. ناگاه صدائی به گوشم رسید. دیدم پرنده بزرگی در نزدیکی من به زمین نشست. من از کنار آن درخت به قصد گرفتن آن پرنده حرکت کردم ولی آن پرنده فوراً به طرف کوه پرواز کرد و رفت. من به غاری که در آن کوه بود نزدیک شدم، ناگهان از آنجا صدای تسبیح و تکبیر و تلاوت قرآن را شنیدم. نزدیک رفتم، پس ناگهان از داخل غار صدائی شنیدم که: «ای علی بن صالح طالقانی! داخل شو.
پس داخل شدم، در آنجا بزرگواری را مشاهده نمودم که بر سجاده عبادت نشسته بود. سلام کردم و جواب شنیدم. سپس فرمود: «ای علی بن صالح! تو گنجی هستی که امتحان شدی به گرسنگی و تشنگی و خوف، خدا به تو رحم کرد و تو را نجات داد. من از همان ساعت که سوار کشتی شدی تا به آخر بر احوالات تو مطلع بودم.» سپس فرمود: «تو گرسنهای.» پس دعا کرد و ناگهان مائدهای از آسمان نازل شد. حضرت فرمود: «نزدیک بیا و از رزق خدا بخور.»
من از آن غذاهای لذیذ خوردم. بعد آن حضرت نمازی خواند و فرمود: «آیا میل داری به وطنت طالقان برگردی؟ عرض کردم: «من کجا و وطنم کجا؟!من دیگر نمیتوانم وطن خود را ببینم.»
فرمود: «این کار برای اولیاء خدا ممکن است.» سپس بطرف آسمان اشاره کرد و گفت: «الساعة الساعة.» ناگهان ابری نزدیک آمد و صدایی از آن برخواست که: «سلام ای ولی خدا و ای حجت خدا.» حضرت جواب داد و بعد فرمود: «مأمور هستی که به کدام سرزمین بروی؟» پس آن ابر جواب داد. حضرت فرمود: آیا مأمور رحمت هستی یا غضب؟» پس ابر جواب داد و سپس حضرت مرخصش نمود. بعد یک ابر سفید نورانی نزدیک آمد و سلام کرد و جواب شنید. حضرت به او فرمود: مأمور هستی که کدام سرزمین بروی؟» ابر گفت: «مأمور هستم که به اراضی طالقان بروم.» حضرت فرمود: «بیا پائین و بر روی زمین قرار بگیر.» پس آن ابر پائین آمد. حضرت بازوی مرا گرفت و بر روی ابر نشاند و ابر شروع به حرکت نمود. در حالی که ابر در حال حرکت بود، آن حضرت را قسم دادم که: «خودت را معرفی بفرما.» ایشان فرمود: «خداوند، زمین را بدون حجت باقی نمیگذارد و من حجت خدا بر روی زمین هستم، من موسی بن جعفر میباشم.» ابر مرا با یک چشم بهم زدن به طالقان در پیش خانوادهام رساند.» در این هنگام هارونالرشید ملعون دستور داد تا علی بن صالح طالقانی را به قتل برسانند.تا کرامات امام موسی کاظم علیه السلام را کسی نشنودونقل ننماید
منابع:
بحارالانوارج۴۸ص۳۹
مدینه المعاجزعلامه بحرانی
القطره ج۱ص۵۹۰علامه مستنبط
کرامات الصالحین ص۲۲۲
دانشنامه امام کاظم عليه السلام ج۱ص۲۲۱
لازم بذکر است ومزارمنسوب به علی بن صالح طالقانی درروستای اوانک طالقان می باشد
#صلوات ختم کنید
#اللهم عجل لولیک الفرج
مزاریادبودومنسوب علی بن صالح طالقانی کهموردعنایت امام موسی کاظم علیه السلام قرار گرفت...
روستای اوانک طالقان
بسم الله الرحمن الرحیم
#کرامت امام موسی کاظم علیه السلام
#هدایت و عابده شدن زن بدکاره
هارونالرشید لعنه الله علیه، کنیز زیبایی را برای به بهانه خدمت کردن به امام موسی بن جعفر علیهماالسلام به زندان فرستاد.(و قصدش بدنام کردن امام علیه السلام بود) امام به هارون پیغام داد: «بَل أنتُم بِهَدیّتکُم تَفرَحُون». سوره نمل آیه ۳۶ یعنی «این شما هستید که با هدایای خود، شادمان میشوید».(این جمله، همان جملهای است که حضرت سلیمان علیه-السلام با دیدن هدایای ملکه سبا بر زبان آورد و خود را بینیاز از آن خواند و آنچه را خدا به او داده بود، برتر از آن هدایا شمرد. گویا امام کاظم علیهالسلام بابیان این عبارت قرآنی، ضمن قیاس خود با سلیمان نبی، عظمت شأن و جایگاه والای امامت را به هارون یادآوری میکرد و او را که به خلافت ظاهری و مسند قدرت و امکانات مادیاش دلخوش بود، تحقیر میکرد)
امام کاظم علیه¬السلام در ادامه فرمود: «من به این کنیز و امثال آن نیازی ندارم». هارون با شنیدن این پیام، از خشم برآشفت و بهواسطه گفت: «نزد او برگرد و به او بگو: نه به رضایتِ تو زندانیات کردهایم و نه به رضایت تو برایت خدمتکار گماشتهایم! کنیز را نزد او بگذار و بیا». واسطه نیز همین کار را انجام داد و برگشت. مدّتی بعد، هارون الرشید خادمش را به زندان فرستاد تا از حال کنیز جویا شود. خادم به زندان رفت و [باکمال تعجب] دید آن کنیز به سجده افتاده، سرش را بالا نمیآورد و همچنان میگوید: «قُدّوس! سُبحانکَ سُبحانکَ»؛ یعنی: «خدایا! تو پاک و منزّهی، منزّهی!».
وقتی جریان را به هارون گزارش داد، هارون گفت: «به خدا سوگند! موسی بن جعفر، دختر را جادو کرده است. او را بیاورید». پس آن کنیز را نزد هارون آوردند، در حالی که میلرزید و نگاهش را به آسمان دوخته بود و ساکت بود هارون پرسید: «تو را چه شده؟». کنیز گفت: «موضوع من، چیز تازهای است (که تا به حال تجربه نکرده بودم) در حالی که من نزد موسی بن جعفر بودم، او شب و روز به نماز میایستاد و بعد از نماز هم مشغول ذکر گفتن و تسبیح و تقدیس خداوند میشد. به او عرض کردم: سرورم! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟ فرمود: با تو چه کار دارم؟! عرض کردم: مرا برای خدمت به شما آوردهاند. آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس اینها چه کارهاند؟! نگاه کردم. باغی دیدم بسیار وسیع و زیبا که اول و آخر آن ناپیدا بود. پر بود از سکوهایی که با فرشهای نفیس دیبا و زربافت فرش شده بود و روی آن فرشها خدمتکارانی از مرد و زن بودند که هرگز کسی را به نیکویی آنها مشاهده نکردهام و هرگز لباسی همانند آنچه آنها به تن داشتند، ندیدهام. لباسهایی از ابریشم سبز بر تن و تاجهایی از دُرّ و یاقوت بر سر و ظرفهای آب و دستمال و غذاهای متنوّعی آماده بر دست داشتند! با مشاهده این صحنه، در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که این خادم به سراغم آمد و مرا بلند کرد و اینک اینجا هستم».
هارون خشمگین شد وگفت: «ای پلید! شاید وقتی به سجده رفتی، خوابت برده و اینها را در خواب دیدهای»! کنیز گفت: «نه، به خدا سوگند. سرورم! این واقعیات را پیش از سجده دیدم. به خاطر مشاهده اینها بود که به سجده افتادم». هارون به خادم خود گفت: «این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود».
آن کنیز به نماز روی آورد و از آن پس، همواره مشغول نماز بود و هنگامیکه علّت آن را میپرسیدند، میگفت: «عبد صالح خدا (موسی بن جعفر علیهماالسلام) را در چنین حالتی دیدهام». هنگامیکه از خاطره آن روز سؤال میشد، میگفت: «وقتی چشم من باز شد و آن صحنهها را دیدم، کنیزکانی که آنجا بودند، مرا صدا کردند و گفتند: فلانی! از بنده صالح خدا دور شو تا ما نزد او بیاییم. ما از آنِ اوییم، نه تو»!
راوی این داستان میگوید: آن کنیز همواره در همین حال عبادت و بندگی خداسپری میکرد تا اینکه چند روز قبل از شهادت امام کاظم علیهالسلام از دنیا رفت.
منابع:
بحارالانوارج۴۸ص ۲۳۸
ریاض الابرار ج۲ص۳۲۹
مناقب آل آبی طالب ج۴ص۲۹۷
#صلوات ختم کنید
#اللهم عجل لولیک الفرج
10.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#صلوات خاصه امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام 🕊️
◽️اللَّـهُـمَّ صَلِّ عَـلَی اَمِیـرِالمُؤمِنِیـنَ عَلِیِّ بـنِ اَبِـی طَالِبٍ اَخِی نَبیِّکَ وَ وَلیِّـهِ وَ صفِیِّهِ وَ وَزِیرِهِ وَ مُـستَودَعِ عِلمِـهِ وَ مَوضِـعِ سِـرِّهِ وَ بَـابِ حِکمَتِهِ وَ النَّاطِقِ بِحُجَّتِهِ وَ الدَّاعِی إلَی شَریِعَتِهِ وَ خَلِیفَتِهِ فِـی اُمَّتِـهِ وَ مُفَرِّجِ الکُرُبِ عَن وَجهِهِ وَ قَاصِمِ الکَفَرَةِ وَ مُرغِمِ الفَجَرَةِ الَّذِی جَعَلتَهُ مِن نَبِیِّکَ بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَی اللَّهُمَّ وَالِ مَن وَالَاهُ وَ عَادِ مَن عَادَاهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَاخذُل مَن خَذَلَهُ وَ العَن مَن نَصَبَ لَهُ مِنَ الاَوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ وَ صَلِّ عَلَیهِ اَفضَلَ مَـا صَلَّیتَ عَلَی آَحَدٍ مِن اَوصِیَاءِ اَنبِیَائِکَ یَا رَبَّ العَالَمِینَ🌹✨
به نیت تعجیل در امر فرج مولامون بخونیم❤️
#سردارشهیدمجیدزارعی🌹💚
کمکهای اخیردررابطه با سکته مغزی خانم مهنازده کبودی مادرکودک خردسال سرطانی
بیگ طلادررابطه باتزریق پی ارپی مچ پابعلت شکستگی پیرزن بی سرپرست