eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
8.1هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
5.4هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط با ما و سفارش کتاب از قفس تا پرواز (زندگینامه شهید محمدعلی برزگر): @ShahidBarzgar ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدمحمودکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق
مشاهده در ایتا
دانلود
👤 در بیابان به رسید و گفت: چرا به جای تحصیل علم📚، چوپانی 🐑 می کنی؟ ▫️چوپان در جواب گفت: آنچه خلاصه دانش‌هاست یاد گرفته ام. 👤 حكيم گفت: خلاصه دانشها چیست ؟ ▫️چوپان گفت: پنج چیز است: 1️⃣- تا راست تمام نشده 2️⃣- تا مال حلال تمام نشده، 3️⃣- تا از عیب و گناه خود پاک نگردم، 4️⃣- تا روزی خدا تمام نشده، 5️⃣- تا قدم به بهشت نگذاشته ام، 👤 حكيم گفت: حقاً که تمام علوم را دریافته ای، هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب سیراب شده.. @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 🎥دمی با شهدا/ شهید موسی پسندی عاقبت مشاجره با استاد ضد انقلاب 📙برگرفته از کتاب شهیدان زنده اند. اثر گروه شهید هادی "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
✍شهیدی که با نور حضرت زهرا سلام الله علیه در کودکی شفا یافته بود شهید غلام رضا صانعی پور 🔹نوجوانی رزمنده بود که در نماز حالات عجیبی پیدا می کرد. 🔸سجود و رکوع نمازش یک ربع طول می کشید. 🔹به شهید یوسف الهی سنگی را نشان داده بود و گفته بود: من در کنار این سنگ به شهادت می رسم. 🔸صدای انفجار خمپاره که آمد خودم را با عجله رساندم. 🌹غلام رضا در حال تلاوت قرآن، کنار همان تخته سنگ به شهادت رسیده بود. "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
31.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معرفینامه شهیدمحمدعلی برزگر صاحب کتاب ازقفس تاپرواز @ShahidBarzegar65
🌹🍃 محمد گفته بود: من در عملیاتی شهید می شوم که رمز آن یازهرا(سلام الله علیها) است. من هم فرمانده گردان یا زهرا(سلام الله علیها) هستم...  صبح 5 اردیبهشت، یکدفعه صدای انفجار خمپاره آمد. گلوله دقیق داخل سنگر فرماندهی خورده بود. محمد را از سنگر بیرون آوردند. شکاف عمیقی در پهلوی چپ او بود. بازوی راست او هم غرق خون بود.  یکی از دوستانش از شهادت محمد بسیار ناراحت بود. شب در خواب او را دید در حالی که خوشحال و با نشاط بود. لباس فرم سپاه هم بر تنش بود. چهره اش خیلی نورانی تر شده بود.  از محمد پرسید: محمد! این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟  شهیدمحمدرضا در حالی که می خندید گفت: من حتی آقا امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) را در آغوش گرفتم.. "شهیدبرزگر"💫 ╭┅─────────┅╮ @ShahidBarzgar65 ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید؛ 🌹میگفت : پسرم انقدر خوشکل بود نمیزاشتم آفتاب به پوست صورتش بخوره ‌‌.‌‌...(( دقایقی با مادر شهید میر سعید یوسف نژاد از شهدای یگان دریایی لشکر ویژه ۲۵ کربلا )) "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
🌷 قهر بودیم ، در حال نماز خواندن بود ، نشسته بودم و توجھی به همسرم نداشتم .. کتاب شعرش را برداشت و با یک لحن دلنشین شروع کرد به خواندن .ولی من باز باهاش قهر بودم؛ کتاب را گذاشت کنار و به من نگاه کرد و گفت : غزل تمام ، نمازش تمام ، دنیا مات سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد . باز هم بھش نگاه نکردم! اینبار پرسید : عاشقمۍ؟ سکوت کردم؛ گفت: عاشقم گرنیستی لطفی‌بکن نفرت بورز بی‌تفاوت بودنت هرلحظه آبم میکند! دوباره با لبخند پرسید : عاشقمۍ مگه نه؟ گفتم : نه! گفت : تو نه میگویی و پیداست میگوید دلت آری ، ك این سان دشمنی یعنۍ ك خیلی دوستم داری :)! زدم زیر خنده و روبروش نشستم دیگر نتوانستم به ایشان نگویم ك وجودش چقدر آرامش بخشہ .. بهش نگاه کردم و از تہ دل گفتم: خداروشکر کہ هستۍ ♥️:) روایت ِ : همسرشھید عباس بابایی ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "شهیدبرزگر"💫 ╭┅─────────┅╮ @ShahidBarzegar65 ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بازنشر/ببینید؛ 🔰 یک کلیپ بسیار جانسوز...حتما تا آخر ببینید، همان پدر صحبت میکند... آن دوست راست می گفت باید فقط با شنیدنش بمیریم، دیدنش که.... 🔸قدر بدانیم "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
✍خاطره تولدشهیدبرزگر 🌷فصل بهاربودوانگارآخرین روز بارداریم راسپری می کردم.بی خبراز همه جا مثل همیشه برای پختن نان خروس خوان ازخواب بیدارشدم 🌷همسرم به باغچه مجاوررفته بودوبچه هاغرق خواب بودند. اواسط نان پزی ناگاه دردزایمان مرا گرفت و ازشدت گرمای تنوربی حال نقش برزمین شدم. 🌷قابله را آوردند اماکاری ازدستش برنیامد. مادرم پابرهنه به دنبال همسرم رفته بودتابرای آوردن پزشک به شهر مراجعه کند. 🌷با شنیدن این خبرهمسرم هراسان ومضطرب با ماشین جیپِ یکی ازبستگان به شهر می رود وبالاخره پس ازساعتهاجستجو درشهرفاروج به زحمت پزشکی را به آمدن روستا راضی می کند. 🌷صبح زودکجابعداظهرکجا.... پزشک که حال مرادیده بودبه پدرم گفته بود: فقط یک نفرازآنهازنده خواهد ماند (یامادریانوزاد)؟؟؟ 🌷همسرم بهترین پروار سال را نذرقربانی برای ضعفامی کند. ونذرش قبول حق می شود. نمی دانم چند ساعت بی هوش بودم اما همین که صدای گریه نوزادم به گوشم رسید.سرچرخاندم 🌷بانگاه اول همه دردهای عالم ازجسم وروحم پرکشید. اماپزشک لب می گزیدو می گفت:الله اکبر... امروزباچشم خودم معجزه رادیدم. 🌷آن روزحمدخدارابجا آوردیم ونام فرزندمان رابه نام بهترین برگزیدگانش یعنی محمدعلی نامیدیم. 🔰کتاب ازقفس تاپرواز- جلداول-صفحه۳۲- به روایت مادرشهید زندگینامه شهیدمحمدعلی برزگر- "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 اتفاقی نادر، پاشیدن نمک در چشم سردار ایرانی... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
✨ 🔹در محضر شهدا خواب دیدم بیرون خانه همهمه و شلوغ است ، درب خانه هم زده می شد!! در را باز کردم ، دیدم آقایی نورانی با عبا و عمامه ای خاک آلود از سمت قبله آمد. نوزادی در داشت، رو به من گفت: این بچه را قبول می کنی؟ گفتم: نه، من خودم فرزند زیاد دارم!! آن آقای نورانی فرمود: حتی اگر علی اصغر امام حسین (ع) باشد! بعد هم نوزاد را در آغوشم گذاشت و رو چرخاند و رفت... گفتم: آقا شما کی هستید؟ گفت: علی ابن الحسین امام سجاد (ع)! هراسان از خواب پریدم ، صبح رفتم خدمت شهید آیت الله دستغیب و جریان خواب را گفتم. آقا فرمودند: شما صاحب پسری می شوی که بین شانه هایش نشانه است ، آن را نگه دار!⁦ آخرین پسرم ، روز میلاد امام سجاد(ع) به دنیا آمد و نام او را علی اصغر گذاشتند در حالی که بین دو شانه اش جای یک دست بود!!! علی اصغر، در عملیات محرم سال ۶۱ ، در روز شهادت امام سجاد(ع) ، در تیپ امام سجاد (ع) شهید شد! شهید "شهیدبرزگر"💫 @shahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برترین تک‌تیراندازهای هر کشور و برترین تک‌تیرانداز تاریخ کیه؟ بادیدن این فیلم هیچ وقت حسرت خارجیهارونمی خوری.... باورکن.... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
مادر در خواب پسر شهیدش را می‌بیندپسر به او می‌گوید: توی بهشت جام خیلی خوبه...چی می‌خوای برات بفرستم؟ مادر می‌گوید: چیزی نمی‌خوام؛ فقط جلسه قرآن که می‌رم، همه قرآن می‌خونن و من نمی‌تونم بخونم خجالت می‌کشم... می‌دونن من سواد ندارم، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون!!🥀 پسر می‌گوید: نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون! .بعد از نماز یاد حرف پسرش می‌افتد! قرآن را بر می‌دارد و شروع می‌کند به خواندن... خبر می‌پیچد! پسر دیگرش، این‌ را به عنوان کرامت شهید، محضر آیت الله نوری همدانی مطرح می‌کند و از ایشان می‌خواهد مادرش را امتحان کنند... حضرت آیت‌الله نوری همدانی نزد مادر شهید می‌روند! قرآنی را به او می‌دهند که بخواند! به راحتی همه جای قرآن را می‌خواند؛ اما بعضی جاها را نه! میفرمایند: «قرآن خودتان رو بردارید و بخوانید!» مادر شهید شروع می‌کند به خواندن از روی قرآن خودش؛ بدون غلط آیت الله نوری با گریه، چادر مادر را می‌بوسند و می‌فرمایند: «جاهایی که نمی‌توانستند بخوانند متن غیر از قرار داده بودیم که امتحانشان کنیم.»✨ شهید رستگار "شهیدبرزگر"💫 @shahidBarzegar65
یاران رفتند وبه مقصدرسیدند امّا ؛ مابیچارگان ازقافله عقب مانده ایم. 🌷کلام وتصویرشهیدمحمدعلی برزگر "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
‍ 🔷شهیـــدی که ســــر مـــــزار خــــودش فاتحــــه میخــوانــــد ...💔 🌹رفت کنار یک قبر خالی نشست و فاتحه خواند همیشه برای شهدای آینده فاتحه می‌خواند. من هم کنارش نشستم و برای شهیدی که قرار بود در آینده توی قبر دفن شود ، فاتحه خواندم 🌹پرسید : «می‌دانی این قبر مال کیه؟» گفتم : «نه ! این قبر که هنوز خالی است» 🌹نگاهم کرد و گفت : «اگه خدا قسمت کنه، این‌جا قبر من می‌شه» تعداد زیادی از شهدای والفجر 8 را برای خاکسپاری به گلز‌ار شهدا آوردند شهدا را که دفن کردند، یاد حرف آن روزش افتادم؛ 🌹توی همان قبری دفن شده بود که قبلا گفته بود ... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "شهیدبرزگر"💫 ╭┅─────────┅╮ @ShahidBarzegar65 ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید؛ 🌹خاطره‌گویی حاج قاسم در بین رزمندگان مدافع حرم زینبی... 🌹شادی روحش صلوات... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65 🍂
💫پارت (75) جلد دوم کتاب ازقفس تاپرواز خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر🌷 📝امداد غیبــــی(منا در منا) 🌷خاطرۀ پیش رو راخواهرشهید؛ مرحوم زرین‌تاج برزگر پس از بازگشت از سفر حجّ بازگو میکند و میگوید:سال۱۳۸۰ به لطف خدا همراه همسرم ؛حاج غلامعلی شجاعی و برادرم؛ حاج نعمت الله برزگر عازم سفر حج تمتع شدیم. 🌷چون ضعیف الجثه و بیمار بودم، حجم جمعیت مانع آسایشم می شد و بنابراین همراه با مدیر کاروان در ساعات خلوت طواف و فرایض حج را انجام می دادم و از اینکه نمی توانستم با همسر و برادرم مانند انسانهای عادی در صفوف زائران کعبه باشم اندوهگین بودم. اماچیزی از احوالم به زبان نمی آوردم، 🌷 تازه از عرفات برگشته بودیم که مدیر کاروان اعلام کرد: فردا عید قربان است و برای رمی جمرات به«ِسرزمین منا »می رویم. با خستگی و دل شکستگی داروهایم را خوردم و ساعاتی خوابم برد 🌷 در عالم رؤیا ناگهان برادرم محمد را دیدم که ایستاده و صدایم میزند: سلام آبجی زری !کجایی؟ با خوشحالی بسویش دویدم او را در آغوش کشیدم و بوسیدم. بالبخندهمیشگی اش گفت:زیارت قبول . گفتم:خداقبول کند. من چون بیمارم نمی توانم همراه جمعیت زائران باشم،وازاین بابت دلخورم. گفت: این که غصه ندارد توبیا من کمکت می کنم. 🌷گفتم: چه میگویی محمد !؟بیایم زیر دست و پای جماعت گم می شوم، آن وقت به جای ثواب، دردسر می سازم خندید و گفت: تو بیا من هستم و کمکت میکنم، قول شرف می دهم تو را سالم به مقصدت برگردانم، همراه با کاروان بیا و خودت اعمال را انجام بده 🌷همین موقع از خواب بیدار شدم و فورا خوابم را برای همسرم بیان کردم او با خوشحالی لبخندی زد و گفت: تردید نکن..... اگرمحمد گفته، خب بیا .... با نگرانی خود را مهیا کردم و همراه با سیل زائران عازم رمی جمرات شدم و باموفّقیت ستون هارا سنگ زدم و با سلامتی برگشتم. 🌷همه حیران مانده بودند که چگونه این کار میسر شد ولی من حضور محمد را حس می کردم .پس از قربانی کردن با حجاج همراه شدم و بقیّۀ مناسک را خودم انجام دادم و شیرینی سفر ّتمتع را به واسطۀ برادر شهیدم چشیدم و آرزوی دیرینه ام در سرزمین آرزوها تحقق یافت. 🔰منبع:کتاب ازقفس تاپرواز زندگینامه شهیدمحمدعلی برزگر جلد۲-فصل پس ازشهادت صفحه۱۷۱ "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید/ 🌹ذوق و شوق نینوا کرده دلم...چون هوای جبهه ها کرده دلم... 🔰بانوای حاج صادق آهنگران "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
🕊🥀 شهیدی‌که‌برای‌آب‌نامه‌ می‌نوشت! 😔 شهید غواص، یوسف قربانی در این دنیای فانی هیچکس را ندارد در ۶ ماهگی پدرش را در ۶ سالگی مادرش را در ۸ سالگی مادر بزرگش را و برادرش را هم در سانحه رانندگی از دست داد... زمان شهادتش هم غریبانه دفنش می کنند🖤🥀 🔹همرزم یوسف می‌گوید: هر روز می‌دیدم یوسف گوشه‌ای نشسته و نامه می‌نویسد با خودم می‌گفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه می‌نویسد؟ آن هم هرروز؟ یک روز گفتم یوسف نامه‌ات را پست نمی‌کنی؟ دست مرا گرفت و کنار ساحل اروند برد نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه می‌نویسم ، کسی را ندارم که..😭 🔸بیاییم برایش ، پدری ، مادری ، برادری و خواهری کنیم و به هرکس که میتوانیم ارسال کنیم تا سِیلی از صلوات به روح مطهرش هدیه کنیم. تا ابد مدیون شهداییم "شهید برزگر"💫 ╭┅─────────┅╮ @ShahidBarzegar65 ╰┅─────────┅╯
💔جسمی که ذوب شد.... کوله پشتی اش پر از گلوله بود که ناگاه براثر آتش دشمن طعمه حریق شد. نتونستند کوله رو ازش جدا کنند از بچه هاخواست به راه خودشون ادامه دهند برای اینکه فریادش به مقردشمن نرسد با چفیه دهان خودش رو بست تا عملیات لو نرود... علی سوخت وتنها کف پوتینهاش که نسوز بود باقی ماند ... پ.ن: استاد شهید مرتضی مطهری: چه معنی کنم شهید را؟! اگر شور یک عارفِ عاشقِ پروردگار را با منطق یک نفر مصلح با همدیگر ترکیب کنید از آنها "منطق شهید" در می آید.... شادی روح شهدا ٱللَّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَىٰ‌مُحَمَّدٍ‌وَآلِ مُحَمَّدٍ‌وَ‌عَجِّل‌فَرَجَهُم🌺 شهید "شهیدبرزگر"💫 @shahidBarzegar65