eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
8هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
5.4هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط با ما و سفارش کتاب از قفس تا پرواز (زندگینامه شهید محمدعلی برزگر): @ShahidBarzgar ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدمحمودکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حیوانها هم هوای همدیگرو دارن... 😳این فیلم خیلی عجیبه! براثر حرکت کشتی وموج وبادِ ناگهانی ... سگ درون آب میفته اما دُلفین نجاتش میده... چقدر جالب ازهم تشکرو خداحافظی میکنند 🆔@ShahidBarzegar65 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫از چرخ روزگار پرسیدم چرا بعضی آدما بالان اما بعضیا این پایین بافلاکت دست وپنجه نرم میکنن؟ گفت: نگران نباش...می چرخه... 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«مشکل ظهور اینجاست!» ⁉️ چرا سعادت دیدار امام زمان از ماها گرفته شده؟ 🆔@ShahidBarzegar65
با حاجی رفیق بودیم؛ عین برادر ... وقتی هوای سوریه به سرمان زد با رئیس دانشگاه فرهنگیان کرمان، رفتیم سراغش گفتیم:حاجی، ما میخواهیم بیاییم سوریه! گفت:برای چی؟! گفتیم:همه دارن میرن، ماهم میخواهیم بیاییم. ما اینجا توی کرمان،همه جا پیش شما هستیم اونجا چی؟ خندید و گفت: تو که توی دانشگاهی، این آقا هم همینطور امروز جبهه دانشگاه مهمتر از سوریه ست! برید اونجا کار کنید بچه های مردم رو نجات بدید، راهنمایی کنید. داوطلب سوریه زیاد داریم هر وقت نیاز شد، خبرتون میکنم... 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه... کن لولیک دلنشین مقام معظم رهبری ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد... "شهیدبرزگر"💫 🆔@ShahidBarzegar65
🕊در انتظار بلال حبشى ❤️پيامبر (ص ) با مسلمانان در مسجد بودند، هنگام نماز بود، ولى آن روز بلال حبشى در مسجد ديده نمى شد، تا اذان بگويد، همه در انتظار آمدن او بودند، سرانجام بلال با مقدارى تأخير به مسجد آمد. 💚پيامبر (ص ) به او فرمود: چرا دير آمدى ؟!. بلال گفت : به سوى مسجد مى آمدم ، از كنار در خانه حضرت زهرا (ع ) عبور كردم ، ديدم فاطمه زهرا (ع ) پسرش حسن (ع ) را (كه كودك بود) به زمين گذاشته ، و كودك گريه مى كرد، و خود حضرت زهرا (ع ) مشغول دستاس ‍ (آسيا كردن گندم يا جو) بود. ❤️به آن حضرت عرض كردم : يكى از اين دو كار را به عهده من بگذار، هر كدام را كه دوست دارى ، يا نگهدارى كودك را يا دستاس را؟ فرمود: من نسبت به پسرم ، مهربانتر هستم . او به نگهدارى كودك پرداخت و من به دستاس و آسيا كردن مشغول شدم ، و همين باعث دير آمدن من به مسجد شد. 💚رسول اكرم (ص ) براى بلال دعا كرد و فرمود: رحمتها رحمك اللّه : نسبت به فاطمه (ع ) مهربانى كردى ، خداوند به تو مهربانى كند. 📚داستان دوستان جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اگر کار برای خدا باشه لحن باید یکی باشه 🔹️ خاطره ای تأمل برانگیز از رزمنده گروه تخریب در دفاع مقدس 🆔@ShahidBarzegar65
🌷 علاقه خاصی، هم نسبت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، و هم نسبت به سادات و فرزندان ایشان داشت. عجیب هم احترام هر سیدی را نگه می‌داشت. یادم نمی‌آید توی سنگر، چادر، خانه، یا جای دیگری با هم رفته باشیم و او زودتر از من وارد شده باشد. حتی سعی می‌کرد جلوتر از من قدم برندارد. یک‌بار با هم می‌خواستیم برویم جلسه. پشت در اتاق که رسیدیم، طبق معمول مرا فرستاد جلو و گفت: بفرما. نرفتم تو. بهش گفتم: اول شما برو. لبخندی زد و گفت: تو که می‌دونی من جلوتر از سید، جایی وارد نمی‌شم. به اعتراض گفتم: حاج آقا این جا دیگه خوبیت نداره که من اول برم! گفت: برای چی؟ گفنم: نا سلامتی شما فرمانده هستی؛ این جا هم که جبهه است و بالاخره باید ابهت و پرستیژ فرماندهی حفظ بشه. مکثی کردم و زود ادامه دادم: این که من جلوتر برم، پرستیژ شما رو پائین میاره. خندید و گفت: اون پرستیژی که می‌خواد با بی‌احترامی به سادات باشه، می‌خوام اصلا نباشه! به نقل از سید کاظم حسینی، کتاب 🆔 @shahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روشنفکری... خوش به حال اونایی که در کنارشون آدم مهربون دارن … قدرشونو باید دونست… 🆔@ShahidBarzegar65
💫ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺗﺨﺘﻪ سنگی ﺭﺍ ﺩﺭ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﺨﻔﯽﮐﺮﺩ. ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﺭﮔﺎﻧﺎﻥ ﻭ ﻧﺪﯾﻤﺎﻥ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺘﻨﺪ. 💫ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﻏﺮﻭﻟﻨﺪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺷﻬﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻈﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩوﺣﺎﮐﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻋﺠﺐ ﻣﺮﺩ ﺑﯽ ﻋﺮﺿﻪ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ. ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﯾﻦ، هیچکس ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻧﻤﯽﺩﺍﺷﺖ. 💫ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻏﺮﻭﺏ، ﯾﮏ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﭘﺸﺘﺶ ﺑﺎﺭ ﻣﯿﻮﻩ ﻭ ﺳﺒﺰﯾﺠﺎﺕ ﺑﻮﺩ، ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺳﻨﮓ ﺷﺪ، ﺑﺎﺭﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺯﺣﻤﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ. 💫ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﮐﯿﺴﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﮐﯿﺴﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﻥ ﺳﮑﻪ ﻫﺎﯼ ﻃﻼ ﻭ ﯾﮏ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ. 💫ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: ﻫﺮ ﺳﺪ ﻭ ﻣﺎﻧﻌﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﯾﮏ فرصت ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ! زندگی عمل کردن است. 👌این تنها شِکَر نیست که چای را شیرین میکند بلکه حرکت قاشق چای خوری هم هست که باعث شیرین شدن چایی میشود! 👌در بازی زندگی استاد تغيير باشيم نَه قربانىِ تقدير... اگر درمسیر زمین خوردیم ناامیدنشویم زانو بتکانیم واز نو شروع کنیم... 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوای جانسوزبخواب عزیزدلم...👆 کشی در فلسطین ❇️ بایدن هم گفته کار خودشونه! بایدن خطاب به نتانیاهو: به‌نظر می‌رسد این حمله از سوی" طرف مقابل" است، نه شما. پ. ن: پس به وحوش آمریکا، اسرائیل و آشوب طلبان سال قبل در ایران باید گفت: " پیوندتان نامبارک ای نامردها" ♦️به خون ناحق ریخته کودکان و زنان فلسطین، انشاءالله بایدن در خون غوطه‌ور خواهد شد. ✨تشکر از استادگرانقدرمحمدعلی برزگر 🆔@ShahidBarzegar65
ساکن کاشان بودیم.تابستون سال ۱۳۶۴پدرم فوت کرد پسرارشدبودم.مادرم برای مردم خیاطی میکرد.با اندک پس انداز مادرم بساط دستفروشی سر چهار راه؛به راه انداختم چندتا ازلوتیهای محل گفتن سیگارفروشی کسب و دخلش بهتره منم مجاب شدم وخلاصه تامین معاش روشروع کردم. باهمه سختیها خوشحال بودم ازاینکه تونستم باری ازدوش مادرم بردارم یادمه یک روزظهر پائیزی یه آقای جوان اتوکشیده وباکلاس مشتری شد؛وهمه جنسمو خرید.بهش نمیخورداهل این برنامه ها باشه.ازش پرسیدم:شما؟؟با لبخنددستشو آوردجلو محمدعلی برزگرم🤝 کف دستمو کوبیدم به کف دستش: کوچیکتون جعفرم. پرسید:اگه کاری بهترازاین پیدا بشه هستی؟به چشاش زل زدم گفتم:سودش خوب باشه چراکه نَه؟ ازم پرسید:کلاس چندمی؟گفتم:امسال مدرسه نمیرم. گفت:فردا همین ساعت میام دنبالت. جنسامو بهم پس داد وگفت:ایناروهم واسه آخرین بار بفروش فردای اون روز منو برد بازارچه.رفتیم وارد یک عطاری کاملا سنتی شدیم. پیرمرد تا داش ممدرو دیدگل ازگلش شکفت؛انگار قبلا هماهنگ کرده بود شدم شاگرد عطاری. حقوقم دوبرابرسیگارفروشی بود درآمدماهیانه؛محیط امن وآبرومندانه . اونجا داش محمد چندتا قول ازم گرفت؛ اینکه :نماز،مدرسه وخانواده رو ترک نکنم.بهش قول مردونه دادم ومشغول بکارشدم. از اولین حقوقم یک جعبه شیرینی واسه خانوادم گرفتم مادرم همیشه دعاگوی داش محمدبود. چندماه بعدبرای تشکریک پارچه پیراهنی وبهترین عطر روگرفتم و رفتم سراغش(حوزه امام خمینی)اماگفتند: آقامحمدچندی پیش رفت جبهه میگن حین شهادت مفقودالاثرشده تاخونه گریه کردم به جبران خوبیهاش به هر۳قولم عمل کردم درس خوندم وحالا کارمند شرکت برق هستم 🌹خاطراتی از شهیدبرزگر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هنگام ثمر دادنِ مان بود خزان شد... خدایا: بواسطه شهدا عاقبت بخیرمان فرما... دنیا آخرتمان را همچون شهدا بهاری و بی خزان؛قراربده الهی آمین...🤲 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه... کن لولیک دلنشین مقام معظم رهبری ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد... "شهیدبرزگر"💫 🆔@ShahidBarzegar65
لطف بی منت مردی در بازار خلافی کرد و حاکم او را به زندان انداخت. زنش پیش یکی از یارانش رفت و گفت چه نشسته ای که دوستت پنج سال به حبس افتاده‌! برخیز و مرامی به خرج بده ! مرد هم خراب مرام شد و یکشب از دیوار قلعه بالا رفت و از لای نگهبانان گذشت و خودش را به سلول رفیق رساند. مرد زندانی خوشحال شد و گفت ایول داداش!دمت گرم. زود باش زنجیرها را باز کن که الان نگهبان ها می رسند. ولی دوستش گفت: میدانی چه خطرها کرده ام؟از دیوار قلعه بالا آمدم، از لای نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم. بعد زنجیرها را باز کرد. به طرف در که رفتند مرد گفت: میدونی چه خطری کرده ام؟ از دیوار قلعه بالا آمدم، از لای نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم. رفتند پای دیوار قلعه که با طناب خودشان را بالا بکشند. مرد گفت: میدونی چه خطری کرده ام؟ از دیوار قلعه بالا آمدم، از لای نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم. با دردسر خودشان را بالا کشیدند. همین که خواستند از دیوار به پایین بپرند. مرد گفت: میدونی چه خطری کرده ام؟ از دیوار قلعه بالا آمدم، از لای نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم. مرد زندانی فریاد زد: نگهبان ها! نگهبان ها! بیایید این مرد می خواهد من را فراری بدهد! تا نگهبان ها آمدند مرد فرار کرده بود. از زندانی پرسیدند چرا سر و صدا کردی و با او فرار نکردی؟ مرد گفت: پنج سال در حبس شما باشم بهتر است که یک عمر زندانی منت او باشم! خداوند نمیگزارد در زندگی از گرسنگی بمیرید، فقر را تحمل کنید، تن به دشواری بدهید اما زیر بار منت هیچکس نروید. هیچکس. هیچکس خدا رحمان در کتابش میفرماید: نیکی های خودرا با منت گذاشتن زائل نکنید تو نیکی میکُنُ و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دَهَد باز 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️شهید مدافع حرمی که اذن شهادتش را از حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها گرفت 🔸داستانی از زندگی شهید مصطفی نبی لو، شهید مدافع حرمی که پس از چهار بار اعزام به سوریه سرانجام در سال ۱۳۹۶ در منطقه دیرالزور سوریه به شهادت رسید. 🆔@ShahidBarzegar65
🌿 جوان دزفولی و تنها رزمنده‌ی خوزستانی که در به شهادت رسید.. 🔹 «محمد حسین اثنی عشری» شهید دزفولی انتفاضه ی فلسطین و رهایی قدس شریف است که کمتر کسی نامش را شنیده است. ◇ محمد حسین تنها رزمنده انتفاضه خوزستانی است که شجاعت ها و ابتکارات وی، باعث شناسایی او توسط نیروهای رژیم صهیونیستی شد و سرانجام در عملیاتی که در دهم آذرماه سال ۱۳۵۹ در سواحل جنوب لبنان انجام شد، قایق حامل محمدحسین و تعدادی از رزمندگان فلسطینی و لبنانی مورد اصابت قرار گرفت و به شهادت رسید و چیزی از محمد حسین برای تقدیم به مادرش باقی نماند. 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بوقت روشنفکری...‌گوش کنید👆 واقعامولاناقشنگ گفته کور دوربین کَرِ تیزشنو برهنه دراز دامن.... میدونی اینها چه کسانی هستند؟ 🆔@ShahidBarzegar65