eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
8.1هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
5.4هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط با ما و سفارش کتاب از قفس تا پرواز (زندگینامه شهید محمدعلی برزگر): @ShahidBarzgar ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدمحمودکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊♥️ God says... Remember these four things: 1. I'll make a way for you. 2. I'm fighting your battles. 3. Prayer is the best medicine. 4. Trust my timing. خدا میگه: این چهار مورد رو یادت باشه: ۱. راهی برای تو می‌سازم. ۲. در مقابل نبردهایت می‌جنگم. ۳. دعا بهترین درمان است. ۴. به زمان بندی من اعتماد کن.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این دعای خوشکل رو همه دوست دارین. الهی آمین...🤲 به زبان طنزتلخ اجتماعی تا آخرگوش کنید آفرین داره...👏 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲🏻 رقیه سلام‌الله‌علیها. ─━━━━⊱🎁⊰━━━━─ ازحضور وفعالیت شما خوبان سپاسگذاریم ازاینکه کانال شهیدرو به دوستان خود معرفی میکنید بینهایت متشکریم. 👌قابل توجه دوستان جدید: پُستهاهر۲۴ساعت شبها بارگزاری می‌شود. التماس دعا 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه... به نیت نزول رحمت الهی هدیه به اهلبیت (ع) تعجیل درفرج امام زمان (عج) وامام وشهدا مخصوصا شهیدبرزگر... ۳صلوات محبت کنید... ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد... 🆔@ShahidBarzegar65
شوخی با مار روزی در محضر مرحوم حجت الاسلام سید یونس اردبیلی بودیم ، جوانی آمد و مسئله ای پرسید . گفت مادرم را دو روز پیش دفن کردم هنگامی که وارد قبر شدم و جنازه مادرم را گرفته خواستم صورت او را روی خاک بگذارم کیف کوچکی که اسناد و مدارک و مقداری پول و چک هایی در آن بوده از جیبم میان قبر افتاده آیا اجازه می دهید نبش قبر کنیم تا مدارک را برداریم و تقاضا کرد که نامه ای به مسئولین قبرستان بنویسند که آنها اجازه نبش قبر بدهند ، ایشان فرمود همان قسمت قبر را که می دانید مدارک درآنجاست بشکافید و مدارک را بردارید و نامه ای برای او نوشت . بعد از چند روز آن جوان را دوباره در منزل آقای اردبیلی دیدم ، آقا از او پرسیدند آیا شما کارتان را انجام دادید و به نتیجه رسیدید ، او غمگین و مضطرب بود و جواب نداد . بعد از آنکه دوباره اصرار کردند گفت : وقتی قبر را نبش کردم دیدم مار سیاه باریکی دور گردن مادرم حلقه زده و دهانش را در دهان مادرم فرو برده و مرتب او را نیش می زند ، چنان منظره وحشتناکی بود که من ترسیدم دوباره قبر را پوشاندم . از او پرسیدم آیا کار زشتی از مادرت سر می زد ؟ گفت من چیزی بخاطر ندارم ولی همیشه پدرم او را نفرین می کرد زیرا او در ارتباط با نـــامحرم بی پروا بود و با سر و روی باز با مرد نامحرم روبرو می شد و بی پروا با او سخن می گفت و در پوشش و حجاب رعایت قوانین اسلامی را نمی کرد . با نامحرمان شوخی می کرد و می خندید و از این جهت مورد عتاب و سرزنش پدرم بود. . حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) یکی از گروهی که وارد جهنم می شوند زنان بدحجابی هستند که برای فتنه و فریب مردان خود را آرایش و زینت می کنند . 🆔@ShahidBarzegar65
بر اثر اصابت گلوله آر پی جی به شهادت رسید و پیکر پاکش ۸ سال در شلمچه ماند ، و بعد از سالها استخوان هایش در ماه رمضان سال ۷۳ بازگشت .. 🌷شهید 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حفظ آبرو تاحالا شده کسی جلوی جمع خرابت کنه؟! 🎙استاد دانشمند 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روشنفکری... 👌گول ظاهرزندگی آدما رو نخورید. «مهندس مجتبی تمسکی» 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزرگی را گفتند 🍃راز همیشه شاد بودنت چیست؟ گفت : 🍂دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم 💌فردا یک راز است ، نگرانش نیستم 🍂دیروز یک خاطره بود حسرتش را نمیخورم 🎁و امروز یک هدیه است قدرش را میدانم. 🆔@ShahidBarzegar65
وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود 1و 45 بود و به کلاس نمی‌رسیدم و صف غذا طولانی بود. دنبال آشنایی می‌گشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم. شخصی را دیدم که چهره‌ای آشنا داشت و قیافه‌ای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر. چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت. و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد. بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟ 🔻گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمی‌گردم و برای خودم غذا می‌گیرم. این لحظه‌ای بود که به او سخت علاقه‌مند شدم و مسیر زندگی‌ام تغییر ڪرد. 🎤(نقل از یکی از دوستان شهید دیالمه) 🌷 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خونه شماهم بوی زندگی میده؟ اگرحال دلتوخوب میکنه.. یک جوری که خودت بهترمیدونی خوشحالش کن.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از اون حال خوب کن ها👌👌 گوش کنید جون بگیرید صدباراگر توبه شکستی بازآی... هیچکس اندازه خدا هوامونو نداره 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🤲🏻 ─━━━━⊱🎁⊰━━━━─ ازحضور وفعالیت شما خوبان سپاسگذاریم ازاینکه کانال شهیدرو به دوستان خود معرفی میکنید بینهایت متشکریم. 👌قابل توجه دوستان جدید: پُستهاهر۲۴ساعت شبها بارگزاری می‌شود. التماس دعا 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه... به نیت نزول رحمت الهی هدیه به اهلبیت (ع) تعجیل درفرج امام زمان (عج) وامام وشهدا مخصوصا شهیدبرزگر... ۳صلوات محبت کنید... ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد... 🆔@ShahidBarzegar65
سیب وپادشاه حاکمی در قصر نشسته بود که از بیرون قصر صدای سیب فروش را شنید که فریاد میزد : “سیب بخرید! سیب !!!” حاکم بیرون را نگاه کرد و دید که مرد دهاتی، حاصلات باغش را بار الاغی نموده و روانه‌ای بازار است.حاکم میل و هوس سیب کرد و به وزیر دربارش گفت: ۵ سکه طلا از خزانه بردار و برایم سیب بیار! - وزیر ۵ سکه را از خزانه برداشت و به دستیارش گفت: -این ۴ سکه طلا را بگیر و سیب بیار! دستیار وزیر فرمانده قصر صدا زد و گفت: -این ۳ سکه طلا را بگیر و سیب بیار! فرمانده قصر افسر دروازه قصر را صدا زد و گفت: -این ۲ سکه طلا را بگیر و سیب بیار! افسر عسگر را صدا کرد و گفت: این ۱ سکه طلا را بگیر و سیب بیار! عسگر دنبال مرد دست فروش رفته و از یخنش گرفته گفت: های مرد دهاتی! چرا اینقدر سر صدا میکنی؟ خبر نداری که اینجا قصر حاکم است و با صدای دلخراش ات خواب جناب عالی را اشفته کرده ای.اکنون به من دستور داه تا تو را زندانی کنم. مردم باغدار به پاهای عسکر قصر افتاد و گفت: اشتباه کردم قربان! این بار الاغ حاصل‌ یک سال زحمت من است، این را بگیرید، ولی از خیر زندانی کردن من بگذرید! عسکر نصف بار سیب را برای خودش گرفت و نصف ديگر را برای افسر برده و گفت: -این هم این سیب ها با ۱ سکه طلا. افسر نیمی از ان سیب‌ها را به فرمانده قصر داده، گفت: این سیب ها به قیمت ۲ سکه طلا! فرمانده نیمی از سیب‌ها را برای خود برداشت و نیمی به دستیار وزیر داد و گفت: -این سیب ها به قیمت ۳ سکه طلا! دستیار وزیر، نیمی از سیب ها را برداشت و نزد وزیر رفته و گفت: -این سیب ها به قیمت ۴ سکه طلا! وزیر نیمی از سیب ها را برای خود برداشت و بدین ترتیب تنها پنج عدد سیب ماند و نزد حاکم رفت و گفت: - این هم ۵ عدد سیب به ارزش ۵ سکه طلا! حاکم پیش خود فکر کرده و پنداشت که مردم واقعا در قلمرو تحت حاکمیت او پولدار و مرفعه هستند. که کشاورزش پنج عدد سیب را به پنج سکه طلا می فروشد هر سیب یک سکه طلا و مردم هم یک عدد سیب را به یک سکه طلا میخرد! یعنی ثروتمندند پس بهتر است ماليات را افزايش دهم و خزانه قصر پرتر بسازم. در نتيجه مردم ،فقیر تر شدند و شریکان حلقه فساد قصر سرمایه دار تر مراقب دَلّالان وطن فروش باشید. 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وای به روزی که بگردی و یک علامه طباطبایی پیدا نکنی! خطابه پر معنا و شنیدنی استاد مطهری درباره فقدان معنویت در عصر تکنولوژی استاد مطهری 🆔@ShahidBarzegar65
💠 روایت از همسر شهید: حاجی عاشقه سفر بود خصوصا سفر به مشهد و کربلا ... هر وقت تو مسیر تابلوی امام رضا رو میدید ناخودآگاه ماشینش کج میشد سمت مشهد و امام رضا.... چند باری میشد که شام مهمون خانه ی دختر بزرگمون که ساکن شهرری هستن بودیم... حاجی تابلوی امام رضا رو که وسط راه میدید دست ادب به سینه میگذاشت و میگفت السلام علیک یا غریب الغربا... ومیپرسید بریم امام رضا؟ فقط کافی بود یک نفر بگه بریم... و به همین راحتی راهی مشهد میشدیم بدون هیچ برنامه و پیش زمینه ای....اتفاقا خیلی هم خوش میگذشت انگار همون آقایی که دعوت کرده هوای زائرهاش رو هم داره... البته حاجی خیلی با نظم بود همیشه یه ساک از لباس و وسایل شخصیش پشت ماشینش آماده داشت که هر وقت هوس امام رضا کرد راهی بشه... مشهد که میرفتیم حاجی من و بچه هارو میبورد برای ناهار و میگفت امروز ناهار رو مهمون امام رضاییم...  برای شام که میرفتیم حاجی میگفت هرچی خواستین سفارش بدین شام رو مهمون امام رضاییم... هر وسیله ای که برای بچه ها میخریدیم میگفت این کادوی امام رضاست... هیچ وقت با امام وداع نمیکرد و میگفت آقا به زودی دوباره مهمونمون کن بیایم پابوست... وقتی با بچه ها به حرم میرفتیم بیش از حد زیارت رو طولانی نمیکرد تا از حوصله ی بچه ها خارج نشه.... به جاش نصفه شب برای نماز صبح میرفت حرم و تا صبح میموند ... تو مسیر رفت و برگشت و تمام مدت سفر رو همه کاری میکرد تا به همه خوش بگذره و مشتاق زیارت باشند همیشه ... از وقتی بازنشسته شد اگر ایران بود به طور معمول ماهی یکبار و به زیارت امام رضا میرفت گاهی تنها گاهی با من و بچه ها و گاهی با دوستانش.. دو شب پیش دخترم خواب حاج اصغر رو دیده... دیده که بعد از دوماه زنده شده و حال خوبی داره.... پرسیده: بابا از کی زنده شدی ؟ حاجی گفته از اون روزی که یه بنده خدایی اومد بالاسر مزارم و صوت سلام امام رضایی رو پخش کرد... همون موقع روح به جسمم برگشت و زنده شدم... 🔶️ شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات