7.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدای من نه آن قدر پاکم که کمکم کنی
و نه آن قدر بدم که رهایم کنی
میان این دو گُمم...
هم خود را و هم تو را آزار میدهم
هر چه قدر تلاش کردم
نتوانستم آنی باشم که تو خواستی...
و هرگز دوست ندارم آنی باشم
که تو نمیخواهی .
مبادا رهایم کنی .
آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی
“هیچ” یعنی “پوچ”
خدایا هیچ وقت رهـــایم نکن...
هیچکس نمیتونه نقش خدارو توی زندگیت بازی کنه...
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
خوش بحال کسانی که
هم زنجیر میزنند !!
و هم زنجیری از پای گرفتاری باز میکنند ..
هم سینه میزنند !!
و هم سینه ی دردمندی را از غم و آه نجات میدهند ..
هم اشک میریزند !!
و هم اشک از چهره ی انسانی پاک میکنند ..
هم سفره می اندازند !!
هم نان از سفره زیردستان نمیکشند ..
آنوقت با افتخار میگویند :
" یاحسین "
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
شهیدبرونسی میگفت: «توی دنیا بعد از شهادت فقط یک آرزو دارم؛
اونم اینکه تیر بخوره به گلوم.» تعجب کردیم.
بعد گفت: «یک صحنه از عاشورا همیشه قلبمو آتیش می زنه؛ بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر.»
والفجر یک بود که مجروح شد.
یک تیر تو آخرین حد گردنش خورده بود به گلوش.
وقتی می بردنش، داشت از حنجره اش خون می آمد؛
می گفت: آرزویی ندارم مگر شهادت
💎#شهيد_عبدالحسين_برونسی
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
#به_خدا_اعتماد_کن !
به جای مقاومت در برابر تغییراتی که خدا برایت رقم زده است، تسلیم شو!
بگذار زندگی... با تو.... جریان یابد،
نه بی تو...
نگران این نباش که زندگیات زیر و رو شود، از کجا معلوم زیر زندگیات بهتر از رویش نباشد؟!
فراموش نکن وقتی خدا میخواد یه شروع دوباره بهت بده ؛
معمولا با یه پایان شروع میشه
برای همین دَر های بسته ی زندگی یه نشونه است!
نشونه اینکه دَرهای دیگه داره برات باز میشه!
شکرگزار فرازونشیبهای زندگی باشیم.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
#داستان_و_حکایت
شخصی برای خرید کفش نو راهی شهر شد. در راسته کفشفروشان انواع مختلفی از کفشها وجود داشت که او میتوانست هر کدام را که میخواهد انتخاب کند.
فروشنده حتی چند جفت هم از انبار آورد تا او آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد.
وی یکییکی کفشها را امتحان کرد؛ اما هیچکدام را باب میلش نیافت.
هر کدام را که میپوشید ایرادی بر آن وارد میکرد! بیش از ۱۰ جفت کفش دور و بر وی چیده شده بود و فرشنده با صبر و حوصله هرچه تمام به کار خود ادامه میداد.
وی دیگر داشت از خریدن کفش ناامید میشد که ناگهان متوجه یک جفت کفش زیبا شد! آنها را پوشید.
دید کفشها درست اندازه پایش هستند، چند قدمی در مغازه راه رفت و احساس رضایت کرد. بالاخره تصمیم خود را گرفت، میدانست که باید این کفشها را بخرد.
از فروشنده پرسید: قیمت این یک جفت کفش چقدر است؟!
فروشنده جواب داد: این کفشها، قیمتی ندارند!
وی گفت: چهطور چنین چیزی ممکن است؟! مرا مسخره میکنی؟!
فروشنده گفت: ابدا، این کفشها واقعا قیمتی ندارند؛ چون کفشهای خودت است که هنگام واردشدن به مغازه به پا داشتی!!
مراقب انتخابهای زندگی خودباشیم.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#حاج_احمد_کاظمی
هواپیمای سوخو را حاج احمد وارد نیروی هوایی سپاه کرد.
همه انتظار داشتیم مراسم افتتاحیهاش در تهران باشد .
# ولی سردار گفت : میخواهم مراسم افتتاحیه توی #مشهد باشد .
پایگاه هوایی مشهد کوچک بود . کفاف چنین برنامهای را نمیداد .
بعضیها همین موضوع را به سردار گفتند . سردار ولی اصرار داشت مراسم در مشهد باشد .
با برج مراقبت هماهنگیهای لازم انجام شده بود .
خلبان ، برفراز آسمان ، هواپیما را چند دور، دور حرم حضرت #علی_بن_موسی_الرضا_ع طواف داد.
#سردار_کاظمی این را از خلبان خواسته بود . خیلیها تازه دلیل اصرار سردار را فهمیده بودند .
خدا رحمتش کند ، همیشه میگفت : ما هیچ وقت از لطف و عنایت اهل بیت ، خصوصاً آقا امام_رضا_ع بینیاز نیستیم .
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
9.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پاسخی به انتقاد خانوم بازیگر به نذری ماه محرم!!
❌ امام حسینی ها، همیشه و همه جا حواسشون هست
#محرم #امام_حسین #شبهه
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
#تلنگر
✨ راننده ماشینی در دل شب راهش را گم کرد و بعد از مسافتی ناگهان ماشینش هم خاموش شد.
همان جا شروع به شکایت از خدا کرد: خدایا پس تو داری اون بالا چکار میکنی؟و...
در همین حال چون خسته بود خوابش برد، وقتی صبح از خواب بیدار شد از شکایت شب گذشتهاش خیلی شرمنده شد.
ماشینش دقیقا نزدیک یک پرتگاه خطرناک خاموش شده بود...
✨همه ما امکان به خطا رفتن را داریم، پس اگر جایی دیدیم که کــارمان پیــش نمیرود، شکایت نکنیم، شایـد اگــر جلــوتر برویم پرتگاه باشد....✨
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65