💠خلیل، کودکی بود که در شش ماهگی فلج شد. یک روز عاشورا،
مادرش برنج نذری امام حسین(علیه السّلام ) را در دهانش گذاشت
و معجزه اتفاق افتاد؛
ایستاد و بعد از سه روز هم راه افتاد.
سالها گذشت، خلیل درسخوان و پرتلاش شد. دلش پر میکشید برای جبهه، با وجود معافیت، خودش رفت.
روز عاشورا، در جبهه مهران، نذری امام حسین(علیه السّلام ) را خورد
و گفت: «من دیگه شهید میشم...»
لحظاتی بعد
خمپاره آمد و خلیل جاودانه شد... 🌹
#شهید خلیل مهدی_زاده
#شهدای_فارس
#سالگردشهادت
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18608
3.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرَج🇮🇷
____
💚👈کانال شهیدبرزگر هر۲۴ساعت
یکبار مطلب بارگزاری میکند
✅ تافرداشب: خدانگهدارتان✋
مسئول سفارش تبلیغات اینجاست 👇
🆔@Mahya6470
تعرفه هامون👇💌
https://eitaa.com/Barekatkhaneh/21
1.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕯🇮🇷
________________
✋لبیک_امام_خامنه ای
📢 توصیه حضرت آیتالله خامنهای به قرائت قرآن و دعا برای پیروزی جبهه مقاومت
❤️رهبر انقلاب اسلامی در پاسخ به سوالی، قرائت سوره فتح، دعای ۱۴ صحیفه سجادیه و دعای توسل را برای پیروزی جبهه مقاومت توصیه کردند.
#داستان_آموزنده
🔆فتنه پدر عروس یهودی
چون نبوت پيامبر صلى الله عليه و آله در مدينه بالا گرفت ، (عبدالله بن ابى ) كه از بزرگان يهود بود حسدش درباره پيامبر صلى الله عليه و آله بيشتر شد و در صدد قتل پيامبر صلى الله عليه و آله برآمد.
براى وليمه عروسى دخترش ، پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام و ساير اصحاب را دعوت نمود، و در ميان خانه خود چاله اى حفر كرد و روى آن را به فرش پوشيده نمود، و ميان آن گودال را پر از تير و شمشير و نيزه نمود. همچنين غذا را به زهر آلوده نمود، و جماعتى از يهودان را در مكانى با شمشيرهاى زهرآلود پنهان كرد.
تا آن حضرت و اصحابش پا بر گودال گذاشته در آن فرو روند و يهوديان با شمشيرهاى برهنه بيرون آيند و پيامبر صلى الله عليه و آله و اصحابش را به قتل برسانند. بعد تصور كرد كه اگر اين نقشه بر آب شد غذاى زهرآلود را بخوراند تا از دنيا بروند.
جبرئيل از طرف خداى متعال اين دو كيد را كه از حسادت منشعب شده بود به پيامبر صلى الله عليه و آله رساند و گفت : خدايت مى فرمايد: خانه عبدالله بن ابى برو و هر جا گفت : بنشين قبول كن و هر غذائى آورد تناول كنيد كه من شما را از شر و كيد او حفظ و كفايت مى كنم .
پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤ منين عليه السلام و اصحاب وارد منزل عبدالله شدند، تكليف به نشستن در صحن خانه نمود، همگى روى همان گودال نشستند و اتفاقى نيفتاد و عبدالله تعجب نمود.
دستور آوردن غذاى مسموم را داد، پس طعام را آوردند، پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: اين طعام را به اين تعويذ بر غذا قرائت نمائيد
(بسم الله الشافى بسم الله الكافى بسم الله المعافى بسم الله الذى لايضر مع اسمه شى ء ولاداء فى الارض و لا فى السماء و هو السميع العليم ).
پس همگى غذا را ميل كردند و از مجلس به سلامت بيرون آمدند. عبدالله بسيار تعجب نمود گمان كرد زهر در غذا نكردند. دستور داد يهوديانى كه شمشير به دست بودند از زيادتى غذا ميل كنند، پس از خوردن همه از بين رفتند.
دخترش كه عروس بود فرش روى گودال را كنار زد ديد زمين سخت و محكمى شده است پس بر بالاى آن فرش نشست در گودال فرو رفت و صداى ناله اش بلند شد و از بين رفت .
عبدالله گفت : علت فوت را اظهار نكنند. چون اين خبر به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد از عبدالله حسود، علت را پرسيد؟ گفت : دخترم از پشت بام افتاد، و آن جماعت ديگر به دل پیچه مبتلا شدند.😳😂😂😳
📚خزينة الجواهر ص 344 - بحارالانوار ج 6.
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18632
13.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مجید تجن جاری نخبه آسمانی
#دانشمندهسته_ای
👊مرگ_بر_اسرائیل
#یادشهداباصلوات
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18633
والله قسم، هذا شهید!
در زندان الرشید تکریت، اسیری بود به نام حیدر گلبازی (اهل خلیل آباد کاشمر). از بس تیر و ترکش خورده بود هیچ جای سالمی در بدنش دیده نمی شد. زخم هایش عفونت کرده بود، آنقدر که زخم پایش را کرم خورده بود. بوی عفونت زخم هایش را از سر ناچاری تحمل می کردیم. همه کسانی که در راهروی زندان نشسته بودند، مثل ما زخمی بودند. مأمور عراقی هر وقت برای آمارگیری می آمد، کلاه کجش را روی بینی و دهانش می گرفت تا اذیت نشود. آمار می گرفت و سریع بیرون می رفت. شبی که آن اسیر به شهادت رسید از همان لحظه چنان بوی خوشی در زندان بلند شد که در عمرم چنان بوی خوشی را استشمام نکرده بودم. وقتی آن مأمور عراقی برای آمارگیری آمد، نمی دانست برادر گلبازی شهید شده است. با تعجب کلاهش را از پیش دماغش برداشت و گفت: چه کسی عطر زده است؟ این عطر را از کجا آورده اید؟
وقتی متوجه شد این بوی خوش از پیکر پر از زخم عفونی حیدر گلبازی بلند شده است، با ناباوری می گفت: والله قسم، هذا شهید! هذا شهید! هذا شهید ...
روح پاکش صلوات🌾
📚 کتاب از دشت لیلی تا جزیره مجنون، این خاطره به روایت رزمنده افغانستانی محسن میرزایی. صفحه ۴۶۸
┄┅═✧❁🇮🇷❁✧═┅┄
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18634
11.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅 ماجرای بسیار شنیدنی از معجزه نهج البلاغه
🎤حجه الاسلام مهدوی ارفع
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18635
یک دفعه دشمن با پهپاد شلیک کرد.
تازه متوجه شدیم که رو به رومون هستن و هنوز پشت سرمون نفوذ نکردن.
داشتیم به راحتی نیروها رو عقب می کشیدیم. علی گاهی تیربار رو به کمکیش میداد و به حمل مجروح ها کمک می کرد. تا برانکارد رو حمل می کرد، صدای کمک تیربارچیش در می اومد.
علی آقا...!! علی آقا..... خسته شدم.
می رفت و تیربار رو می گرفت و شروع به تیراندازی می کرد.
تونسته بود خط رو خوب نگه داره.
ما هم نیرو ها رو به خروجی روستا کشونده بودیم.
هاشم (شهید دهقانی نیا) هنوز تو مرکز روستا حدود 300 متری از ما جلو بود و داشت خمپاره می زد.
ساعت 7 صبح شده بود.
علی هم 15 متری از من فاصله داشت به یکباره از روی خاکریز غلت خورد و اومد پایین.
یکی از بچه ها نزدیک علی بود.
گفتم: ببین علی چش شد؟!
با خودم گفتم: حتما تیر خورد.
بلافاصله نگا کرد
گفت: علی شهید شده.🌹😢🕊
شهید #علی_آقایی
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18637
7.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسوزید
بسوزید
و بمیرید از این حرص
از اینکه نمی تونید موفقیت بچه های ایران رو ببینید
اینا واقعیتهایی که نمیخوان شما ببینید
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18638