eitaa logo
🇮🇷شهدای گمنام و مدافعان حرم🇮🇷
326 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
4.7هزار ویدیو
60 فایل
💐حرم مطهر امام زادگان،هاشم ابن علی علیه السلام و فاطمه بنت العسکری سلام الله علیها،مرقد مطهر شهدای گمنام و مدافعان حرم💐 🌹ارتباط با ادمین🌹 📲 @mahmood_S64
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 وعده ما سوم آبان ماه ⚪️ ساعت ۱۹ 🔴 حرم مطهرشهدای‌گمنام حسین‌آبادکویر_بخش‌کویرات 🎙با نوای گرم مداح برجسته کشور: حاج علی پورکاوه 🏳 هیات رزمندگان اسلام دهستان حسین آباد کویر 🆔@ahlehoseinabadam و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «پاییز آمد» 🔹️ در مراسم شانزدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت در زنجان، تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر کتاب «پاییز آمد»، روایت زندگی خانم فخرالسادات موسوی و سردار شهید احمد یوسفی، فرمانده واحد مهندسی، رزمی سپاه ناحیه زنجان، منتشر شد. 📝 متن تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر این کتاب به شرح زیر است: بسمه‌تعالی - عشقی آتشین، عزمی پولادین، و ایمانی راستین چهره‌نگار زندگی این دو جوان است که با نگارشی زیبا و رسا در این کتاب تصویر شده است. این نیز از همان روایات صادقانه است که شنیدن و خواندن آن امثال این حقیر را خجالت‌زده میکند و فاصله‌ی نجومی‌شان با این مجاهدان واقعی را آشکار میسازد. آذر ۱۴۰۱ 💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نسخه تصویری تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «پاییز آمد» 🔹️ در مراسم شانزدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت در زنجان، تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر کتاب «پاییز آمد»، روایت زندگی خانم فخرالسادات موسوی و سردار شهید احمد یوسفی، فرمانده واحد مهندسی، رزمی سپاه ناحیه زنجان، منتشر شد. 💻 Farsi.Khamenei.ir
27.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 شکوفه‌های پاییزی 👆 روایت نویسنده و راوی کتاب «پاییز آمد» از زندگی شهید احمد یوسفی 🔹️ در مراسم شانزدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت در زنجان، تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر کتاب «پاییز آمد»، روایت زندگی خانم فخرالسادات موسوی و سردار شهید احمد یوسفی، فرمانده واحد مهندسی، رزمی سپاه ناحیه زنجان، منتشر شد. 💻 Farsi.Khamenei.ir
📚 روز شمار ، و شهدا؛ ____🎀🎀🎀🎀🎀_____ 🗓 ( ۳۰ مهر ماه ) 🌸🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼🌺 🖌۱• صدور قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد درباره جنگ ایران و عراق (۱۳۶۱ ه. ش) 🖌۲• شهادت جواد یوسفیان آرانی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه. ش) 🖌۳• شهادت علی رضا مالکیان (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه. ش) 🖌۴• شهادت علیرضا کریم شاهی بیدگلی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه. ش) 🖌۵• شهادت عزت‌الله مساح نمکی بیدگلی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه. ش) 🖌۶• شهادت اسماعیل سلمانی بیدگلی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه. ش) 🖌۷• شهادت عباس حکیمیان آرانی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه. ش) 🖌۸• شهادت احمد حاجی زادگان بیدگلی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه. ش) 🖌۹• شهادت علی توکلی بیدگلی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه. ش) 🖌۱۰• عملیات عاشورای ۴ در منطقه هورالهویزه (۱۳۶۴ ه. ش) 🌷🪴🌻🌷🪴🌻🌷🪴🌻 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🦋🦋🦋 🪶🪶🪶 🕊🕊🕊 🔰 | 🔻، ای معبودم و معشوقم و همه کس و کارم، نمی دانم در برابر عظمت تو چگونه ستایش کنم ولی همین قدر می دانم که هر کس تو را شناخت، عاشقت شد و هر کس عاشقت شد، دست از همه چیز شسته و به سوی تو می شتابد و این را به خوبی در خود احساس کردم و می کنم.... 🌷🌷 ❤️🧡💛💚💙💜🤍🤎 ۱۰۱۹ روز ( ۲ سال و ۹ ماه و ۱۵ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است. 💐🌹🍀💐🌹🍀💐🌹🍀 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 🤲 بسم رب الشهدا ‍ 🎬 🗓 دو شنبه : ۳۰ مهر ماه ۱۴۰۳ 🇮🇷 📎 ‍ حالا که حرفی از مجید زدم باید از این بردار بیش تر بگویم . مجید پسر دوست داشتنی فامیل زین الدین بود . کوچک ترین بچه ی خانواده بود . قیافه نورانی داشت . مهدی پای مجید را به منطقه باز کرده بود ، گردان تخریب . هر جا می رفت مجید را هم با خودش می برد . همدیگر را خوب می فهمیدند . بعضی وقت ها می شد مهدی هنوز حرفی را نگفته مجید می گفت " می دونم چی می خوای بگی . " و می رفت تا کار را انجام دهد . در یکی از عملیات ها مجید مجبور شده بود دو سه روز در نی زارها قایم شود . وقتی آقا مهدی او را به خانه آورد . از شدت مسمومیت همه ی بدنش تاول زده بود . یک هفته ازش پرستاری کردم آن قدر سردی بهش بستم که حالش خوب شد . همان جا او را خوب شناختم . با مهدی هم که دیگر حسابی صمیمی شده بودم ، ولی باز هم به روش خودمان . وسط اتاقمان رخت خواب ها را چیده بودم و اتاق را دو قسمت کرده بودم . پشت رختخواب ها اتاق مهدی بود . بعضی شب ها که از منطقه بر می گشت ، می رفت می نشست توی قسمت خودش و بیدار می ماند . من هم سعی می کردم وقتی او آن جا است زیاد مزاحمش نشوم ، راحت باشد . زن خانه بودم و باید به کارهایم می رسیدم ، ولی گوشم پیش صدای دعا خواندن او بود . یک بار هم سعی کردم وقتی دعا می خواند صدایش را ضبط کنم . فهمید گفت " این کارها چیه می کنی ؟ " بعد از چند روز آقا مهدی تلفن زد گفت " آماده شوید می خواهیم برویم مشهد . " گفتم " چه طور ؟ مگر شما کار ندارید ؟ " گفت " فعلاً عملیات نیست . دارند بچه ها را آموزش می دهند . " برایم خیلی عجیب بود . همیشه فکر می کردم این ها آن قدر کار دارند که سفر کردن خوش گذارنی ِ زیادی برایشان حساب می شود . آن قدر سؤال پیچش کردم که " حالا چه شده می خواهی بری مسافرت ؟ " گفت " مدت ها دنبال فرصت بودم که یک جایی ببرمت . فکر کردم چه جایی بهتر از امام رضا ، که زیارت هم رفته باشیم . " با راننده اش ، آقای یزدی ، آمدیم قم و دو خانواده همراه یکدیگر رفتیم مشهد . مشهد خیلی خوش گذشت . رفت و برگشتنمان چهار روز طول کشید . بعد از مشهد رفتن ، و بر گشتنمان به اهواز مهدی تغییر کرده بود . دیگر حرف زدنهایمان فقط در صحبت های پنج دقیقه ای پشت تلفن خلاصه نمی شد . راحت تر شده بود . شاید می دانست وقت چندانی نمانده ، ولی من نمی دانستم ‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌📕📔📓📒📙📘📗 ✅پايان قسمت دوازدهم داستان زندگي 🔰 🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
۳۰ مهر ماه سالگرد شهادت شهید علیرضا کریمشاهی گرامی باد شادی روح این شهید عزیز و والدین مرحومش مخصوصا پدر بزرگوار شهید ( مرحوم بابا جعفر) فاتحه و صلوات ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
•🌷• بالطفـــ ڪردگار دراوج‌اقتدار دررڪاب‌ولۍرهسپار مۍترسد‌دشمن‌از‌فرداۍآسمان‌ما.. اللهم‌احفظ‌قائدناالامام‌خامنه‌ای♥️ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
15.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نماهنگ زیبا رزمایش مقتدرانه پاسداران انقلاب اسلامی🇮🇷 ✅بسیار زیبا و دلنشین 🌱 🌸 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔴عملیات عاشورای 4 1364/07/30 ♦️عملیات عاشورای 4 در هورالهویزه با هدف انهدام نیروهای دشمن توسط سپاه پاسداران صورت گرفت. در این عملیات110 کلیومتر مربع از زمین های منطقه و 7 آبراه در غرب دریاچه ام النعاج آزاد شدو 64 پایگاه و بیش از صد فروند قایق بزرگ و کوچک و انواع سلاح های سنگین و نیمه سنگین و چندین انبار مهمات و... از دشمن منهدم شد. 27 فروند قایق، 4 قبضه خمپاره انداز، 2 قبضه توپ ضدهوایی و تعداد زیادی سلاح دوشکا و آرپی جی هفت به غنیمت گرفته شد و بیش از سیصد نفراز دشمن، کشته و زخمی شدندویک فروند هواپیمای دشمن سقوط کرد. ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
♦️شهیدی‌که‌برای‌آب‌نامه‌ می‌نوشت♦️ ● محل تولد: زنجان تاریخ تولد:  ۱۳۴۵ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۱۹ نام عملیات: کربلای۵ منطقه عملیاتی: شلمچه – پاسگاه کوت سواری 🌷شهید غواص، یوسف قربانی در این دنیای فانی هیچکس را نداشت؛ ۶ ماهش بود که پدرش را از دست داد؛ در ۶ سالگی مادر و در ۸ سالگی مادر بزرگش را از دست داد؛ برادرش را هم در سانحه رانندگی از دست داد... 👌زمانی هم که شهید شد، غریبانه دفنش کردند🖤 👈چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمان خبرنگارش از او پرسیده بود: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟ او پاسخ داده بود: غواص یعنی مرغابی امام زمان عج‌الله ☝️همرزم یوسف می‌گوید: هر روز می‌دیدم یوسف گوشه‌ای نشسته و نامه می‌نویسد؛ با خودم می‌گفتم: یوسف که کسی را ندارد، برای چه کسی نامه می‌نویسد؟ آن هم هر روز... 👈یک روز گفتم: یوسف نامه‌ات را پست نمی‌کنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد؛ نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل آب ریخت؛ چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه می‌نویسم، چون کسی را ندارم... ✅بیاییم برایش، پدری، مادری، برادری و خواهری کنیم و این مطلب را در گروه‌هایی که هستیم، ارسال کنیم؛ تا سیلی از فاتحه و صلوات به روح مطهرش هدیه کنیم. 🌷تا ابد مدیون شهدا هستیم... ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📔 | 📚 عنوان کتاب:از گود مافیا تا گود قتل گاه 🔻برگی از اوج بندگی و زندگینامه و خاطرات شهید بی مزار  ✍ نویسنده:گروه شهیدابراهیم هادی ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
°°° کنار هر کلاه ، جوانی را ترسیم کن و برای آن جوان، پدر و مادری با هزاران آرزوی دفن شده... و کاش یادمان نرود آن فداکاری‌ها را ... 🪖قرار دادن کلاه شهدای‌ ایرانی در منطقه‌ البیضا در کنار هم توسط سربازان عراقی این عکس جز عکس‌های برنده جایزه‌ی "وردپرس فوتو" در سال ۱۹۸۵ است. و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
⊹ مرگ در اين سرزمين خيانت است ؛ اگر هنگام مرگ شهيد نباشی .. ــــــــــ ـــــ ـ ــــــــــ ـــــ ـ رمان خار و میخک اثر شھید و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
کتاب خارو میخک نوشته یحیی سنوار یعنی راه رفتن در اردوگاههای آوارگان فلسطینی و شریک شدن در تجربه زیسته آنان اینکه در این چادرها و زاغه‌ها چه گذشته و می‌گذرد اینکه طیفهای مختلفی از مردم را ببینی که بعضی راضی شده‌اند به کارگری کردن برای اسرائیل عده ای به دنبال مذاکره افتاده‌اند عده ای می‌گویند هم اسرائیل و هم فلسطین و عده ای که این سوال را می‌کنند چرا تاوان کثافت کاری‌های اروپایی ها در جنگ جهانی دوم را ما باید بدهیم؟ کتاب خارو میخک تو را در عملیات‌های استشهادی جوانان فلسطینی همراه خود می‌کند و.... کتاب خار و میخک روح مقاومت را در وجود آدم می‌دمد این کتاب تنها اثر یحیی سنوار هستش و برای اولین بار در ایران ترجمه و زیرچاپ رفته و به‌زودی میاد بیرون. برای تهیه این کتاب با ده درصد تخفیف به سایت کتابرسان مراجعه کنید👇 https://ketabresan.net/campaign/hJL6V پشتیبانی @sefaresh_ketab و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔻خار و میخک تا شهد شهادت؟ یحیی سنوار تنها یک چریک و مبارز ضد استکبار جهانی نبود. او در مقام یک اندیشمند صاحب قلم و ادیبی خلاق نیز حرف‌های زیادی برای گفتن داشت. سال‌های زیاد اسارت در شکنجه‌گاه‌های دشمن او را منفعل و راکد و مایوس نکرد بلکه برای مقاومت، به شیوه‌ای دیگر روی آورد. هماوردی او با قلم و کاغذ و ذهن پویایش به‌کار افتاد. قصه و داستان نویسی از جمله دست‌اوردهایی است که از دوران زندانی یحیا به جای مانده است. او بیست سال قبل (سال ۲۰۰۴) طوفان‌الاقصی و شهادت خود را در رمان « » پیش‌بینی کرده بود. یحیی نوشته است: ...مادر، الآن وقتش رسیده، خودم را دیدم که به موقعیت آنها یورش می‌برم و آنها را مثل میش‌ها میکشم و سپس شهید میشوم، و رسول خدا (ص) را در «جنات نعیم» دیدم که می‌فرمود: «خوش آمدید! خوش‌آمدید!». ✍محمد تقی فهیم، کارشناس سینما ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔻شعار شهيد مدافع حرم : تا زمانی که کفر هست باید جنگید. یکی از خصوصیات بارز ایشان صبر بود. از نصایح همیشگی این بزرگوار به فرزندانشان این بود که آنان را به توصیه می‌کرد و می‌گفت: صداقت حرف اول زندگیتان باشد. اول با خدا بعد با خود و خانواده. اگر صداقت باشد هر چیزی پشت‌بندش می‌آید. 🔸شهید مدافع حرم «علیرضا قنواتی» متولد ۱۳۳۹ و از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس بود. وی در تاریخ ۱۱ مهر ۱۳۹۴ بر اثر اصابت خمپاره توسط گروهک تروریستی داعش، در منطقه حمص سوریه، به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
‏به قول شهید حسن باقری؛ ما با هم رفیق شدیم تا همدیگر رو بسازیم... و خوش به حال اونایی که با شهدا رفیق شدند... همون ها که اول خودشونو ساختن، بعد هم دست یکی دیگه رو گرفتن تا بسازن و ساخته بشن برای ..! اللهم عجل لولیک الفرج... ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
"گوش و چشم و دهان، سیدعلی خامنه ای و لاغیر!" همین یک جمله ی شهید که گوشمان به حرف های رهبر باشد خیلی نکته دارد من و تو اگر مطمئن باشیم به حرفهای این رهبر حکیم آنجا که میفرماید: "به زودی همه شما جوانان در بیت المقدس نماز خواهید خواند." جور دیگری برای فردایمان برنامه‌ریزی خواهیم کرد. ❤️ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 رمز موفقیت شهید طهرانی مقدم 🔷️ این روزها که عملیات غرور آفرین وعده صادق در پاسخ به جنایات رژیم صهیونیستی با موفقیت انجام شده است نام یک شهید بر زبان جاری است. ◇ آن شهید حسن طهرانی مقدم است خود شهید در این فیلم کوتاه به زبان ساده مطرح می کند و آن یک کلام است... ‎‎✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🌱حبیب احمدزاده می‌گفت: به این قشنگی که تو شهید شده‌ای، ما حتی نمی‌توانیم بخوابیم... فکه؛ ۱۳۶۳/۲/۱۳ هدیه کنیم صلواتی به زیبایی چهره نورانی شهید ‎ ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 توسل به حضرت زهرا (س) 🔹 شهید حاج‌ عبدالله رودکی که با آمدن نام‌ حضرت‌ زهرا (س) این گونه منقلب می شود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 روز شمار ، و شهدا؛ ____🎀🎀🎀🎀🎀_____ 🗓 ( ۱ آبان ماه ) 🌸🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼🌺 🖌۱• تشکیل مرکز زرهی سپاه پاسداران (۱۳۶۰ ه. ش) 🖌۲• شهادت علی اصغر نوروزی آرانی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه. ش) 🖌۳• شهادت مدافع حرم مصطفی صدرزاده (استان خوزستان، شهرستان شوشتر) (۱۳۹۴ ه. ش) 🖌۴• شهادت مدافع حرم سجاد طاهرنیا (استان گیلان، شهرستان رشت) (۱۳۹۴ ه. ش) 🌷🪴🌻🌷🪴🌻🌷🪴🌻 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🦋🦋🦋 🪶🪶🪶 🕊🕊🕊 🔰 | 🔻خداوندا فقط می خواهم شهید شوم شهید در راه تو، خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت می خواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر و توانایی. ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده. با تمام وجود درک کردم عشق واقعی تویی و عشق شهادت بهترین راه دست یافتن به این عشق.... 🌷🌷 ❤️🧡💛💚💙💜🤍🤎 ۱۰۲۰ روز ( ۲ سال و ۹ ماه و ۱۶ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است. 💐🌹🍀💐🌹🍀💐🌹🍀 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 🤲 بسم رب الشهدا ‍ 🎬 🗓 سه شنبه : ۱ آبان ماه ۱۴۰۳ 🇮🇷 📎 ‍ ‍ بعد از مدتی آقا مهدی گفت " منطقه ی عملیاتی من دیگر جنوب نیست . دیگر نمی توانم بیایم اهواز . " گفت " دارم می روم غرب آنجا ها نا امن است و نمی توانم تو را با خودم ببرم . وسایلتان را جمع کنید تا برویم و من شما را بگذارم قم . " وسایل زیادی که نداشتیم . آقا مهدی باکری با مهدی صحبت کرده بود که همسر بردارش ، حمید حالا که حمید شهید شده ، نمی خواهد ارومیه بماند . خانم شهید همت هم بعد از سه چهار ماه تصمیم گرفته بود بیاید قم . با آقا مهدی صحبت کرده بودند که شما که با قم آشنایید یک جایی برای ما پیدا کنید که مستقل باشیم . بعد آقا مهدی به من گفت " اگر موافقی یک جا بگیریم ، شما هم وسایلت را یک گوشه آن جا بگذاری . " بعد از دو سال دوره کردن شب های تنهایی در گرما و غربت اهواز ، دوباره به قم برگشتم . دقیقاً روز عاشورا بود که آمدیم قم . مهدی فردا همان روز برگشت . آدم بعدها می گوید که به دلم آمده بود که آخرین باری است که می بینمش . ولی من نمی دانستم . نمی دانستم که دیگر نمی بینمش . آن روز خانه ی پدرشان یک مهمانی خانوادگی بود . من هم آن جا بودم . مهمان ها که رفتند ، من آن جا ماندم . یک ساعت بعد مهدی آمد . من رفتم و در را برایش باز کردم . محرّم بود و لباس مشکی پوشیده بودم . آمدم داخل و تا مهدی با خواهر و مادر و پدرش از هر دری حرف می زد ، از پیروزی ها ؛ از شکست ها . من تند تند انار دانه کردم . ظرف انار را بردم توی اتاق و کنارش نشستم و لیلا را گذاشتم بینمان . دم غروب بود . چند دقیقه همه ساکت شدند . حرف نزدن او هم مرا اذیت کننده نبود . لبخند همیشگی اش را بر لب داشت . دوتایی لیلا را نگاه می کردیم . بالاخره مادرش سکوت بینمان را شکست . به مهدی گفت " باز هم بگو ! تعریف کن . " مهدی با لحنی بغض آلود گفت " مادر دیگه خسته شده ام . می خواهم شهید شوم . " بعد رو کرد به من و لبخند زد . یعنی که این هم می داند . همه فکر کردیم خوب دلش گرفته خوب می شود . فردا صبح دوتایی قبل از اذان بیدار شدیم و رفتیم زیارت . خنکی هوای دم سحر و رفتن او هوای حرم را برایم غمگین کرده بود . وقتی داشتیم بر می گشتیم ، توی یکی از ایوان های حرم دو تا بچه ی پنج شش ساله ی عبا به دوش دیدم که با پدرشان نشسته بودند و جلویشان کتاب سیوطی باز بود . مهدی رفت و با پدر بچه ها صحبت کرد . بچه ها هم برایش از حفظ دو سه خط قرآن خواندند . بچه های جالبی بودند . مهدی آمد و مرا رساند دم خانه و رفت . این آخرین باری بود که دیدمش .. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌📕📔📓📒📙📘📗 ✅پايان قسمت سیزدهم داستان زندگي 🔰 🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌