❤امام صادق عليه السلام:
🔹پدرم مرا به سه چيز #ادب آموخت و از سه چيز #نهی فرمود.
🔹سه نكته #ادب اين بود كه فرمود:
فرزندم! هركس با دوست بد بنشيند سالم نمى ماند
و هر كس گفتارش را كنترل نكند پشيمان مى شود
و هر كس به جايگاه هاى بد وارد شود مورد بدگمانى قرار مى گيرد (زير سؤال مى رود)
🔹و آن سه چيز كه مرا از آن #نهى فرمود:
دوستى با كسى كه چشم ديدن نعمت كسى را ندارد
️ و با كسى كه از مصيبت ديگران شاد مى شود
و دوستی با سخن چين.
📚 تحف العقول ص376
@shahid_beyzaii
🌺🌺🌸🌸🌿🍃
🌾💐🌾💐🌾💐🌾💐🌾💐
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
دلم هوای بقیع دارد وغم صادق😔
عزاگرفته دل من زماتم صادق💔😔
دوباره بیرق مشکی به دست میگیرم🏴
زنم به سینه که آمد محرم صادق😔
#_شهادت_امام_جعفر_صادق_ع
تسلیت باد🙏🏴
@shahid_Beyzaii
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹تشییع پيکر مطهر ۲۱ شهيد دوران دفاع مقدس در سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) در تهران و ۷ استان کشور
@shahid_Beuzaii
🌹🕊🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🕊🌹
💠🌳💠🌳💠🌳💠🌳💠
🌹🕊🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🕊🌹
💠🌳💠🌳💠🌳💠
🌹🕊🇮🇷🇮🇷🕊🌹
💠🌳💠🌳💠
🌹🕊🕊🌹
🕊 💠🌳💠 🕊
🌹🌹 🌹🌹 🌹🌹
🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🕊 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#درمسیرکوهستان
#اولین_شهید
#مدافع_حرم_ارتش
#محسن_قوطاسلو
برای طی دوره عملیات ویژه به شمال کشور اعزام شده بودیم. تو این دوره ستوان قوطاسلو فرمانده ما بود. سخت ترین مبحث نظامی تو این دوره آموزش"هدف زنی" بود. هدف زنی در مجموع رفت و برگشت حدود 70 کیلومتر پیاده روی داره. این طوری بود که باید دو شبانه روز کامل رو با تجهیزاتی بیشتر از 25 کیلوگرم وزن(کوله پشتی با محتویات کامل،چادر انفرادی،تجهیزات نظامی،وسایل خواب اعم از پتو ...) و مسافتی در حدود 40 کیلومتر رو پیاده روی می کردی تا به هدف برسی.اونم رو مسیری که همه ش تپّه و کوهستانی و صعب العبور بود. حدود 30 کیلومتر رو هم باید پیاده برمی گشتیم تا به اردوگاه
برسیم. حساب کنید تو هوایی که روزهاش به شدت گرم و شرجی بود و شب هاش به شدت سرد ؛ روز دوم که در مسیر رفت بودیم خستگی و تشنگی شدیدی بر بچه ها غالب شده بود؛ طوری که دیگه هیچکس توانایی راه رفتن رو نداشت(قابل توجه اینکه باید آب آشامیدنی رو خودت از برکه ها و محیط اطراف تأمین
می کردی). واقعا گرما و تشنگی بچه ها رو از پا در آورده بود. همه یه گوشه ای از جاده کوهستانی نشستیم برای استراحت که بعد ادامه مسیر رو بریم برای پیدا کردن آب. از بس بی حال بودیم که هیچ کس دیگه حتی حال راه رفتن و حرف زدن رو هم نداشت. تو خواب و بیداری بودیم که دیدیم دو تا ماشین وانت نیسان از دور داره میاد. نزدیک که شد دیدیم سرنشین یکیشون حاج محسنه. قضیه از این قرار بود که حاج محسن تنهایی باپول خودش دو تا ماشین از روستاهای اطراف کرایه کرده بود و چند تا کلمن و ظرف های بزرگ بیست لیتری رو پر از آب کرده بود که برای آشامیدن بچه ها بیاره. خدا رو شاهد می گیرم چشمامون که به چهره ی معصوم و نورانی حاج محسن افتاد؛بیشتر خوشحال شدیم تا اینکه بخوایم برای آب خوشحال شده باشیم. خلاصه آب که خوردیم همه روحیه ای چند برابر گرفته و ادامه مسیر رو در پیش گرفتیم. این گونه هستند مردان بزرگ خدا که خستگی و تنبلی در وجودشون راه نداره و همیشه وقتشون رو در راه خدمت به خدا و خلق خدا صرف می کنند. اونجا بود که همه می گفتند محسن جان ان شاالله اجرت رو حضرت اباالفضل علیه السلام بده. واقعا هم که سقّای بی دست کربلا اجر کار خیرش رو داد.
💠💠💠🕊🌳💠
💠🌳🌹🇮🇷🕊🌳💠
💠🌳🌹🇮🇷🇮🇷🕊🌳💠
💠💠💠💠💠💠💠💠💠
🌹🕊🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🕊🌹
💠🌳💠🌳💠🌳💠🌳💠
🌹🕊🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🕊🌹
💠🌳💠🌳💠🌳💠
🌹🕊🇮🇷🇮🇷🕊🌹
💠🌳💠🌳💠
🌹🕊🕊🌹
🕊 💠🌳💠 🕊
🌹🌹 🌹🌹 🌹🌹
🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🕊 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#شهداے_غواص
#اولین_شهید
#مدافع_حرم_ارتش
#محسن_قوطاسلو
تابستان براے دوره رزم در شرایط ویژه به پادگان دوآب مازندران اعزام شده بودیم. شب شهادت امام صادق علیه السلام بود کہ پیکر 17نفر از شـــهداے غواص رو براے وداع و تشییع توے حسینیہ پادگان آوردند. فرماندهان ارشد نظامی، امام جمعہ شهر، خانواده هاے شهدا، دانشجویان دانشگاه هاے افسرے و سربازان همہ جمع بودند.شب بہ یاد ماندنے بود. مداح داشت روضہ امام صادق علیه السلام رو می خوند؛ از دستان بسته امام گریزے بہ دستای بسته ی شهدای غواص زد. بین روضہ بود کہ یہ لحظه چشمم بہ
حاج محـــــسن افتاد. بین همه بچه ها حال و هوای حاج محسن از همه دیدنی تر بود. بین تابوت های شهدا نشسته بود.حال و هوای عجیبے داشت. من خیلی بهش دقت می کردم بہ طورے عجیب گریہ می کرد و اشک می ریخت. یادمه ڪہ تا چند روز بعد از اون شب فقط جسمش بین ما بود، انگار روحش چند روزے رو با شهدا بود. تا چند روز بعد مابین آموزش هاے نظامے فقط از شهادت
برامون صحبت می ڪرد. نمی دونم چے باید بگم یہ طورے بہ تابوت شهدا نگاه می کرد انگار اون روزے رو می دید کہ پیکر خودش توے تابوت از سوریه بر می گرده. شاید اون شب تأییدیہ ے شهادتش رو از دستان بستہ ے امام صادق علیه السلام و شهداے غواص گرفت. از آخر مجلس شهـــــــدا راچیدند.
#اعتکاف۹۴وحس_مسئولیت
ایام اعتکاف نزدیک بود و اکثر پیگیری ها و امورات ثبت نام و... با حاج محسن بود، تقریبا از یکی دو هفته قبل از شروع رسمی مراسم اعتکاف؛ محسن کارا رو شروع کرده بود. خیلی تلاش گر بود نسبت به این برنامه ها. بالاخره ایام اعتکاف هم شروع شد و محسنم مثل مابقیه رفقا کاملا تو مسجد بود. سحر روز دوم یدفه دیدم لباسای نظامیشو و پوتینشو همراش آورده و میخواد بره. کلی تعجب کردم، گفتیم تو خودت این همه تلاش کردی برای برگزاری این اعتکاف حالا کجا..؟! گفت: من بدلیل شرایط کاریم نتونستم معتکف بشم ولی کارایی رو که میتونستم حداقل برای اعتکاف انجام بدم و تو توانم بود رو دارم انجام میدم. یادمه ساعت حدود ۶ رفتش و تقریبا ۳و۴ بعد از ظهر با همون لباس نظامیش برگشت مسجد پیش معتکفا(مستقیم از محل کار می مود مسجد و خونه نمی رفت) اون روز خیلی هم خسته بود می گفت: با زبون روزه امروز سقوط آزاد داشتیم، بنده خدا ولی بازم با اون حال خستگیش واقعا خدمت می کرد برای معتکفین.
💠💠💠🕊🌳💠
💠🌳🌹🇮🇷🕊🌳💠
💠🌳🌹🇮🇷🇮🇷🕊🌳💠
💠💠💠💠💠💠💠💠💠
اللهم عجل لولیک الفرج
یکی از دوستان رفته بودن محضر حضرت آقا #امام_خامنه_ای💕 گفتند آقا جان بنده دارم عازم سوریه میشم😊
حضرت آقا گفت احسنت من افتخار میکنم جوانان ما عاشق #مقاومت و دفاع از حرم اهل بیت هستند. آقا بهش گفت خدا پشت پناهت باشه.
گفت آقا دعا کن #شهید بشم...
آقا بهش گفت #شهادت بالاترین درجه نزد خداوند است اما اونجا سعی کنید زیاد شهید ندیم...
گفت چرا آقا جان؟؟
گفتند: چون ما به شماها برای فتح #بیت_المقدس نیاز داریم.
#اندکی_صبر_سحر_نزدیک_است ...
@shahid_beyzaii