eitaa logo
کف خیابان🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
9.4هزار ویدیو
58 فایل
تاریخ ساخت کانال:97/1/11 به یاد رفیق شهیدم کانال وقف شهید محمودرضابیضائی مبارزه با فتنه ارتباط با خادم کانال 👈🏽 @Mojahd12
مشاهده در ایتا
دانلود
👇👇👇👇👇 پدر میگفت: ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺑﺎ ﺁﺑﺮﻭﯼ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ!!! ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺸﻪ ﭼﮏ ﻧﻮﯾﺲ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﺖ!!! ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﻫﺎﺵ، ﻧﯿﺸﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: 😏ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ؛ ﺩﻭﺭﻩ ﯼ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﺯﻣﻮﻧﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﭼﺮﺍﻍ ﺳﺒﺰ ﻣﯿﺪﻥ... ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﺷﻮﻧﻪ ... 📿ﭘﺪﺭﻡ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ﺯﻟـﯿـﺨـﺎ ﺯﯾﺎﺩﻩ ، ﺗﻮ " ﯾـﻮﺳـﻒ "ﺑﺎﺵ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺭﻭ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻢ ﺳﯿﺦ ﺷﺪ ﺯﺑﻮﻧﻢ ﺑﻨﺪ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭻ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺪﻡ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻫﻢ ﺣﻖ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺯﻟـﯿـﺨـﺎ ﺯﯾﺎﺩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻫﺴﺖ؛ ﺍﻭﻥ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ " ﯾـﻮﺳـﻒ " ﺑﺎﺷﻢ. 📢 تو زندگیت مرد باش... نامرد زیاده .... @shahid_beyzaii
وصیت نامه 🌷🌷🌷🌷🌺🌺🌺🌺 همه جا را سپردم دنبال وصیت نامه اش بگردند . حتی تو وسایل سوریه اش . اما وصیتنامه ای در کار نبود . انگار تنها چیز مکتوبی که ازش موجود بود همون نامه به همسرش بود . اما دوباره محض اطمینان چند روز پیش از همسرش در مورد وصیت نامه سوال کردم گفت : یک بار میان حرف ها صحبت وصیت نامه شد ، به پوستر حاج همت روی کمدش اشاره کرد و گفت : وصیت من این جمله هست : ((با خدای خود پیمان بسته ام تا آخرین قطره خونم در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک لحظه آرام و قرار نگیرم ...)) برای سلامتی و پیروزی رزمندگان اسلام صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#قطعه-50🌹 دلی که پیش تو ره یافت بازپس نرود هواگرفته عشق ازپی هوس نرود #برادر-شهیدم #ذاکرالحسین-حاج-حسین-معزغلامی
#چله-نوکری🍃 سلام می دهم ازدورو دلخوشم که فرمودید هرکه دردل خودیادماست،زائر ماست💗 #چهل-روز-تا-محرم #صلی-الله-علیک-یا-اباعبدالله🌹
💞رسول اکرم(ص) فرمودند: 2⃣ بـهتـرین نـماز بـعد از نـماز واجـب، نـماز خـواندن در دل شـب است. امام صادق(ع)💞 برای نماز شب 7 فضیلت برشمردند؛فرمودند: نماز شب، انسان را خوش سیما، ✨ خوش اخلاق✨ و خوشبو مى کند✨ و روزى را زیاد ✨و قرض را ادا مى نماید ✨و غم و اندوه را از بین مى برد✨ و چشم را نورانى مى کند.✨ نماز خوب! 🍃🌸🍃
ازکودکی هم لایق😍 شهادت بودی😍😍 شیرمرداذربایجان.. علمداردمشق .. شهیدمدافع حرم محمودرضابیضایی
خوشبختـــــے یعنـے : ☘حس‌ ڪنی‌ شهید دارد تو را‌ مینگرد و تو به احترامش از گناه فاصله میگیری... #عاشقان_شهدا_شبتون‌_شهدایی @shahid_beyzaii
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
طبق قرار شبانه هرکس ۵ صلوات به نیابت از #شهید_بیضائی جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج» » اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم » @shahid_beyzaii
🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌸 ❄️ 🌸🌸 ❄️ 🌸🌳 🌳 ❄️❄️ 🌸 ❄️❄️ 🌳 ❄️🌹❄️ ❄️🌹❄️ ❄️🌹🌹❄️ ❄️🌹🌹❄️ ❄️🌹🔸🌹 ❄️ 🌹🔸🌹❄️ ❄️🌹🌹❄️ ❄️🌹🌹❄️ ❄️🌹❄️ ❄️🌹❄️ ❄️❄️ 🌸 ❄️❄️ 🌳🌸 ❄️ 🌸🌸 ❄️ 🌸🌳 🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳 محمدآقا خیلی علاقه به بچه داشت ؛ به طوریکه همیشه می گفت: من درمال دنیا فقط بچه را خیلی دوست دارم . زمانی هم که باردار بودم خیلی کمک حالم بود و در کارهای منزل کمک می کرد (مثل ظرف شستن یا لباس شستن) فرزند اوّلمان پسری بود بنام علی که در ۱۴ ماهگی بیمارشد و فوت کرد ولی شش ماهه بود که سر فرزند دومم نیز باردار شدم . و یک ماه بعداز فوت علی فرزند دوممان به دنیا آمد . ازاونجائیکه محمد آقا به نام علی خیلی علاقمند بود نام هردو فرزندمان را علی گذاشت ؛ البته اولی که به رحمت خدا رفته بود و باز نام علی را بر روی پسردوم گذاشت؛ پدرشوهرم به محمد آقا می گفت: بابا جان چرا نام فرزندِ فوت شده ات را روی این یکی می گذاری ؟! ولی محمدآقا چون اسم علی را بسیار دوست داشت در جواب پدرش گفت: بابا اگر خدا ده تا پسر به من بدهد نام همگی را علی می گذارم؛ اسم علی را که می شنوم جگرم حال میاد و عشق می کنم. 🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌸 ❄️ 🌸🌳 🔸 ❄️🌹❄️ 🔸 🌳🌸 ❄️ 🌸🌳 🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌸 ❄️ 🌸🌸 ❄️ 🌸🌳 🌳 ❄️❄️ 🌸 ❄️❄️ 🌳 ❄️🌹❄️ ❄️🌹❄️ ❄️🌹🌹❄️ ❄️🌹🌹❄️ ❄️🌹🔸🌹 ❄️ 🌹🔸🌹❄️ ❄️🌹🌹❄️ ❄️🌹🌹❄️ ❄️🌹❄️ ❄️🌹❄️ ❄️❄️ 🌸 ❄️❄️ 🌳🌸 ❄️ 🌸🌸 ❄️ 🌸🌳 🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳 محمدآقا زمانیکه منزل بود پا به پای من بچه داری می کرد و من چون ی بچه کوچک داشتم و مجدد دومی را باردار بودم دست تنهایم نمی گذاشت وشبها بیدار می شد و کمک می کرد و از بچه اولمان نگهداری می کرد و به علت اینکه بیمار هم شد من خیلی ناراحت بودم وغصه بیماری اش خیلی اذیتم می کرد اما محمد آقا بود و پشت وپناهم بود . محمد آقا وقتی از سرکار بر می گشت مثل خانمها مشت میزد بر روی سینه اش و کلی قربون صدقه بچه ها می رفت . یادمه یکبار از بیرون آمد و داشت صدای علی پسر دوممان میزد و قربون صدقه اش می رفت؛ علی هم که تازه نو پا بود دست و پا میزد تا برود بغل پدرش و کلی ذوق می کرد می فهمید که پدرش از سر کار برگشته است . به خاطر اینکه بچه اول فوت شد محمدآقا خیلی دلنگران فرزند دوم بود؛ و هر وقت می رفت راه دور یا ماموریت جبهه زنگ می زد و سفارش می کرد حالت زیاد مساعد نیست تنها منزل نمانید و بروید خانه پدرت تا شبها مادرت کمک حالت باشد . (من چون داغ بچه دیده بودم حالم خوب نبود) و همین موضوع برای محمد آقا دلواپسی آورده بود . و تاکید داشت که شبها تنها نمانم و به منزل پدرم بروم . محمد آقا با اینکه این همه علاقه به فرزند داشت ولی مانع رفتنش به جبهه های حق علیه باطل نشد و ما را به خدا می سپرد و خودش راهی جبهه می شد . 🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌸 ❄️ 🌸🌳 🔸 ❄️🌹❄️ 🔸 🌳🌸 ❄️ 🌸🌳 🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌸 ❄️ 🌸🌸 ❄️ 🌸🌳 🌳 ❄️❄️ 🌸 ❄️❄️ 🌳 ❄️🌹❄️ ❄️🌹❄️ ❄️🌹🌹❄️ ❄️🌹🌹❄️ ❄️🌹🔸🌹 ❄️ 🌹🔸🌹❄️ ❄️🌹🌹❄️ ❄️🌹🌹❄️ ❄️🌹❄️ ❄️🌹❄️ ❄️❄️ 🌸 ❄️❄️ 🌳🌸 ❄️ 🌸🌸 ❄️ 🌸🌳 🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳 محمد آقا قبل از اینکه مرا نامزد کند در تهران پیش یکی از همشهریا در صنف آجیل کار می کرد و بعداز ازدواج و بچه دار شدنمان دیگر به تهران نرفت. یک روز صاحب کارش پیغام داد که چرا نمی آیی سر کار؟! بلند شو بیا منم دست تنها هستم. ولی محمد آقا از اونجایی که خیلی علاقه به بچه داشت و دلش نمی آمد از بچه امان دور شود در جواب گفته بود نه و من دیگر زن و بچه دارم و تنهایشان نمی گذارم و نمی آیم. ولی صاحب کار می گوید که شما با زن و بچه ات بیا و در یکی از اتاق های منزل ما زندگی کنید که خیالت هم راحت باشد. ‌ و شهریور سال ۱۳۵۹ بود که تصمیم گرفتیم به تهران برویم ولی به خانه صاحب کار نرفتیم و رفتیم خانه خاله ام و یک اتاق اجاره کردیم؛ حدود دوسال و نیم با همسرم زندگی کردم و بهترین ایام زندگی ما در همان شش ماهی بود که در تهران زندگی کردیم. شهیدمحمد حیدری تا بیست روز مانده به عید در تهران سر کار رفت ولی یک شب رادیو روشن بود و اعلام کرد که حضرت امام خمینی "رحمت الله علیه" دستور دادند منقضی ۵۶ بیایند و خودشان را معرفی کنند. (منقضی یعنی کسانی که خدمت سربازی رفته اند ولی باید تا چند سال گوش به فرمان باشند که هر وقت مجدد نیاز کشور بود شش ماه دیگر برای دولت خدمت کنند) محمد آقا همان لحظه به دستور امام لبیک گفت؛ و گفت: منم باید بروم؛ بلند شد تمام اسباب منزل را جمع کرد و داخل زیر زمین خانه گذاشت و رفت با صاحب کارش صحبت کرد و گفت: دارم برمی گردم که بروم خودم رامعرفی کنم؛ صاحب کار بنده خدا هر چه اصرار کرد بی فایده بود و می گفت: آقای حیدری صبرکن ما اوج کارمان همین بیست روز قبل از عیداست نرو و بمان بعدا برو؛ ولی محمدآقا قبول نمی کند و می گوید امام دستور دادند باید بروم. واز طرفی خواهرش هم تازه بچه دار شده بود و مادرشوهرم تازه آمده بود تهران وقتی رفت با مادرش خداحافظی کند مادرش هم گفته بود نرو صبر کن من چند روز دیگر حال خواهرت بهتر شد با شما برگردم. ولی باز محمد آقا قبول نکرد وگفته بود: نه باید بروم. برگشتیم اصفهان؛ وقتی رفت خودش را معرفی کند ازش سوال می کنند که در سربازی کدام قسمت خدمت کردی؟ در جواب می گوید: کمک نانوا بودم. و مسولین ثبت نام می گویند: نه باید آموزش دیده ویا رزمنده باشی.‌ قبولش نکردند؛ به همین خاطر به جبهه اعزام نشد و چون هنوز آن موقعها بسیج درست شکل نگرفته بود بصورت داوطلبانه ثبت نام کرد که هر طور هست خودش را به جبهه برساند و می گفت: چون آقا دستور دادند هر طور هست باید بروم . محمد آقا همچنان پیگیر بود تا خود را به جبهه برساند و تا اسفند ۱۳۶۰ که موفق شد از طریق بسیج ثبت نام کند و یک ماه در پادگان غدیر در اصفهان آموزش دیدند و اول فروردین ۱۳۶۱ به منزل برگشت و تا ۱۴ فروردین در ایام عید نوروز پیش ما بود و سپس به جبهه اعزام شدند از طرف همان پادگان غدیر در اصفهان که آموزش دیده بودند. ودر عملیات بیت المقدس برای آزاد سازی خرمشهر شرکت کرد و ۳ خرداد ۱۳۶۱ از ناحیه شانه راست مجروح شدو به اصفهان بازگشت. 🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌸 ❄️ 🌸🌳 🔸 ❄️🌹❄️ 🔸 🌳🌸 ❄️ 🌸🌳 🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳