مجاهد.دمشق:
در بهمن ماه سال ۸۲ وارد دوره افسری دانشکده امام علی (ع) سپاه شد. ورود او به دانشکده افسری ملازم با هجرت او از تبریز به تهران بود که با این هجرت ادامه زندگی را در جهاد فی سبیل الله رقم زد. او نام مستعار «حسین نصرتی» را در سپاه برای خود انتخاب نموده بود که به گفته خودش برگرفته از ندای «هل من ناصر ینصرنی» مولای خود حسین بن علی (ع) و کنایه از لبیک به این ندا بود. در شهریور ماه سال ۸۵ از دانشکده افسری فارغ التحصیل گردید و قدم در راهی گذاشت که تا آخرین لحظه حیات ظاهری او، هیچ تزلزلی در پیمودن آن در وی مشاهده نشد. پرکاری و ساعتهای انگشت شمار خواب در طول شبانه روز از ویژگیهای بارز او بود بطوریکه کار در روزهای جمعه را هم در یکی از جلسات اداری در محل کار خود به تصویب رسانده بود و به این ترتیب کارش تعطیلی نداشت. معتقد بود شهادت در راه خدا مزد کسانی است که در راه خدا پرکارند و شهدای جنگ تحمیلی را شاهد این حرف خود معرفی میکرد.
#زندگی_نامه_شهید_محمودرضا_بیضائی
#قسمت_سوم
⚜ ⚜⚜⚜🌷🌷🌷
⚜💢💢🌷🌷
💢
⚜🌹🕊🌹
💢
⚜💢💢🌷🌷
⚜⚜⚜⚜🌷🌷🌷
#سرداررشیددفاع_مقدس
#شهیدمحمدرضاتورجی_زاده
#نمازشب
#راوی_برادرشهید
#قسمت_سوم
دوساعت قبل از اذان صبح مشغول عبادت و شب زنده داری میشد .در حال نماز شب و راز و نیاز خیلی گریه میکرد ؛ به طوری که گاهی من و یا پدرومادر از صدای گریه ی او بیدار میشدیم .
شب هایی که اصفهان بود ، رخت خواب پهن نمیکرد و روی زمین میخابید و فقط پتو را به عنوان روانداز استفاده میکرد دلیل آن هم این بود که راحت تر برای نماز شب بیدار شود .
#همرزم
هنگامی که رزم شبانه داشتیم ،موقع سحر که می شد برنامه تمرین و آموزش راقطع و همه را برای نمازشب مرخص میکرد و با برشمردن فضیلت نمازشب؛ همه را برای خواندنش تشویق میکرد .
محمد خیلی اهل نماز شب بود و به عبادت و انجام مستحبات خیلی مقید بود؛ ولی بااین همه میگوید اگر میتوانستم شب ها را نمیخوابیدم و روزها را روزه میگرفتم ..
⚜⚜⚜⚜🌷🌷🌷
⚜💢💢🌷🌷
💢🌹🕊🌹
@shahid_beyzaii
مجید بربری که حر مدافعان حرم شد
#قسمت_سوم
شب۹۴/۱۰/۲۱
شب عجیبی بود؛ عمو سعید مثل همیشه، برای شناسایی می رفت.فردا موعد عملیات بود، عمو سعید هرشب که می رفت، امیدی به بازگشتش نبود.موقع رفتن مجید سر کوچه آتش درست می کرد.عمو سعید که از کوچه رد می شد، مجید می پرید جلو و چند دقیقه ای ، او را به حرف می کشید:
-چاکر حاج سعید!عمو بریم؟
-کجا مجید جون؟
-اِ،عمو سعید!همون جایی که می ری شناسایی دیگه!خودت گفتی امشب خواستم برم تو رو هم با خودم می برم، به همین زودی یادت رفت؟
-نه مجید جون نمیشه تو رو ببرم.ان شاالله عملیات بعدی!
آن شب مجید جلوی عمو سعید نپرید .آرام پای دله آهنی آتش ایستاده بود.کلاهش را تا نزدیک چشمانش پایین کشیده بود و گاهی با آتش ور می رفت.مجید و عمو سعید با هم دست دادند.حسین امیدواری هم از راه رسید.مجید شیطنتش گل کرد .
- حسین، حسین، حسین!
حسین پسری آرام و سر به زیر بود، درست نقطه مقابل مجید .بچه ها می گفتند ؛ حسین خواب شهادت خودش و بچه ها را دیده است
- حسین این انگشتر شرف الشمس بدجوری چشمم رو گرفته، آخرش این رو بهم ندادی.
حسین انگشتر را از دستش در آورد ، نگاه معنی داری به آن انداخت .
-مجید جون بی خیال شو..
- چشم منو بد جوری گرفته!
- بیا دادمش به تو، ولی تو هم انگشتر رو بده به یکی ، دست خودت نکن!!
مجید ذوق زده انگشتر را از حسین گرفت.
عمو سعید رو به حسین کرد و یواشکی پرسید:
-برا چی انگشترت رو دادی به مجید؟
- عمو سعید صداش در نیار!این انگشتر نه به من وفا می کنه، نه به مجید😭😭
دادمش به مجید تا بده به کسی نیفته به دست دشمن.
عمو سعید هاج و واج به بچه ها نگاه می کرد .
یعنی قرار بود فردا چه خبر شود؟ حسین رفت و مجید با انگشتری توی دستش کنار عمو سعید ماند.
- عمو سعید امشب شب آخره من رو هم با خودت ببر!
- مجید جون فردا عملیات دارم باید زود برم.بمونه عملیات بعدی .من هیچ کی رو با خودم نمی برم ، فقط تو رو .دو تایی با هم می ریم.
عمو سعید قولش رو داد و بعد پرسید:
مجید !یه چیزی بگم؟...
ادامه دارد .....
@shahid_beyzaii
🌷مهدی شناسی ۳🌷
❓❓چه باید کرد؟؟؟
◀️ﻭﻇﯿﻔﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﻋﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﯾﻦ،ﺧﺪﺍ،ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ (ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ)ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.
◀️ﺍﮔﺮ ﻫﺮ ﮐﺲ،ﺩﺭ ﻫﺮ ﺭﺗﺒﻪ ﺍﯼ،ﺍﺩﻋﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﮐﺮﺩ،ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻃﺮﺩ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﮑﻨﯿﻢ.ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻣﺶ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ،ﻭﻟﯽ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺤﻮ.ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ،ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ،ﻋﯿﻦ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﻭ ﮔﻤﺮﺍﻫﯽ ﺍﺳﺖ.ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﻞ ﻭ ﺟﺮﯾﺎﻧﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﺫﮐﺮ ﺷﺪ،ﻣﻄﻠﻘﺎ ﺑﺎﺯﯼ،ﺩﺭﻭﻍ،ﺗﻮﻫﻢ ﻭ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻧﯽ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺐ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
◀️ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺳﺮﮔﺮﻣﻤﺎﻥ ﮐﻨﺪ،ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺳﻮﺩﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ.ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺩ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﺩﯾﺪﯾﺪ ﻭ ﯾﺎ ﻣﮑﺎﺷﻔﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺭﺥ ﺩﺍﺩ،ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﻫﯿﺪ.ﺗﮑﻠﯿﻒ ﻭ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﯿﺪ.ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﻦ ﻭ ﻗﺮﺁﻧﺘﺎﻥ ﺷﻮﯾﺪ.ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﻟﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺧﻮﺵ ﮐﻨﯿﺪ.
◀️ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﭘﯿﺶ ﺁﯾﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ،ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻣﻄﺎﻟﺒﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩﯾﻢ،ﺁﯾﺎ ﺟﺎﯼ ﺩﻟﺴﺮﺩ ﺷﺪﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ(ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ) ﻧﯿﺴﺖ؟ﺍﮔﺮ ﻣﻄﻠﺐ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﯼ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﭙﺮﺩﺍﺯﯾﻢ؟
◀️ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﻭﺍﻣﺎﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺳﺖ:"ﺧﻠﻘﺘﻪ ﻟﻨﺎ ﻋﺼﻤﺔ ﻭ ﻣﻼﺫﺍ"."ﺟﻌﻠﺘﻪ ﻟﻠﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﺍﻣﺎﻣﺎ".
ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺳﺖ،ﭼﺮﺍ ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﻧﮑﻨﯿﻢ؟ﭼﺮﺍ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﻧﺮﻭﯾﻢ؟ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﺩﯾﺪﺍﺭﺵ ﻧﺴﻮﺯﯾﻢ؟ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭﺵ ﺑﯿﺎﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻭﺻﻠﺶ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻧﺼﺮﺕ ﻭ ﯾﺎﺭﯼ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﻭ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﺪ.
◀️ﮐﻞ ﺩﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺮ ﮐﻨﺪ.ﺗﻤﺎﻡ ﺳﻠﻮﻝ ﻫﺎﯼ ﺑﺪﻥ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ "ﻣﻬﺪﯼ" ﺭﺍ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺰﻧﺪ.ﮐﺪﺍﻡ ﺍﻧﺴﺎﻥ،ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﯼ ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ؟ﭘﺲ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﻢ،ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻮﺳﻞ ﮐﻨﯿﻢ.ﭼﻮﻥ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﻈﻬﺮ ﺟﻤﺎﻝ ﻭ ﺟﻼﻝ ﺍﻟﻬﯽ ﻭ ﺁﯾﻨﻪ ﺩﺍﺭ ﻣﻈﻬﺮ ﺻﻔﺎﺕ ﺍﻗﺪﺱ ﺍﻟﻬﯽ ﺍﺳﺖ.ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺗﺮ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺍﻣﺎﻡ،ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺩﻫﺪ؟ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻗﺸﻨﮓ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺭﺅﯾﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻢ،ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺮﺍ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻟﺬﺕ ﺩﻫﺪ؟ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺩﺭ ﺭﮐﺎﺏ ﻭ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻭ ﺧﯿﻤﻪ ﺍﺵ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺑﺪﻫﺪ؟ﭼﻘﺪﺭ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﺣﺮﯾﺺ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ؟!ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﯼ ﺩﻝ ﻣﺎ ﺧﻮﺩ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ!ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﺪ ﻭ ﺩﻝ ﻧﺒﻨﺪﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ.
◀️◀️ ﺍﻣﺎ ﺷﺮﻁ ﺩﯾﺪﺍﺭ:"ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺎ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ،ﻧﻪ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ."
#مهدی_شناسی
#قسمت_سوم
@shahid_beyzaii 💯
🗒 #وصیت_نامه آسمانی شهیدحاجقاسم سلیمانی
💖« #قسمت_سوم »
🌴💫🌴💫🌴
🔸 سارُق، چارُقم پر است از امید به "تو و فضل و کرَم تو"
⚜همراه خود دو چشم بسته آورده ام، که ثروت آن در کنار همه ناپاکیها یک ذخیره ارزشمند دارد...!
و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است...گوهر اشک بر اهل بیت است....گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم..... دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم....
✨😭💔🌺
💗خداوندا!
در دستان من چیزی نیست؛
• نه برای عرضه چیزی دارندو نه قدرت دفاع دارند....•
🔅 اما در دستانم چیزی را ذخیره کرده ام که به این ذخیره امید دارم....!!
•||و آن روان بودن پیوسته به سمت تو است||•
🌷 وقتی آنها را به سمتت بلند کردم، وقتی آنها را برائت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ اینها ثروتِ دست من است که امید دارم قبول کرده باشی.
🤲💐🌟
❣خداوندا!
پاهایم سست است.رمق ندارد.😔
جرأت عبور از پلی که از «جهنّم»
عبور میکند،ندارد...
💠من در پل عادی هم پاهایم میلرزد، وای بر من و صراط تو که از مو نازکتر است و از شمشیر بُرنده تر؛ اما یک امیدی به من نوید میدهد که ممکن است نلرزم، ممکن است نجات پیدا کنم.
🌺من با این پاها در حَرَمت پا گذارده ام...
و دورِ خانه ات چرخیده ام...
و در حرم اولیائت در بین الحرمین حسین و عباست آنها را برهنه دواندم...و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم...!!
🔹و در دفاع از دینت
دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. 🥀
🌻امیددارم آنجهیدنها و خزیدنها و به حُرمت آن حریم ها، آنها را ببخشی.
خـــ❤️ــــداوندا، « سر من، عقل من، لب من، شامّه من، گوش من، قلب من، همه اعضا و جوارحم در همین امید به سر میبرند...
در انتشار این مطلب کوشا باشیم
https://eitaa.com/shahid_Beyzaii