🍀💠💠💠💠💠💠🍀
🍀💠♥️♥️♥️♥️💠🍀
🍀💠♥️♥️♥️♥️💠🍀
🍀💠🍀💠🍀💠🍀
🍀♥️♥️♥️🍀
🍀💠♥️♥️💠🍀
🍀💠💠♥️💠💠🍀
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
#شهیدمدافع_حرم_حامد_جوانی
#تاریخ_تکرارمیشود
#هل_من_ناصراینصرونی
این بار آمده بود که آماده رفتن شود، آمده بود که دل کندن را یادمان بدهد، آمده بود خداحافظی کند ، عشق بود یا اشتیاق؟ قرار بود یا بی قراری؟ وصل بود یا فراق؟ هرچه بود به جان دلش افتاده بود، هرچه بود دیگر وقتش رسیده بود. خودش این را می گفت،می گفت این رفتنم دیگر بازگشتی نخواهد داشت، می گفت برای رفتنم مویه نکنید، می خواست که آمدنش را جشن بگیرند، مدت ها بود که تمنایش را داشت برایش دخیل ها بسته بود آرزوها کرده بود.
نه اینکه فقط میل رفتنش باشد، نه اینکه دلش از دنیا سیر باشد،نه! جوان بود وجوانی می کرد، پر از شور و اشتیاق بود، می شورید و می شوراند، می خندید ومی خنداند، قرار بود رخت دامادی بر تن کند، اما بالاتر از همه اینها عاشق ولایت بود، ولایت خط قرمز زندگیش بود.تا اینکه نداي "هل من ناصری" از آن سوی تاریخ به گوشش رسید،تاریخ می خواست تکرار شود، دوباره حریم حرمتی قرار بود شکسته شود،
دوباره هتک حریم حرم؟
خدا نکند .
دوباره رقیه و سیلی؟
خدا نکند دلش آشوب شد،چشم بر دامادیش بست دلش را به مولایش سپرد، می گفت "آقا ما که هنوز نمرده ایم که رقیه ات سیلی بخورد."
نه! نه!داغی که بعد ازهزار وچهارصد سال هنوز بر دل شیعه شعله می کشد. مگر می گذارد تاریخ تکرار شود؟ مگر می گذارند حریم حرمت بانو شکسته شود؟ دوباره عباس ها به پا می خیزند.
و عباس، عباس ، چقدر عاشق عباس بود. دلش می خواست مثل او باشد، مثل او برود، کسی نمی داند که در زیارت حرم بانوی صبر بین و او بانویش چه گذشته بود که عباسیش را بانو قبول کرد. وقتی که مجروح شد، اورا به نام شهید ابوالفضلی می شناختند. مثل علمدار کربلا دستهایش، چشم هایش، زودتر از خودش پر کشیدند، تا اینکه خودش هم پرکشید وبه حجله گاه آرزوهایش رسید. راست می گویند عاشق که باشی عاقبت روزی به شکل معشوق در خواهی آمد..
شهید مدافع حرم حامدجوانی در تاریخ 23 اردیبهشت 94 در لاذقیه مجروح شد و به کما رفت.تا اینکه در سوم تیر 94، در سن 25 سالگی به سوی معبود پر کشید.
🍀💠💠💠💠💠🍀
🍀💠♥️♥️♥️💠🍀
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷
⭕️ ⭕️⭕️🌷
⭕️ ⭕️⭕️🌷
⭕️ ⭕️🌷
⭕️ ⭕️⭕️🌷 🌷
⭕️🌷 🌷
⭕️⭕️🌷 🌷⭕️
🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️
#هل_من_ناصراینصرونی
#ازلسان_همسرمعزز
#شهیدمدافع_حرم
#قاسم_غریب
آقامهدی شنبه شب به شهادت رسید و من خبر شهادتشان را روز دوشنبه از زبان عمه همسرم شنیدم. ابتدا باور نمیکردم ولی وقتی خبر را شنیدم به یاد خوابهایی افتادم که خودم و همسرم دیده بودیم. خوابهایی که با شهادت مهدی تعبیر شد. مزار ایشان در روستای سیدمیران گرگان است. مهدی همیشه میگفت: فامیلیام غریب است، محل کارم غریب است و همسرم از شهری غریب. مهدی هرگز فکر نمیکرد محل شهادتش هم در غربت باشد. مراسم تشییع با شکوه بود و مردم از اکثر شهرها آمده بودند و با حضورشان سنگتمام گذاشتند. من غبطه میخوردم به حال همسرم که با این درجه به شهادت رسید. مهدی 21 تیر 1394در ارتفاعات تدمر به آرزویش رسید. مهدی در انتهای همه مداحیهایش جمله «شهادت آرزومه» را زمزمه میکرد و آخرش هم به این مقام نائل شد. یادم است همسرم در یکی از جلسات خواستگاری گفت: خواب دیده در بیابانی است و امام حسین(علیه السلام) به ایشان میفرمایند: هل من ناصر ینصرنی و آقا مهدی در جواب میگویند: آقاجان من شما را یاری میکنم و تنها نمیگذارم. این خواب همسرم با رفتن به جمع مدافعان حرم تعبیر
شد؛ حرف از شهدای جاسوسان سال 90
می شد سرشو می نداخت پایین و چشماش خیس می شد رفقای زیادی رو اونجا از دست داده بود آرام وقرار نداشت تا چهار سال بعد در معرکه شام به رفیقانش پیوست .
⭕️🌷
⭕️🌷
⭕️🌷
@shahid_beyzaii
🌹کانال شهیدمحمودرضا بیضائی🌹