#ریحانہ_تلنڱرانہ_ڪوثرانہ
🍃آنجا هجده ساله اے درد مے ڪشد براے دین ...
و اینجا (بعضے) هجده ساله ها خودشان
"درد مے شوند" براے دین❗️
▪️آنجا سال ۱۱ هجری ست،
و اینجا ۱٤۲۷ سال بعد ...
🍃آنجا هجده ساله اے "حـجـابــ" مے گذارد
تا آزاد ڪند 👈دیـنش را از #جهالت ...
و اینجا (بعضے ) هجده ساله ها "حـجـابــ" برمیدارند
تا آزاد ڪنند 👈دنیایشان را براے جهالت❗️
🍃آنجا تن هجده ساله اے شبانه دفن میشود
تا معنا ڪند واژه #حیـا را ...🌷
واینجا تن (بعضے ) هجده ساله ها شبانه روز ،
عریان میشود تا خلق ڪنند واژه هرزگے را❗️
🍃آنجاصورت هجده ساله اے سیلے میخورد ،
ازبس ڪه میماند پاے امام زمانه اش💔
و اینجا (بعضے )هجده ساله ها سیلے می زنند
به صورت امام زمانشان،😞
از بس ڪه مے دَوَند دنبال شیطان نفسشان❌
🍃آنجا هجده ساله اے پرپر شد تا امروز
بشود الگوے زنان متدین شیعے ...
اما💚
اینجا (بعضے ) هجده ساله ها بال بال مے زنند
تا الگو بردارند از زنان متحجر غربے ...😏❗️
☝️ و چقـــــــــدر تفاوت است بین هجده ساله هاے آنجا
و هجده ساله هاے اینجا ...‼️‼️
@shahid_beyzaii
کف خیابان🇵🇸
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
🔰جنگ تمام شد.من خوشحال شدم از اینکه #منصور من دیگر به جبهه نخواهد رفت❌ اما بعد از جنگ بلافاصله دوره #بازسازی شروع شد و این خوشحالی من زیاد ادامه پیدا نکرد🙁 چون دو سه شب بعد تصویر منصور را از تلویزیون📺 دیدیم که گوینده اخبار🎙 اعلام کرد: #منصور_ستاری با حکم امام خمینی (ره) به عنوان فرمانده نیروی هوایی🛩 منصوب شدند.
🔰خلاصه از این موضوع زیاد خوشحال نشدم😔 چرا که دوست داشتم شهید ستاری در #خفا برای این مملکت خدمت کنند. منصور 8 سال🗓 #فرمانده نیروی هوایی بود، طولانی ترین دوره ای که سابقه داشت کسی در #نیروی_هوایی در این سمت باقی بماند.
🔰هر وقت #تیمسار ماموریت می رفت من از زیر قرآن📖 ردش می کردم؛ آن روز به قدری عجله داشت که حتی صبر نکرد🚫 که از زیر قرآن ردش کنم. سورنا خواب بود. او را بوسید و رفت👤 ساعت 8 و نیم شب🌒 قرار بود منصور برگردد. من برای شام سوپ🍲 و کتلت درست کرده بودم. هر چقدر منتظر ماندم نیامد❌ ساعت 2و نیم⏰ بود که با دفتر فرماندهی تماس گرفتم📞 پرسیدم تیمسار کی می آیند⁉️ گفتند یک مقدار #تاخیر دارند.
🔰ساعت 11 و نیم صبح بود که به طور رسمی از رادیو📻 اعلام کردند تیسمار «منصور ستاری» فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران🇮🇷 به #شهادت رسید🌷. پیکر منصور من کاملا سوخته بود. مدتی قرقی به حیاطمان می آمد و منصور هر شب برای او تکه گوشتی میگذاشت. روزی که خبر شهادت🕊 منصور را دادند بچه ها در حوض حیاط خانه مان پیکر #بی_جان_قرقی را پیدا کردند.
#شهید_منصور_ستاری
@shahid_beyzaii
⚜ ⚜⚜⚜🌷🌷🌷
⚜💢💢🌷🌷
💢
⚜🌹🕊🌹
💢
⚜💢💢🌷🌷
⚜⚜⚜⚜🌷🌷🌷
#سرداررشیددفاع_مقدس
#شهیدمحمدرضاتورجی_زاده
#تقواومعنویت
#قسمت_پنجم
کم حرف میزد و سعی میکرد مشغول ذکر گفتن باشد و به خدا توجه داشته باشد . درصدد تهذیب نفس بود .
از مجالسی که در آن حرف های بیهوده زده می شد ،دوری میکرد .
مادر گرانقدر شهید :
محمدرضا خیلی به مسئله حجاب اهمیت می داد . مثلا به من میگفت : مادر میخواهم اگر شهید شدم خواهرانم حجابشان را کامل داشته باشند . اگر صدایشان بالا رفت و نامحرم صدای ایشان را شنید من از چشم شما میبینم.(این در حالی بود که خواهرانش از هر حیث محجبه و مومن بودند.)
#همرزم
حاضر نبود کلمات و عبارات غیر شرعی ؛حتی به شوخی بیان شود . مثلا بچه ها اصطلاح تک زدن را برای وقتی که چیزی را بدون اجازه برداریم به کار می بردند . ولی بعدا این اصطلاح را در موارد معمولی هم به کار میبردند .شهید تورجی به بچه ها تذکر میداد که حتی به صورت شوخی هم این اصطلاح را به کار نبرید.
#همرزم_شهید
سعی داشت که اعمالش با اخلاص باشد .مدتی بود بچه ها خیلی به او التماس دعا میگفتند . من متوجه بودم که او همین طور ازاین موضوع در درون خودش ناراحت است .
⚜⚜⚜⚜🌷🌷🌷
⚜💢💢🌷🌷
💢🌹🕊🌹
@shahid_beyzaii
⚜ ⚜⚜⚜🌷🌷🌷
⚜💢💢🌷🌷
💢
⚜🌹🕊🌹
💢
⚜💢💢🌷🌷
⚜⚜⚜⚜🌷🌷🌷
#سرداررشیددفاع_مقدس
#شهیدمحمدرضاتورجی_زاده
#شکستن_نفس
#قسمت_ششم
#راوی_همرزم
یک روز بعد از نماز ظهر همه بچه های گردان دور هم جمع شده بودیم.در این هنگام ؛یکی از مسئولان لشکر وارد شد و گفت : رفقا دسشویی اردوگاه خراب شده ،برای تعمیر چند نفر را آورده ایم؛ ولی گفته اند باید چاه دسشویی تخلیه شود . یکی میگفت : پیف پیف بو میده، یکی میگفت : پیف پیف چه کارهایی از ما میخواهند، ماآمده ایم بجنگیم نه اینکه ... رفتیم برای ناهار و بعدهم مشغول استراحت شدیم.
باخودم گفتم : کسی که برای این کار داوطلب بشود ،کار بزرگی کرده و نفس خودش را شکسته است؛ چون خیلی ها حاضرند از جانشان بگذرند اما... برای همین گفتم تا بچه ها مشغول استراحت هستند ،بروم به طرف دسشویی ها طببینم چه خبر است.
وقتی به آنجا رسیدم خیلی تعجب کردم . عده ای از بچه های گردان ما مشغول به کارشده بودند . باتعجب به آنها نگاه کردم .آنها ده نفر بودند .اول آنها شهیدتورجی بعد شهید علی روزگاری،شهید حسین مرادیان،شهید سید رحمان هاشمی و...آنها تا غروب مشغول کار بودند .
نمیدونم چرا؟ولی من اسامی آنها را نوشتم و نگه داشتم .سه ماه بعد به اسامی آنها نگاه کردم. درست بعد از عملیات کربلای 10،نفر اول شهید ،نفر دوم شهید،و...تا نفر آخر آنها که شهید تورجی بود .سر انجام یکی پس از دیگری ؛ گویی این کار آنها و این شکستن نفس مهر تاییدی برای شهادتشان بود ..
⚜⚜⚜⚜🌷🌷🌷
⚜💢💢🌷🌷
💢🌹🕊🌹
@shahid_beyzaii
⚜ ⚜⚜⚜🌷🌷🌷
⚜💢💢🌷🌷
💢
⚜🌹🕊🌹
💢
⚜💢💢🌷🌷
⚜⚜⚜⚜🌷🌷🌷
#سرداررشیددفاع_مقدس
#شهیدمحمدرضاتورجی_زاده
#جمکران
#قسمت_هفتم
#راوی_همرزم
بچه ها خیلی دوستش داشتند .همیشه تعدادی از نیروها اطرافش بودند ...
بهش گفتم :(محمد باید معاون گروهان شوی.) اول قبول نمیکرد ؛ ولی بعد از اصرار من گفت : قبول اما به شرطی که سه شنبه ها تاعصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی . با تعجب گفتم:چطور؟!
با خنده گفت: (جان آقای مسجدی نپرس)
قبول کردم و اومعاون گروهان شد .مدیریت محمد خیلی خوب بود . مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم : باید مسئول گروهان بشی . رفت و یکی از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم:(اگر مسئولیت نگیری ،باید از گردان بری)
وقتی این را گفتم دلش سوخت؛ چون در گردان قبلی مشکلات زیادی داشت . گفت : قبول میکنم اما با همان شرایط قبلی ...گفتم صبر کن ببینم !یعنی چی که تو باید شرط بذاری؟! اصلا بگو ببینم سه شنبه ها و جهارشنبه ها که نیستی کجا میری؟! اصرار داشت که نگوید . بالاخره گفت : حاجی تا زنده هستم به کسی نگو . من سه شنبه ها از این جا به مسجد جمکران میرم و عصر چهارشنبه برمیگردم ...باورم نمیشد ؛ ولی چیزی نگفتم .بعدها فهمیدم مسیر900کیلومتری دارخوئین تا جمکران را میرود و بعد از خواندن نماز امام زمان عجل الله برمیگردد که تقریبا 36ساعت رفت و برگشتش طول میکشید .
خودش میگفت یکبار 14بار ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم .بعد هم نماز را خواندم و سریع برگشتم .
⚜⚜⚜⚜🌷🌷🌷
⚜💢💢🌷🌷
💢🌹🕊🌹
@shahid_beyzaii
❣شهیدان هوایی دگر داشتند
ز غیرت دلی شعله ور داشتند
❣شهیدان که دل را به دریا زدند
عجب پشت پایی به دنیا زدند
#محمود_رضا
#رفیق
#شبتان_شهدایی
@shahid_beyzaii