فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ_شهدایی
#پیشنهاد_دانلود
✅روز قیامت شهدا درانتظارمان هستند‼️
تا جواب دهیم که آیااز قطره قطره خونشان حفاظت کرده ایم
و یا...
روی خونشان پا گذاشته ایم⚠️
😔😔😔
@shahid_beyzaii
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃
این روزها سالروز شهادت کسانی ست که زمین به سختی حاضر بودآن هارا به آسمان بسپارد
سالروز شهادت قهرمانان تپه های جاسوسان
سالروزشهادت #یوسف_فدائی_نژاد
همان که به چشم های پاک میشناختنش
همان که تنها سوسوی کلبه احزانش
یادآورسجده های طولانی با تسبیح سبزبلندش هست
مادرش هنوزهم صدایش را میشنود😔
سالروز شهادت #کمیل_صفری_تبار است
ازهمین حالا ،ازهمین دنیادرفکرم که چگونه باید جواب چشم هایش رابدهم
همان که آخرین وداعش باهمسرش شب تولدش بود
هنوزهم منتظراست تاباهم جشن بگیرند
سالروز شهادت #محمدجعفرخانی
اورا میشناسی؟
همان که سیدالشهدا(ع)درعالم رویا مژده شهادتش را داده بود
سالروزشهادت #محمدغفاری ست
اورا دیگر باید بشناسی
همان که رشته دندانپزشکی رارها کرد
وسربازامام زمان(عج) شد
شهید #مجتبی_بابائی_زاده
شهید #محمدمنتظرقائم
شهید #حسن_حسین_پور
ودیگر شهیدان تپه جاسوسان
آری حتم دارم که این هارانمیشناسی
شهدای صابرین خیلی غریب اند
درمیان این بحبوحه شهادت
فرمانده کجاست؟
فرمانده بی ریا که دراین صحنه نبرد
گل سعادت جانبازی نصیبش شد
اما زمین اورا درآن سوی مرزها
درتپه های پالمیرا به آسمان سپرد
شهید #قاسم(مهدی)غریب
🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊
یادشان با صلوات
⚫️🍁🌺 ⚫️🍁🌺🍁⚫️🌺
🍁🌺🍁 ⚫️ 🌺
⚫️🍁 🍁🍁
🍁 ⚫️🍁🌺🍁⚫️
🌺🍁 🍁🍁
⚫️🍁🌺 ⚫️
🌺⚫️🍁🌺
🍁🌺⚫️🍁🌺 🌺
🌺🍁🌺⚫️🍁🌺🍁🌺
#تک_تیرانداز
#شهیدصابرین
#یوسف_فدایی_نژاد
یوسف مهربان یک تک تیر انداز حرفه ای بود ؛ او از تمرکز بالایی برخوردار بود در هر زمینه ای بخصوص در اعمال نظامی ، یادم هست می گفت : وقتی می خواهم تیراندازی کنم آیه* و ما رمیت اذ رمیت* میخوانم و همیشه به هدف میخورد ،
این یعنی قرآن را با جان و دل می خواند و می فهمید و به آن عمل می کرد .
#تضرع
ولی دریک جا تضرع ازش دیدیم ، سجده طولانی که در اون هزار بار ذکرهای مختلف بگه دیدیم . شب زنده داری دیدیم . التماس دعای فراوان از مادر خواستن دیدیم . حالا درخواستش چی بود از خدا ؟؟؟ شهادت و فدا شدن در راه آرمانها و عقاید بود .
#سلام_رفتگرها
#ازلسان_پدرمعزز
توی خیابون داشتیم راه می رفتیم دیدم یوسف نیست برگشتم و دیدم داره از روی زمین آشغال جمع می کنه گفتم یوسف بیا داری چیکار می کنی آبرومونو بردی ؛ گفت : بابا خب رفته گرام آدم هستن ، باید ما آشغال نریزیم که زحمتشون چند برابر نشه ؛ من واقعا ازین حرفش درس گرفتم ؛ همیشه وقتی تو خیابون رفته گری رو می دید باهاش دست میداد ؛ گوشه ای از مردانگی ی شهید که خدا عاشقش بود .
⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️
⚫️🍁🌺🍁⚫️
⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️
⚫️🍁🌺 ⚫️🍁🌺🍁⚫️🌺
🍁🌺🍁 ⚫️ 🌺
⚫️🍁 🍁🍁
🍁 ⚫️🍁🌺🍁⚫️
🌺🍁 🍁🍁
⚫️🍁🌺 ⚫️
🌺⚫️🍁🌺
🍁🌺⚫️🍁🌺 🌺
🌺🍁🌺⚫️🍁🌺🍁🌺🍁
#ورزشکار
#راوی_برادر
#شهیدصابرین
#یوسف_فدایی_نژاد
یوسف از کمترین امکانات بهترین بهره رو می برد ؛ ازاونجائی که ورزشکار و ورزیده بود وقتی میومد خونه توی روزهای فراقتش بیکار نبود یادمه با کوله سربازیش، کیسه بوکس درست کرده بود و توش خاک اره پرکرده بود و بوکس کار می کرد با چنتا تیکه چوب یه تخت درست کرده بود که روش حرکتای کششی و دراز نشست انجام میداد ؛
حرکتای ورزشی تو خونه زیاد انجام
می داد مثلا یادمه که رفته بود سر زمینمون و بعد من هم رفتم پیشش دیدم داره میدوه و رو دیوار با دوتا پاش راه میره که محاله کسی بدون تمرین این کارارو انجام بده . بهش گفتم وای من تاحالا نمی دونستم تو اینجور کارا بلدی ،گفت : اینجور چیزارو تو آموزش نظامیمون یاد گرفتیم .
واقعا ورزیده بود والبته از کارهایی که انجام می دادمعلوم بود که خیلی به خدا اطمینان داره . مثال می گم اینکه توی حیاط خونه نردبان رو بر میداشت و تو هوا بدون اینکه به جایی تکیش بده از پله هاش تند تند می رفت بالاو میومد پایین وفقط با دستاش کنترلش می کرد
یا اینکه وسایل سنگین مثل صندلی و یا تکه چوب بزرگ رو ،رو انگشت اشارش نگه میداشت . رو همه دستش نه فقط رو انگشت اشاره و همینطور توهوا نگه می داشت و تمرین تعادل میکرد .
یا اینکه از ارتفاع اصلا ترسی نداشت . خونه پدربزرگمون درخت میوه زیاد بود انگور و انجیر و آلوچه وقت نهار که می شد پدربزرگ به داداش یوسف می گفت : برو یخورده انگور بچین چون از توانائیش خبر داشت . داداش هم میرفت تو بالاترین نقطه درخت جائیکه دیگه خیلی کوچیک دیده می شد و انگور
می چید . راستی یوسف مهربان عاشق انجیر و انگور بود .
⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️
⚫️🍁🌺🍁⚫️
⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️
⚫️🍁🌺 ⚫️🍁🌺🍁⚫️🌺
🍁🌺🍁 ⚫️ 🌺
⚫️🍁 🍁🍁
🍁 ⚫️🍁🌺🍁⚫️
🌺🍁 🍁🍁
⚫️🍁🌺 ⚫️
🌺⚫️🍁🌺
🍁🌺⚫️🍁🌺 🌺
🌺🍁🌺⚫️🍁🌺🍁🌺🌺
#آخرغیرت
#راوی_برادر
#شهیدصابرین
#یوسف_فدایی_نژاد
وقتی خانم حضرت زینب سلام الله علیها می خواستن از اسب یا شتر پیاده بشن ، محارمشون که بزرگوارانی مثل حضرت قاسم حضرت علی اکبر یا حضرت ابوالفضل العباس و یا برادر بزرگوارشون امام حسین (علیهم السلام) میومدن پایین کجاوه و دستشون رو
می گرفتن وایشون رو پایین میاوردن و اطرافشون حلقه میزدن تا خانم هم راحت باشن و هم کسی قدوبالای مبارکشون رو نبینه و این یعنی غیرت یعنی احترام به شان والای زن همیشه وقتی صحبت از غیرت می شد شهید
می گفت : حضرت ابوالفضل سلام الله علیه خیلی غیرتی بودن ؛ می گفت : حتی اگه تهران باشم حتی اگه پیشتون نباشم اما اگه کسی نگاه چپ به ناموسم بکنه قلبم درد میگیره .
#یکی_ازیادداشتهای_شهید
هر گاه شیرینی گناه را چشیده باشی و توبه نکنی خدا دیر یازود لذت آن را از تنت بیرون می آورد ؛خداوندا بخاطر هر گناهی که خواسته یا ناخواسته از من سر زد ببخشم بحق لطف و کرمت که طاقت خشمت را ندارم به مانند فرزندی که طاقت اخم مادر ندارد .
#خواب_مادر
مادر بعد شهادت آقایوسف خواب دید که تعدادی پرونده زیر دست یوسف عزیز هست داشت پرونده هارو ورق میزد و به کار مردم رسیدگی می کرد ؛ پس شهید دستش به خدا بنده پس شهید خیلی برای خدا عزیزه ؛ ازش حاجت بخوایم که اگه خیر باشه بدون تردید حاجتمون رومیده .
⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️
⚫️🍁🌺🍁⚫️
⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️
ای منتقم کوچه وگودال بیا:
روزی مولا علی(علیه السلام) به بازار برده فروش ها میروند؛ بین آن همه برده چشم حضرت به برده ی لاغر و نحیف می افتدکه داشت به حضرت نگاه میکرد.
.
مولا نزدیک میروند و به صاحب برده ها میگویند:این برده را چند میفروشی؟
گفت 50دینار..
مولا گفتند میخرمش..
.
صاحب برده ها گفت ببخشید اشتباه گفتم قیمتش صد دینارست...
مولا فرمودند میخرم..
.
فردوقتی دید مولا اینقدرخواهان هستند طمع کرد و قیمت را بالا برد.
و هر بار مولا میگفتند میخرمش...
.
تا اینکه بالاخره برده ی لاغر و نحیف با چهار صد وپنجاه دینار به مولا فروخته شد...
.
امام راه افتادند و برده ی نحیف هم مثل کودکی که پشت سر مادر راه میرود،آهسته پشت سر مولا گام بر میداشت..
.
اصحاب مولا به حضرت گفتند:
آقا دیدید که چه کلاهی سرتان رفت؟
برده ای با این وضعیت جسمانی را 450دینار بهتان فروختند.
.
مولا با تبسم فرمودند:
سر علی کلاه نرفت..
من برده ای را خریدم
که برای حسینم جانش را باعشق میدهد.
کسی که زبانش را میبرند به جرم اینکه عاشق و دلباخته ی حسینم است..
این برده
میثم تمار
است...
#سالروز_شهادت_میثم_تمار_گرامی