#چوب_غیرتمندی
ساعات بازدید از گردان تخریب، نه تا یازده شب بود. در حال استراحت بودیم که خبر دادند گروهی از خواهران، پشت گردان هستند و میخواهند بازدید بروند، آن هم پنجاه نفر. همگی خسته و خوابآلود بودیم؛ ساعت دوازده هم پست داشتیم. نمیتوانستیم آن همه خواهر را در تاریکی رها کنیم، همه غیرتی شده بودند. محمدرضا و یکی از دوستان داوطلب شدند تا به آنجا بروند. تا تنها برسند خواهران هر جور که بود در را باز کردند و وارد گردان شدند. از آن طرف ناگهان هوا خراب شد و باران شدیدی بارید که باعث شد جوی کوچکی راه بیفتد. به ما بیسیم زدند که سیل آمده و ما در گردان تخریب ماندهایم، گرچه کمی پیازداغش را زیاد کرده بودند. شارژ بیسیم هم تمام شد و نگرانی ما دو برابر شد. در حالی که از اوضاع آنها بی خبر بودیم، به فرماندهی اطلاع دادیم. با ماشین دنبالشان رفتند و وقتی آن ماجرا تمام شد، مسئولان ما را مواخذه کردند. ظاهرا اتفاق خاصی نیفتاده بود. چوب غیرتمندیمان را میخوردیم.
راوی: دوست شهید
#ابووصال
#شماره_۴۳
@shahid_dehghan