#واگویهایباشهیددهقان🌿
از وقتی پا به جهان گذاشتی،زندگیت،تمام و
کمال،عطر و بوی شهادت را در برگرفته بود!🙂👌🏻
پایه و اساس همهی کارهایت،خدا و شهادت،بود!
💔🖐🏻همهی تلاشت این بود، که خدا از تو راضی
باشد!👌🏻🥺💚آخر سر هم، مزد آن همه سختی و
مشقتت را از خدا گرفتی..!💔از همان بدو تولدت،
خدا شهادت را در پرونده ی پر پیچ و خم زندگیت،
برایت نگاشته بود!🥺💔
#مشقعشق✨
#وصالنویس✍🏻
•|🌿 @shahid_dehghan
45.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆شهید مسعود عسگری🔆
🌱ولادت :
🗓۱۳۶۹/۰۶/۰۸
🌹 شهادت :
🗓۱۳۹۴/۰۸/۲۱
محل تولد🌚: تهران
محل شهادت🌝 : سوریه _حلب
🥀 نحوه شهادت:
در درگیری نزدیک با تکفیریها واصابت توپ ۲۳🔥
✨مزار شهید:
تهران،بهشت زهرا(س)،گلزارشهدا،قطعه۲۶،ردیف ۷۹،شماره۱۹
💝صفات بارز اخلاقی:
انجام کارها با ایمان و اعتقاد ، مومن ، متعهد و متخصص ، #ولایت_مدار زرنگ ، باهوش ، کنجکاو ، خوش رو ،شوخ طبع ، ورزشکار ، شجاع ، کم حرف و بی ادعا ، صبور ، آرام ، متبسم ، شاد ، بسیجی فعال ، با اخلاص و در یک کلام سرباز امام خامنه ای
🆔[@shahid_dehghan]
شهید یدالله مولایی.m4a
14.58M
²⁸| #ویژه_برنامهی_معبرے_بہ_آسمان
●━━━━━━─────── ⇆ㅤㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ↻
•۰
آی پدر و مادر هرچه شهید
بوی رفیقانِ مرا میدهید🌱
بوی همانان که کبوتر شدند
از فلکی های معطر شدند🙃
•۰
#با_لینک_فورواد_کنید👇🏻
🎧•| @shahid_dehghan
45.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱| #حاج_قاسم
تفاوت ظاهر و باطن از زبان:
🗣سردار دلها🌸
وقتی ظاهر و باطن دو تا میشود؟!...👀
#مکتب_حاج_قاسم 🌱
📲| @SHAHID_DEHGHAN
•[﷽]•
#روایت
#یادگار_سبز🌱
#قسمت_ششم✨
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
روز عملیات وارد باغی شدید که زیر آتش بود و حتی از زیر یک درخت تا زیر درخت بعدی هم نمیشد رفت. مسعود عسکری دویست متر جلوتر از شما بود فریاد زده بود:((میخوام برم تو ساختمون دوسه نفر با من بیان. ))
چند نفر از بچه ها که در فاصله چند متری مسعود بودند آماده حرکت شدند. بهنام هم بلند شد که به آن سمت برود. اما تو پایش را گرفتی و کشیدی سمت خودت. تعادلش را از دست داد و افتاد روی تو. گفته بودی:((بشین. کجا؟ از اینجا میخوای بری دویست متر اونور تر! تا اونجا برسی نفلهت میکنن.))
با اینکه زیر آتش دشمن بودید، اما خوب پیشروی کردید. خستگی و گرسنگی ولی حسابی از پا انداخته بودتان. خبر نداشتی که بهنام جیب هایش را پر از بيسکوئيت کرده و هرازگاهی یکی میخورد تا به قول خودش قندش نیفتد. بهنام خسته هم اگر بود حداقل به اندازه تو گرسنه نبود. سرحال زده بود پشتت :
((چطوری رفیق؟))
+اصلا حال ندارم. خستهام.
_چیزی خوردی؟
+نه.
یک مشت بیسکویت به سمتت گرفته بود :((بیا بخور حال کن.))
گویا این آخرین باری بود که با بهنام گپ زدید و با هم خندیدید. بعد ماجرای العیس پیش آمد و آن خمپاره که...
نه شما خبر داشتید مسلحین داخل شهر هستند و نه آن ها انتظار دیدن شما را داشتند. به ستون و در سکوت وارد شهر شده بودید. تو جلو تر از بهنام بودی. باید از جلو خبر میگرفتی تا اجازه بگیرید که جلوتر بروید یا نه. به بهنام گفته بودی :((جلوتر نیا. فاصله بگیر تا اون دو نفر به ما خبر بدن.))
بعد ناگهان آتش خمپاره و گلوله ای که به دیوار خورد و ترکش هایش گردن بهنام را نشانه رفتند.
15روز تا وصال
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#ادامه_دارد
#به_وقت_وصال
#یک_روز_بعد_از_حیرانی
🆔•| @shahid_dehghan |•
ـ﷽ـ
⸢ 📆 جمعه ۱۴۰۰/۸/۷⸥
[ذکرروز: صلوات+و عجل فرجهم ]
صدای قرآن، تلقین، خاک،خاک و خاک...
اگر شهید باشی؛تو میمانی و خدایت 💚
اگر نه؛ تو میمانی و گناهانت...😔
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🆔 • @Shahid_dehghan
🌱| #خاطره
حالات معنوےاش را حفظ میڪرد و اصلا اهل
بروز دادن نبود.معنویتش را پشت شوخیهایش
پنهان مۍکرد.اگر مواقعی بود که میفهمید طرف
مقابلش مۍخواهد از اوضاع معنوےاش اطلاع
پیدا کند مطلقا چیزی نمیگفت،مگر اینکه خودش
حرف بزند.
#ابووصال
#روزشمارشهادت
#شهیدمحمدرضادهقانامیری
[۱۴روزماندهتاشهادت🌹🍃]
🌸| @shahid_dehghan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨⌝#حسینِ_زمان⌞ ✨
کاش نامت باران بود! 🌧
آنوقت ..
تمام مردم شهر هم
براي آمدنت دعا مي کردند...! 🤲🏻🦋
#سلامٌعلیٰغائبالمظلوم
ʝסíꪀ↷
⇨ @shahid_dehghan
7.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
「📱|#استوری」
🎙#شهید_گفت:
مندوستدارموقتےشهادتبیاد دنبالـم
کهشهادتمبیشترازموندنم بـرابقیـه اثـر داشتـهباشـه.اونجابودکهفهمیدمبعضیا
تومرگوزندگیشوندنبالعاقبتبهخیری
بقیههستن.حتےوقتےکهدیگهتوایندنیایِ
فانینیستن..!🙃🌱
14 روز تا وصال🍂
#دمی_با_شهید
#شبتون_شهدایی
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🆔•| @shahid_dehghan |•
•[﷽]•
#روایت
#یادگار_سبز🌱
#قسمت_هفتم✨
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
بعد دوباره گلوله ای که کنار شما روی آسفالت منفجر شد. این بار چشمهای بهنام سوختندو پاهایش زخمی شدند. بچه ها بهنام را عقب بردند. از درد نمیتوانست چشمهایش را باز کند. با همان چشم بسته خبر شهادت احمد را شنید. و فکر کرد که فقط خودش زخمی شده و احمد شهید.
سوار ماشین که شد به زحمت چشمهایش را باز کرد. یک نفر هم توی ماشین بود که ترکش های زیادی خورده بود و اوضاع خوبی نداشت. راننده پرسیده بود:((دو تا شهید برای شماست؟))
تازه آنوقت بود که فهمید به جز احمد شهید دیگری هم هست. حدس زد که یکی از بچه های گردان خودتان باشد. گردنش ترکش خورده بود و برنمیگشت. به بیمارستان که رسید احمد را شناخت. از یکی رفقای مجروحش درباره آن یکی شهید پرسید اما کسی جوابش را نداد به تو نگاه کرد می دیدید که تن تو همان لباس هایی است که صبح پوشیده بودی، اما نمیخواست باور کند که آن شهید تویی. حتی خواست برت گرداند و صورتت را ببیند اما از حال رفت و حتی نفهمید کی پاهایش را پانسمان کردند و به دستش سرم زدند. تو که جایت راحت بود. از حال بهنام خبر نداشتی که داشت بدترین لحظه های زندگی اش را تجربه میکرد. تمام خاطراتتان را مثل فیلم مرور میکرد. فهمیده بود آن شهید از هم پاچیده تویی،اما نمیخواست قبول کند. از هرکسی هم سراغ تو را میگرفت کسی جواب سرراست نمیداد. توی بیمارستان حلب فهمید که چهار نفر از بچهها شهید شدهاند. چه روز های سختی بود روز های بی شما بودن. آن هم با آن تن زخمی روی تخت بیمارستانی که فاصله اش با شما از زمین تا آسمان بود.
بهنام به تهران هم که رسید باز باید روی تخت بیمارستان میخوابید. به معراج و مراسم تشییع نرسید. به قول خودش معراج برایش همان تویوتایی بود که پیکر تو را دیده بود. مدتی طول کشید تا با پای زخمی و عصا بتواند بیاید سر مزارت. چقدر برایش سخت بود این دیدار. حسرت میخورد که چرا شب آخر اجازه ندادی جلوتر برود. میگفت بیشتر تیر ها به بدن تو و مسعود خورده. انگار که فدایی بقیه بودید. تحمل دیدن مزار تو را نداشت. اول سر مزار امین کریمی رفت و بعد آهسته آهسته به سمت تو و مزارت که خاکش هنوز تازه بود آمد. نمیدانم آن تسبیح سبز هنوز هم توی جیبش بود یا نه.
14روز تا وصال
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#قسمت_آخر
#ادامه_دارد
#به_وقت_وصال
#یک_روز_بعد_از_حیرانی
🆔•| @shahid_dehghan |•
⸢بسمـرَبــالعشقــ♥️⸥
ای شقایقها!ایثار از آن شماست که
دنیا را گوشهای افکندید و با پرواز
عاشقانه خود، بر روزهای ما نسیم
بهشت پاشیدید...
⦅شھیدمحمدرضادهقانامیرے⦆
❜ شهادت، بالنمیخواد، حالمیخواد... ❛
🗒️ شنبه ۸/۸
🆔 • @Shahid_dehghan
﷽
#خاطࢪه💚
عاشق دایی های شهیدش بود و نسبت به دو دایی شهیدش ارادت خاصی داشت.
از نظر اخلاقی شباهت هایی به دایی هایش داشت.
در متانت، ادب و مقید بودن، شبیه دایی بزرگش (شهید محمد علی طوسی) بود،
اما در پر جنب و جوش بودن و شیطنت هایش به دایی کوچکش (شهید محمد رضا طوسی) رفته بود؛
طوری که پدربزگش به او میگفت: محمد رضا شیطنت هایت شبیه محمد رضای من است.
#ابووصال
#شهیدمحمدرضادهقانامیری
#روزشمارشهادت
[۱۳روزماندهتاشهادت🌹🍃]
🆔@shahid_dehghan