eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
7.3هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 کپی: حلالِ حلال🌿 خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
💜 رمان اورا 💜 قسمت شصت و ششم _راستی ترنم یه کلاس هست مجازیه همسایه مون عضو ام کرده +خب؟ _میخوام تورو هم عوض کنم +کلاس چی هست؟ _خودت میفهمی😎 +وا خب بگو دیگه _نه به عنوان هدیه نامزدی و محرمیتت +باشه ماااااامااااااان من رفتم _وایسا ببینم کجا؟ +میرم و بر میگردم با همون لباسا ولی با چادر مشکی راه افتادم سمت گلزار شهدا🙂 یه دسته گل به زنگ زرد و قرمز خریدم و راه افتادم 🌹 روی قبر شهیدان صبوری گذاشتم و با شهید سجاد صحبت کردم.: +سلام داداش شبتون به خیر ممنونم ازت ممنونم که من رو توی این راه گذاشتی اگه شما منو..... اون شب نجات نمیدادی اگه حس آرامش رو توی خونه شما حس نمیکردم✨ عمرا میرفتم دنبال اون آرامشه داداش سجاد شما باعث شدی بیام او اون خونه و با زهرا آشنا بشم با خواهرم 🧕🏻 از ته.... ته..... ته..... دلم واقعا میگم ممنونم🙂 انشالله بتونم جبران کنم فعلا یاعلی💞 دستی کشیدم روی صورتم اشکام باز بدون اجازه من فرود اومدن گریه کرده بودم و رفتم سمت شیر آب و یه قلب آب خوردم🚰 صدام و صورتم که به حالت عادی برگشت رفتم سمت ماشین و سمت خونه درو زدم تا خواستم برم تو آقا مهدی صدام زد _ترنم. خانم +بله؟ اا. سلام آقا مهدی الان میگم بیادش _ممنونم... عه راستی +بله؟ _مبارک باشه زهرا بهم خبر داد +سلامت باشید🥲 با اجازه رفتم بالا و کلید رو انداختم تو در ناباورانه زل زدم به جلو هیچ کسی نبود چراغام خاموش بود🖤 چراغ رو زدم احتما میدادم که برف شادی رو سرم بزنن ولی زهی خیال باطن چادرم رو در آوردم و برگشتم سمت در تا در رو ببندم که....🕶 زهرا رو حالت نشسته با یه سطل ماست تو دستش زینب یه بمب شادی تو دستش نیم خیز شده بود مامانم یه برف شادی⛑ یکی سرفه مصلحتی پشت سرم زد که جیغی کشیدم و برگشتم دایییی بود تا اومدم سلام کنم🙋🏻‍♀ زهرا تمام ماست هارو ریخت رو سرم مامان برف شادی زد وزینی هم بمب شادی رو زد قیافم خیلی جالب بود ماست ازم می‌چکید برف شادی با بوی ماست داشت حالم رو بهم میزد این برگ گل ها که روی سر و تنم بود تصویر قشنگی بود 🤦🏻‍♀ دایی صدام زد که برگشتم سمتش رو کردم به دایی ‌ _به نظر من عالی شدی +بله _به من نگفتی ها +بله _بله و بلا مگه من دایی تو نیستم😠 +بله برگشتم سمت مامان و بقیه مامان قرمز شده بود 🥵 زهرا روسری شو گاز میزد😬 زینبم روشو کرده بود اون طرف _بیا برو خودتو درست کن که کارت دارمممم😤 +بله هر قدمی بر می‌داشتم یه ماست تپ میوفتاد روی زمین🤢 برزخی برگشتم سمت زهرا که روشو برگردوند رفتم تو اتاق و در رو محکم بستم لباسم رو همونجا در آوردم و انداختم توی سبد رفتم سمت حموم باز خوبه روی ماهم نریخته بودن👩🏻‍🦱 تو حمام وقتی زیر دوش بودم لبخندی زدم همین که خانواده ام خوشحالن منم خوشحالن حمام که تموم شد🚿 رفتم سر گوشیم که یاد زهرا افتادم بلند داد زدم +زهرااااااااااااا _جانم +بیا تووووو _هوم +برو پایین آقا مهدی اینجاست _وای خوب شد گفتی به خودمم گفته بود من رفتم عشقم +فدای محبتت مرسی بابت ماست _🤣🤣خواهش مکینم خیلی خوب شده بودی +اهوم همین که خوشحالین برای من کافیه _بله... به به..... به به.... میبینم شوهر گرامی روت تاثیر گذاشته🤨 +بیا برو هواست بهش باشه (با ابرو به شکمش اشاره کردم) _چشمممم شما هم همین طور خدافظ +خدافظ🤚🏻 زهرا که رفت زینبم خدافظی کرد و گفت فردا برم یه سر به خونه بزنم حدود دوماهی هست که به خونه خودم سر نزدم🏢 پیش خانواده تو حال. یه یه ساعتی نشستم ولی بابا و مامان از خستگی روی مبل هردوشون خوابشون برد منم رفتم سمت اتاق گوشیم رو برداشتم یه پیج تازه زده بودم تو اینستا👩🏻‍💻 اولین پیامم رو اینجوری برای شروع پیج زدم: "(همیشه قبب از گناه پشیمونی بعد از گناه رو به یاد بیار تا منصرف بشی نزار هیچ وقت لذت ناچیز که زودم تموم میشه فریبت بده! نزار هیچ وقت اون حس نحس عذاب وجدان دوباره تکرار بشه هیچوقت لذت مبارزه کردنو با لذت گناه عوض نکن.... چون بعدش یه پشیمونی مرگبار و کلی غصه و عواقب در انتظارته🥺💔 تو که اینو نمیخوای!؟ پس همیشه یه آخرش فکر کن... همیشه بگو خب بعدش چی؟ "( امید وارم خودم بتونم عمل کنم! 💜نویسنده:A_S💜
💜 رمان اورا 💜 قسمت شصت و هفتم همون موقع زهرا توی اون پیجه عضوم کرده بود رفتم دیدم زینبم هستش توی گروه سه نفری رفتم ازشون بپرسم که چی شده و توی این گروهه چیه؟ بعد از کلی ناز و قر و فر اومدن فهمیدم کلاس حفظ قرآن هست📓 درسته مذهبی شده بودم ولی تاحالا به حفظ و.... قرآن نرفتم میخوندن بعضی اوقات ولی حفظ رو..... نه +زهرا الان این به چه درد من میخوره _ببین من جز سی رو حفظم خب زینبم یع کم حفظه تو او حفظ کن بریم امتحان بدیم؟ هوم؟ 😗 +یه چیزی میگی برای خودت آخه من؟ _آره چرا که نه! ببين ترنم خدا یه راهی برات گذاشته پسش نزن خیلی کم پیش میاد خدا توفیق حفظ قرآن رو به کسی بده🤷🏻‍♀ +باشه ببینم چی میشه _آره دیگه راس میگه زهرا همین جوری تو خونه بزار و گوشش بده به خدا آنقدر آرامش بهت میده +میدونم..... میگم چشم ببینم🙍🏻‍♀ _قربونت برم من پس فعلا _منم برم یاعلی +خدافظ وای خدا اصلا.... من نمتونم قرآن حفظ کنم حتی فکرمم نمیره سمت این کار🤷🏻‍♀ وای نه من..... آخه..... نمیشه...... ای خدا زهرا بگم خدا چی کارت نکنه نمیگم بیزارم از قرآن و حفظ اینا ولی آخه..... میترسم تاحالا آنقدر جدی قرآن رو تو برنامه هام نزاشتم🙍🏻‍♀ فردا باید کامل فکر کنم الان اصلا ذهنم به هیجا ختم نمیشه موهام رو بافتم وزیارتم رو خوندم و سلام دادم وخوابیدم همین. خواب اومد تو. چشمام صدای گوشیم اومد گفتم به احتمال زیاد حسینه🤵🏻 و بله درست حدس زده بودم ساعت 12شب بود که..... زدم روی پیامش📋 _ترنم خانوم +بله؟ _خوبین؟ +الحمد الله _مزاحم که نیستم 🤭 +نه خواهش میکنم _میخواستم بگم که..... دلم نمیخواست آنقدر سر سنگین باشم برا همین قدم اول رو من برداشتم👍🏻 +جانم? _جانتون سلامت امشب خیلی زیبا شده بودید +ممنونم به همچنین از ذوق رو تخت داشتم میمردم🙈 خدااااا چرا اینقدر این گوگولیههههههه خخخخخ😂 چرااا آنقدر ندید بدید بازی دارم در میارم سرم رو گذاشتم رو بالشت و از ته دلم جیغ زدممممممم هر پیامی که می‌دادیم از ذوق قش میکردم 💜نویسندا:A_S💜
دوتا پارت خدمت شما
... بِسْمِ‌اَللّٰهِ‌اَلْرَحْمٰنّ‌اَلْرَحِیِمْ ...
❣ 📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُحْیِیَ مَعَالِمِ الدِّینِ وَ أَهْلِهِ...✋ 🍃سلام بر تو و نَفَس مسیحایی تو که روح زندگی را در کالبد مرده ی نشانه های دین خدا می دمد تا قلب اهالی ایمان با تپشی عاشقانه زندگی حقیقی را از سر بگیرند. 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610. 🤲 ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ ♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ذکر روز یکشنبه: یا ذالجلال والاکرام (ای صاحب شکوه و بزرگواری)ذکر روز یکشنبه که به اسم امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (س) می باشد موجب فتح و نصرت می شود روایت شده است که در این روز زیارت حضرت امیرالمؤمنین (ع) و زیارت حضرت زهرا (س) خوانده شود. ۱٠٠
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
__♥️🍃 #تصویر #داداش_گلم
🌸 •| 🌸 محمّدرضا یک‌سال قبل از رفتنش به من گفت؛ مامان من دوره‌های آموزش نظامی مختلفی را گذراندم و خیلی هم آماده رزمم، الان فکر کن که حضرت زینب(سلام الله علیها) از شما سؤال بپرسد که الان حرمم ناامن شده و من به جوان شما نیاز دارم، شما چه جوابی به حضرت می‌دهید؟ محمّدرضا، این سؤال را فقط از من پرسید. از پدرش نپرسید، چون جلب رضایت پدرش خیلی راحت بود، چون پدرش جزو رزمنده‌های دفاع مقدّس بود، جنگ و جبهه را دیده بود و شهید و شهادت را لمس کرده بود. امّا راضی کردن من برایش دشوار بود، آن هم فقط برای مهر مادرانه‌ای که در وجود من می‌دید. وقتی مطمئن شدم که تصمیم خودش را گرفته ومن نباید مانع انجام تصمیمش شوم، گفتم محمّدرضا، امیدوارم سوریه بهت خوش بگذره! این جمله را که گفتم، محمّدرضا آن‌قدر احساس رضایت کرد که مدام در خانه هروله می‌کرد و یاحسین(ع) یاحسین(ع) می‌گفت، سر من را می‌بوسید و می‌گفت؛ مامان راضیم ازت. یعنی به این نحو رضایت من را گرفته بود. برای راضی شدن، خیلی با خودم کلنجار رفتم، چون به محمّدرضا خیلی وابسته بودم، اگر محمّدرضا نیم ساعت دیر به خانه می‌رسید، من زمین و زمان را به هم می‌دوختم، اعصاب خودم و دیگران را خرد می‌کردم، این‌قدر بهش زنگ می‌زدم، که کجاست و چرا دیر رسیده! ولی در مسئله سوریه رفتنش نمی‌دانم چطور شد؛ من این را می‌گذارم به حساب دست و رحمت و برکت حضرت زینب(سلام الله علیها) که روی قلب من گذاشت و روی سر من دست کشید. خانم، اول صبرش را به من داد و بعد داغ فرزند را. ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ ♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
به‌چیزی‌وابسته‌ِ باش؛ که‌ِبَرات‌بِمونه‌، ارزش‌داشته‌ِباشه‌کهِ‌ "وابسته‌ش‌بِشی" نه‌این‌دُنیا‌کهِ‌به‌هِیچی‌بَندنِیست...!" یه‌ِچیزمِثل‌نِگاه‌های‌‌مهدی:))♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـ ـ ـ ـ˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ ♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
یکی‌ ازرفقاگفت من‌چون‌تو‌نمازم‌توجه‌ندارم نمازم‌قبول‌نمیشه ... پس‌خوندنش‌چه‌فایده‌داره؟ چشماتو‌باز‌کن‌یه‌لحظه' رفیق‌این‌حرف‌خودِ‌اون‌شیطان‌ لامذهبه: آیت‌الله‌مجتھدی‌تهرانۍ میفرمایند:نمازتو‌هلیکوپتری‌بخون (بدون‌حضور‌قلب) ولی‌اول‌وقت‌بخون...‌‌ ببین‌چه‌تاثیری‌داره‌تو‌زندگیت کم‌کم‌خودِ‌خودِ‌خدا‌یکاری‌باهات‌میکنه‌ که‌ نمازت‌میشه‌پر‌از‌وجود‌خدا پس‌بھانه‌و‌مَھانه‌رو‌بزارکنار✨ ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ ♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f
بعضۍچیزااونقدرقشنگن.. کہ‌هرچقدرهم‌تکراربشن.. تکرارۍنمیشن ..🌱 ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ ♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f