eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
7.3هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 کپی: حلالِ حلال🌿 خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 💟 💟 🔮داستان مدافعان حرم🔮 قسمت0⃣4⃣ سادات بااسترس ازخواب پریدم به ساعت تواتاق نگاه کردم یه ربع مونده به اذان ازخوابی که دیده بودم استرس داشتم رفتم سمت مرتضی منتظرموندم سجده آخرنمازش بره مرتضی +جانم چراگریه میکنی خانمی _ببخشیدمنوخیلی بدرفتارکردم +نه جانم من بهت حق میدم سرم کشیدتوآغوشش +چش شده ساداتم چرابهم ریختی _مرتضی یه خواب دیدم +چه خوابی _خواب دیدم تویه صف طولانی وایستادم نفری یه دونه هم پرونده دستمون بود یه آقایی خیلی نورانی نشسته بود پرونده ها رونگاه میکردبعدش امضامیزد امانه تنهابه آقانزدیک نمیشدم بلکه هی دورمیشدم یهویه نفرگفت خانم حضرت زینب داره بایارانش میادمرتضی توام توجمع یاران خانم بودی امایه دستت نبود اومدی سمتم گفتی صبرکن میرسی اول صف بعدش رفتی امااون آقای نورانی انگارازمن ناراحت بود +انشاالله خیره فرداصبح بروپیش استاداحدی تعبیرخوابتوبپرس _حتما +پاشونمازبخونیم ساعت ۷صبح بودازخواب پاشدم مرتضی نبود چادروروسریموسرکردم رفت تو پذیرایی _سلام مادرجون مادر:سلام عروس گلم صبحت بخیر _ممنون مادرمرتضی کجاست؟ مادر:رفته دعای ندبه دخترم گفت بیدارشدی بری پیشش حاج آقااحدی حتما _آره دارم میرم همون جا مادر:بیاسوئیج گذاشته بدم بهت ماشین روشن کردم تاگرم بشه شماره استاداحدی گرفتم استاد:الوبفرمایید _سلام استاد استاد:سلام دخترم خوبی؟پدرخوبن؟آقامرتضی خوبن؟ _همه خوبن سلام میرسونن خدمتتون استادشرمنده مزاحمتون شدم استاد:مراحمی کاری داشتی؟ _بله استادیه خواب دیدم میخاستم بیام پیشتون استاد:بیاچهارانبیا من جلسه ام یه نیم ساعتی طول میکشه بایدمنتظربمونی _اشکال نداره میرسم خدمتون استاد:یاعلی جلسه استادتموم شد _سلام استاد استاد:سلام دخترم چی شده انگارخیلی ملتهبی _استادیه خواب دیدم شروع کردم به تعریف وقتی حرفم تموم شد استاد:گفت:ماسینه زدم وبی صداباریدند ازهرچه که دم زدیم آنهادیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخرمجلس شهداراچیدند دورشدنت برای اینکه گفتی بین منوسوریه بایدیه دونه انتخاب کنی آقاهم به احتمال زیادآقاسیدالشهدا بوده باحال آشفته ای رفتم سمت خونه مرتضی ایناتمام راه گریه میکردم خدایاچرامعرفتم انقدنسبت به اهل بیت پایین بوده خود مرتضی دروبازکرد +نرگس ازبس گریه کردی چشمات قرمزشده استاداحدی چه گفتن _مرتضی +جانم _بروبرومن راضیم برومدافع عمه جانم شوفقط بایدقبلش منوببری حرم خانم حضرت معصومه +به روی چشم نوکرتم نرگس فرداشب عروسی زهراست علی شوهرش ۲۰روزبعدازعروسیشون اعزام میشه سوریه عروسیشون به خیرخوشی تموم شد توماشین نشسته بودیم به سمت قم درحرکتیم رسیدیم قم واردصحن شدیم من رفتم قسمت خواهران زیارت _یاحضرت معصومه خانم جان صبرقراربود که دوری همسرموتمام زندگیم تحمل کنم خانم جان شمارابه جان برادرتون امام رضا قسم میدم مراقب مرتضی من باشید ...