eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
7.3هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 کپی: حلالِ حلال🌿 خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 #رمان🌵📿 #عاشقانه⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید #پارت_هفتم توی گفت و گو با اونا فه
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید با همون چشمای خیس راه افتادم که برم یه گوشه ی دنج مسجد گریه کنم توی حیات پشتی مسجد یه صندلی دیدم که‌زیر یه پنجره بود یه نگاهی به صندلی کردم تمیز بود بدون وسواس روش نشستم و هق هق گریه هام بلند شد کل حیاتو با گریه گشته بودم حالا اومده بودم تو تنهایی گریه کنم خیلی بلند گریه میکردم پاهام رو جمع کردم تو بغلم و پیشونیمو روی زانو هام گذاشتم صدای گریه هام که قطع شد یهو احساس کردم یه صدایی میاد انگار دو نفر دارن باهم حرف میزنن -بی معرفت شدی داداش حسین، بهونه ی زن و بچه میاری واسه ی ما؟زنت از رفیقات که مهم تر نیست؟😂 -ای بابا مگه میزاره از کنارش جُم بخورم !😬داش ممد زن نگیریا از من به تو نصیحت زن نگیر😪! -نه بابا کی به من زن میده😂؟ همینجوری داشتن راه میرفتن و حرف میزدن که به من رسیدند هر دوتا با دیدن من سرشونو انداختن پایین که متوجه شدم یکی شون سیده! سریع از جا پریدم و گفتم سید طهورا کجاست؟ وقتی به من دادینش خانم کاظمی اصلا نیومد طهورا همش پیش من بود ولی سر نماز غیبش زد همه جا رو دنبالش گشتم نیست شرشر اشک چشمام میبارید .. قلب سید از نگرانی میتپیدصدای نفساش رو میشنیدم، حتما بیشتر از من نگران شده بود! فی الفور گوشیشو در آورد و زنگ زد زهرا خانم -سلام زهرا کجایی؟ طهورا پیشته؟ -سلام داداش تو ماشینم رضا اومد دنبالم، دارم میرم خونه، اره طهورا پیشمه ، چطور؟؟ از عمد صدا رو گذاشته بود رو بلندگو تا من هم بشنوم نزدیک گوشی شدم و گفتم سلام خانم کاظمی من فکر کردم طهورا گم شده! -سلام عزیز دلم ببخشید شما که داشتین نماز میخوندین من انتهای مسجد بودم طهورا منو دید اومد سمتم باید بهت میگفتم ، اصلا هواسم نبود که ممکنه نگران بشی واقعا ببخشید عزیزم -نه مهم نیست خدا ببخشه😊 🌾🌸
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#از_جهنم_تا_بهشت #پارت_هفتم کلا تو شوک بودم. عمو_ زن عموتو که دیدی هر روز هر روز بیرون با این دوست
📚 الان یه هفته از سفر مشهد میگذره. امیرعلی که از همون روز اول که برگشت رفت این اردوی شلمچه. منم که کلا از وقتی برگشتیم هیچ جا نرفتم. همش تو فکر مشهدم. اونجا که بودم یکی رو داشتم که باهاش درد و دل کنم ولی الان چی ؟ حوصلم سر رفته بود ولی دلم نمیخواست از خونه برم بیرون. عمو هم چند سری زنگ زد ولی هربار بهونه اوردم اصلا دیگه دلم نمیخواست با یه مرد هـ ـوس باز رابطه ای داشته باشم. خودمم نمیدونم اون همه عشق به عموم که باعث میشد ۲۴ ساعته خونشون باشم چی شد ولی میدونم الان اصلا صلاح نیست برم پیشش تازه میدونستم اگر هم برم و بفهمه که اون سفر مشهد با دل من چه کرده کلی مسخره میکنه . کاش امیرعلی بود تا باهاش درد و دل میکردم. هعی….. الان نت گردی میتونست یکم حوصلمو سرجاش بیاره . لپ تاب رو روشن کردم و رفتم تو اینترنت. نفهمیدم چی شد که یه دفعه سرچ کردم امام رضا. خب چه ایرادی داشت میخواستم در مورد دوستی که این آرامش رو مهمون قلـ ـبم کرده بود تحقیق کنم. اول ازهمه عکسای حرم رو دیدم و بعد خیسیه گنم رو حس کردم وای چقدر دلم تنگ شده بود. خوندم. تک به تک سایتارو. زندگینامه امام رضا رو. وای الهی بمیرم براش چقدر سخته تو غربت شهید بشی. بعد از خوندن زندگینامشون بیشتر بی تاب شدم وبارون اشکام هم تندتر بارید . ولی از یه طرف هم خوشحال شدم چون فهمیدم آرامگاه خواهرشون قم هستش و مامان اینا هم قراربود این هفته برن سالگرد یکی از اقوام که خونه اون ها هم همونجاست قرار نبود من برم چون اصلا به این جور چیزا علاقه نداشتم ولی حالا…. وقتی امام رضا انقدر خوب بود پس خواهرش هم میتونست خوب باشه. میتونست مایه آرامش من باشه.