🔴 توسل به مادر امام زمان (عج)
🔹آیت الله شیخ احمد مجتهدی رحمه الله علیه می فرمایند من هر موقع کارم گیر می کند ، هزار صلوات نذر حضرت نرجس خاتون مادر امام زمان (سلام الله علیهما) می کنم و کارم درست می شود.
📚 آداب الطلاب ص ۲۴۳
امامزمانت نیست راحتی؟!
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
گفت،منیقیندارمفرداشهیدمیشم
برایاینڪهجنازمرویزمیننمونہ
باماژیکڪفپاماسممونوشتم
ترڪشخمپارهسرشرابرداشت...
ازکفپاششناساییشد💔:(!
-شھیدعلۍاصغرقربانی'
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
#خاطرات_شهید
💠یک روز ظهر وارد خانه شد، سلام کرد، خیلی خسته و گرفته بود، یک ساک دستش بود، آن روز از صبح به مراسم تشییع شهدای گمنام رفته بود، آرام و بیصدا به اتاقش رفت.
💠صدا کرد: مادر، برایم چای میآوری؟ برایش چای ریختم و بردم.
وارد اتاقش شدم، روی تخت دراز کشیده بود، من که رفتم بلند شد و نشست.
💠پرسیدم: چه خبر؟ در جواب من از داخل ساکش یک پرچم سه رنگ با آرم «الله» بیرون آورد.
پرچم خاکی و پاره بود. اول آن را به سر و صورتش کشید و بعد به من گفت: «این را یک جایی بگذار که فراموش نکنی. هروقت من مُردم آن را روی جنازهام بکش».
💠خیلی ناراحت شدم، گفتم:«خدا نکند که تو قبل از من بری».
اجازه نداد حرفم را تمام کنم، خندید و گفت: «این پرچم روی تابوت یک شهید گمنام تبرک شده است»
💠وقتی من مُردم آن را روی جنازه من بکشید و اگر شد با من دفنش کنید تا خداوند به خاطر آبروی شهید به من رحم کند و از گناهانم بگذرد و شهدا مرا شفاعت کنند».
💠نمیدانست که پرچم روی تابوت خودش هم یک روزی تکه تکه برای شفاعت دست همه پخش میشود....
✍به روایت مادربزرگوارشهید
#شهید_حسن_قاسمی_دانا🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۶۳/۶/۲ مشهد
●شهادت : ۱۳۹۳/۲/۱۹ حلب ، سوریه
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
﷽----«🧡💥»
_
رُفَقـٰــاحَـوآسِتـونبـٰاشـہ☝️🏻!
دآرَنـدبــࢪٰاے#ظهــور امـامعَصــر'؏' یـٰارگیــرۍمۍڪننــد🌱🚶🏻♂
…
#حاجحسینیکتا📿!
#امام_زمان♥️!
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
"گفتعـشقبہشهادت"،
گُلےهستڪہ
دࢪدلهࢪڪسنمےࢪوید
وشہادتغنچهاےڪہبہ
ࢪوےهࢪڪسنمیخند
واینگریههاواشڪهاآبےبود
پاےاینگلها،ڪه
غنچهہهاشخوشگلمیخندیدند
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
‹🌿🖇›
•
•
🌱از سه اشک بترسید :
🔸اشک يتيم
🔸اشک مظلوم
🔸اشك پدر و مادر
اگر سبب ريختن
اشک يكی از اينها بشوید ؛
دری از درهای جهنم
را برويتان باز كرده اید🌱
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
دشمنان نمی دانند
و نمی فهمند که ما برای شهادت
مسابقه می دهیم:))
#شهیدحاجحسینهمدانی
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 #رمان🌵📿 #عاشقانه⛓♥️ -رمانحوریہیسید #پارت_دهم لباسامو که عوض کردم از
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
#رمان🌵📿
#عاشقانه⛓♥️
-رمانحوریہیسید
#پارت_یازدهم
روز بعد سرویسم شروع به غر زدن کرد که:
من وظیفه ندارم تو رو مسجد ببرم
من میرسونمت خونه
سرمو چسبوندم به پنجره و بهش گفتم پس خونه پیادم کنید 🙄
توراه مسجد بودم که یه ماشین مرتب شروع به بوق زدن کرد
تا اینکه جلوم ایستاد
داخلشو نگاه کردم
رفیق سید بود همون که به سید پیله کرده بود منو برسونه
اسمش فکنم حسین بود
خانمش هم باهاش بود
-سلام ، برسونیمتون
-سلام نه ممنون ، میرم خودم
هرچقدر اصرار کرد راضی نشدم
دیگه توبه ..
عباس به اندازه ی کافی دیروز زهره ام رو ترکوند
رفتم تو مسجد
تا شب مشغول کار فرهنگی بودیم
بعد از نماز نزدیک ورودی مردا ایستادم تا عباس رو پیدا کنم
داخل مسجد رو نگاه کردم
سید ایستاده بود و کلی پسربچه ی قد و نیم قد دور و برش چرخ میزدند
باسوالاشونفرصت حرف زدن رو ازش گرفته بودند
بچه ها رو با یه ترفند نشوند و شروع به صحبت کرد
تا خواستم برگردم عقب ، به عباس خوردم
-کجا رو میپایی؟
-سلام
-سلام، جوابم رو بده
-فکر کردم هنوز تو مسجدی داشتم دنبال تو میگشتم
-اون پسره که رسوندت ، از بچه های این مسجده؟
-آره چطور؟
-کدومشونه دقیقا
-داخل مسجد رو ببین ، معلم گروه چهارم ، سمت راست مسجد
کفشاشو در آورد
آستین پیراهنش رو کشیدم
صبر کن عباس، توضیح میدم
تورو خدا نرو
آبروم رو نبر
من که بهت قول دادم
بیخیال شو داداش
اگه بخوای خودم ماجرا رو برا تعریف میکنم
تو رو به امام زمان"عج" نرو
آستینش رو از دستم کشید
-نترس کاریش ندارم
-گریه ام گرفت
تقصیر سید که نبود یکی باید
به حساب رفیقش برسه
تو دلم نذر کردم هزار تا صلوات، نه ،اگه درست بشه دو هزارتا صلوات
فقط سید و عباس با سر و روی خونی از مسجد بیرون نیان همین!
#بهقلم_هانیهباوی🌾