eitaa logo
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
584 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
386 ویدیو
15 فایل
بسمِ الله الرَّحمٰنِ الرَّحیم🌸 یاران! پای در راھ نهیم کھ این راھ رفتنی است و نھ گفتنی..🕊✨ ‌ اینجاییم تا از لوحِ قلبمان محافظت کنیم کھ: نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست !🌒 چھ کنم حرف دگر یاد نداد استادم..🌱 ‌ ٫ سلامتے و ظهور بقیھ الله (عج) صلوات !🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
حمل زباله تو پرچم آمریکا :)🇮🇷 توسط دانشجوها در سفارت آمریکا تهران ، سال ۱۳۵۸ eitaa.com/shomale_eitaa
دست خودم نبود ! عاشق شدم ...🌸! عاشق نوڪریِ آقایۍ ڪه ... آنقدر ها نوڪر ندارد❤️(:
آقاۍ من، سلام💛(: السلام‌علیڪ‌یاعلۍبن‌موسۍالرضا'؏🌸! -20:00-
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
⇢‹🌹🕊› راضۍ شدۍ از نوڪر؟❤️(: یا نہ ...💔! #شب_جمعه✨! ⇢ ‹قرارگاه‌رفاقت›
من ڪه گریـھ مۍڪنم ، مادرت نگـاھ مۍندازھ🕊'! تو بهشت ڪنار تـو ... خونہ‌اۍ برام مۍسازھ❤️(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🌷✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷 🌷 بسم‌رب‌الحسین'؏- 『ملجاء'🌿』 (فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!) "ادامہ‌قسمت‌بیست‌ویڪم - رفیقۍ‌ڪه‌رفت... 📜" سرتکون دادم. گفت: سعید قلبش ناراحته! باورم نمیشد چی شنیدم. نگاهم بین سعید و ایمان میچرخید و هر بار تار و تار تر میشد. مرور جمله‌ی ایمان، چشمام رو از اشک پر کرده بود... با بغض زمزمه کردم: ایمان ... دستش رو به نشانه سکوت بلند کرد: هیـــس! وقت برای سوال پرسیدن زیاده! باید تا دیر نشده آرومش کنیم! به زور نفس های عمیق، بغضم رو رها کردم و همراه ایمان، سمت سعیدی رفتم که تابوت رفیقش رو محکم بغل کرده بود و هر اشکش، امانت دار هزار حرف بود... امانتی که از تار و پود پرچم رد میشد تا کفن محسن رو هزار بار ببوسه و همراهش، برای همیشه خاک بشه... •♡•♡•♡• بیرون از اتاق ایستاده بودیم. وقتی خانواده‌ه شهید اومدن، اتاق رو خالی کردیم تا راحت باشن... تا برای آخرین بار با عزیزشون خداحافظی کنن! تو اتاق نبودم ببینم چیشده اما وقتی در باز شد و پدری که وقتِ اومدن دست دختراش رو گرفته بود و آرومشون میکرد؛ دست به دیوار گرفته بود و دولا دولا راه میرفت؛ خوب فهمیدم چی تو خاطرات دیوار های اتاق مونده... داغی که اولی نبود، آخری هم نخواهد بود... برای یک لحظه نگاهم به داخل اتاق افتاد. تابوت هنوز هم روی زمین بود و کنارش، خانومی با چادر مشکی نشسته بود و دیدن این لحظه، برای هوایی کردن خیالات من کافی بود. یعنی ممکنه روزی برسه که من، تو تابوتی خوابیده باشم که پرچمِ دورش، نشان شجاعت و نگاه افتخار آمیز همه بهش، نشان عزته؟ روزی که مامان کنارم بشینه و اینبار لالایی بخونه تا به خوابی برم که بیدار شدن نداره؟ یعنی ممکنه روزی اینقدر شجاع باشم که پای میز معامله بشینم، جونم رو بدم و ... امام حسین (ع) خودم و جونم و دنیا و آخرتم رو بخره؟ بی توجه به حالِ سعید، صداش کردم. به جای جواب، نگام کرد. پرسیدم: چجوری شهید بشم؟ لبخند روی لبای خشکش نشست. با لحن بغض دار و بی جونی پرسید: میخوای شهید شی؟ مکثی کردم و با تردید گفتم: اگر بنا به مردنه، شهادت بهتر از مرگه! با رضایت سر تکون داد. گفتم: سعید... میخوام شهید شم ولی... نمیدونم چطور! چیکار کنم که از جوونیم، زندگیم، حتی از جونم، به میل و اختیار خودم بگذرم؟ چند ثانیه با لبخند تو چشماش نگاه کرد. کوتاه گفت: دلتو صاف کن! 💬- این‌عاشقانہ‌، ادامہ‌دارد...🕊 هدیہ بہ آقای جوانان حضرت‌علےاکبر'ع💕 بہ‌قلم: نوڪرالحسن (مرضیہ_قاف) ✋🏻✨ 🖇 ✨قرارگاه‌شھیدغلامے https://eitaa.com/shahid_gholami_73 🌷 ✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷✨🌷
✨🌷✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷 🌷 بسم‌رب‌الحسین'؏- 『ملجاء'🌿』 (فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!) "ادامہ‌قسمت‌بیست‌ویڪم - رفیقۍ‌ڪه‌رفت... 📜" بدون لحظه‌ای مکث از جا بلند و با سرعت دور شد... ایمان، نزدیک تر بهم ایستاد و بی مقدمه گفت: اگه میخوای دلتو صاف کنی، ببین سعید چیکار میکنه، تو هم همونکارو کن! سوالی نگاش کردم. گفت: اگر میبینی داره خودشو از گریه هلاک میکنه، فکر نکن بخاطر شهادت محسنه! بخاطر خودشه! گیج شده بودم: یعنی چی؟ نفس عمیقی کشید و گفت: وقتی تو یه پرونده به یه گره‌ای میخوردیم که از هر راهی میرفتیم باز که نمیشد، هیچ؛ کور تر هم میشد، چهارتایی میومدیم گلزار شهدا! اینقدر زار میزدیم تا جونمون بالا میومد! برگشت سمتم. پرسید: میدونی چرا؟ سرمو به چپ و راست تکون دادم. گفت: چون میدونستیم گره اصلی تو وجود خودمون. یه جا یه خبطی کردیم و از خدا دور شدیم که هر چی تیر میندازیم، به هدف نرسیده میخوره زمین! در جریانی که ... « و ما رمیت اذ رمیت، ولکن رمی!» ... اگر هر تیری به هدف خورد؛ پرتاب تو بود، هدایتِ خدا! نگاه ازم گرفت و به در بسته‌ی اتاقِ شهید داد. دستاشو تو جیباش فرو کرد و گفت: اگر میبینی سعید گریه میکنه، بخاطر اینه که تو پرونده‌ی شهادت محسن، به گره خورده! هر چی چرتکه میندازه، جوابی از معادله‌ی رفتن محسن و جاموندن خودش نمیگیره! هیچ منطقی برای دلداری دادن به خودش پیدا نمیکنه تا بگه حتما حکمتی داشته که محسن شهید شد و اون مونده... گره‌ش که کور میشه، میوفته به گریه زاری که ای داد از دلی که برای شهادت انتخاب نشد! آهی کشید و گفت: و اگه میبینی که من به هر دری میزنم تا نذارم گریه کنه، بخاطر اینه که تحمل داغ شهادت دیگه‌ای رو ندارم! جمله‌ی آخرش، حرف میثم رو به یادم آورد: سعید درسته یکم زیادی متواضعه ولی از منم ماهر تره و... بین خودمون بمونه ولی خیلی چیزایی که الان دارم رو مدیون معرفتشم! زبونم بند اومده بود. با لکنت پرسیدم: ایـ... ایمان! میثم... میگفت... لبخند تلخی زد و جلوتر از من گفت: تواضعش زیاده ولی خیلی چیزا رو مدیون معرفتشیم! تو چشمام نگاه کرد و گفت: اگه میبنی تا حالا شهید نشده، خواست و حکمت خدا بوده. وگرنه اگه محسن شهیده، سعید شهید زندست! 💬- این‌عاشقانہ‌، ادامہ‌دارد...🕊 هدیہ بہ آقای جوانان حضرت‌علےاکبر'ع💕 بہ‌قلم: نوڪرالحسن (مرضیہ_قاف) ✋🏻✨ 🖇 ✨قرارگاه‌شھیدغلامے https://eitaa.com/shahid_gholami_73 🌷 ✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷✨🌷
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
یہ درجہ بالاتر از رفیق هست، بهش میگن : خلیل❤️(: #همین✨!
🌷- ... خلیل یعنے "رفیق صمیمے💕" یادگاریہ ڪه از زیارت حضرت زهرا (س) دارم✨! یہ جا هست ڪه میگہ : السلام علیڪ یا بنت خلیل الله✋🏻! سلام بر تو ... ای دختـر دوست صمیمــۍِ خدا🌸! پس ... خلیل یعنۍ تعریف حقیقۍ صمیمیت و رفاقت❤️(: '🌿!』
می‌گفت : به جای این شبِ جـمعه که نیستم حرمت یکی شود طلبم ، گرچه من بدهکارم...
⇢‹🌿✨› - وقتش شدھ اشڪم چنان باران ببارد سنگینے هجـران دلم را مےفشـٰارد💔(: #غزل‌هـٰاۍ‌فراقےシ🌧'! ⇢‹امیرۍ‌حسین'؏‌ونعم‌الامیر›
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
بگم آقا خطا زیاد ڪردم ... روسیاهم ! شرمندم💔!
بگن عیبۍ ندارھ✋🏻! ازین بہ بعد سر و ڪارت با منہ با حسین بن علۍ❤️'!
ڪاش فردا امام زمان (عج) بیان ... دستمونو بگیرن، بگن : بسہ هر چی دلتنگۍ ڪشیدی✋🏻! بیا ببرمت ڪربلا❤️(:
خدایا حالا دیگہ ... اللهم الرقنا ڪربلا هام هم شدن اللهم عجل لولیڪ الفرج💚'!
یہ راهۍ باز ڪن ... آقامونو بهمون برسون🕊🌸! ✨!
خدایا!فرجِ‌مهدی'عج‌رازودتربرسان✨💕 شاید آقا آمد و مرا برد ڪربلا :)💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‹بِسم‌رَب‌ِّمولاناٰ،صاحِب‌ألزَمان'؏ـج🌹🌿›
⇢ ‹🌹🌾› - يا مَن هو إلي مَنْ أحَبَّهُ قَريبٌ ...🌸 اۍ خدایۍ ڪه نزیڪۍ، بہ هر ڪسۍ ڪه دوستت دارھ❤️'! 📞✨! ⇢ ‹قرارگاه‌رفاقت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
در جوار شهیدان گمنام✨🌷... دعاگوۍ رفقاۍ داداش حسین هستم✋🏻!