قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
#چهارمین_نظر⁴😄🌹!
خب ...
بنظرم خیلے پیشنهاد خوب و البته تضمینے هست😄✌️🏻❤️!
در ڪمترین زمان، ڪاملا ثمربخش😄👌🏻🌹!
ازین به بعد همینجوری رفقامو قانع مےڪنم
دوستان آماده باشید✋🏻🌱...
خب رفقا ...
نظرات تموم شد🌱
اگر نظری، نقدی، سوالے دارید،
بفرمایید 🌸✨!
- https://harfeto.timefriend.net/16384383807417
.🍃'|
- بێحرفوحدیثدوستتدارم💕
روێقلبــمبنــویسدوستتدارم🌱
#همیــن✨ . . .
#شب_جمعہ❤️
.🍃'| sᴀʜɪᴅ.ɢʜᴏʟᴀᴍɪ
⇢‹🍃🌹›
- نام آقا امام حسین (؏ـلیہالسلام)✨،
محڪ ایمان است✋🏻'!
⇢‹امیرۍحسین'؏ونعمالامیر›
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
- آنچه در [ #ملجاء ] گذشت ...🌸🌱 (قسمت های اول تا بیست و دوم ) 🌷' #قسمت_اول : شاید مقدمه💕↓ https://e
- ساعت بہ وقت عاشقے💕✨
بہ وقت『ملجاء'🌿』
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
رفقا جواب شما برای سوال علےاکبر چیه؟ اگر شما جای سعید بودید، چجوری قانعش مےڪردید؟ - https://harfeto
بریم ببینیم جواب سعید بـھ سوال علےاکبر چے بوده❤️'!
✨🌷✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷
🌷
بسمربالحسین'؏✨
- 『ملجاء'🌿』
(فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!)
"ادامہقسمتبیستودوم - ایندلوبایدساخت! 📜"
پرسیدم: سعید... حرفات قبول!
اما نگا... خودتم گفتی شیطان میگه از خدا میترسم!
یعنی... یعنی همون وضع و حال ما... هنوزم میگم:
اگر دین عشق و حاله، پس چرا برای انجام ندادنش باید بریم جهنم؟
مکثی کرد و گفت: شنیدی میگن خدا از پدر و مادر هم مهربون تره؟
سرتکون دادم. گفت: یه بچه وقتی سر یه میز، کلی غذا و خوردنیه رنگارنگ میبینه دلش میخواد همه رو بخوره!
شیرینی میخواد! بستنی میخواد! ترشک میخواد! آبمیوه میخواد! شیر و شیر کاکائو میخواد! همه چی میخواد!
«دلش میخواد» از همشون بخوره!
بنظر خودش هم کار درستیه! میخواد کیف کنه!
اما اون پدر مادر مثل اون بچه فقط اون لحظه و اون ساعت رو نمیبینن!
بعدش رو میبینن که بچهشون بخاطر همون رو همخوری هایی که بنظر خودش لذت بوده، چقدر دل درد میکشه!
شاید حتی مسموم شه... پس چیکار میکنن؟
میگن دخترم/پسرم! نخور! دل درد میشی!
اما اون چی فکر میکنه؟ فکر میکنه مامان باباش ظالمن!
نمیخوان اون لذت ببره! چرا؟ چون فکر نمیکنه بعد این لذت ممکنه چه ها به سرش بیاد!
بخاطر همین لج میکنه! هی میگه میخوام میخوام!
خب تو این شرایط، پدر و مادر میبینن هر چی میگن برای خودت ضرر داره بچهشون گوش نمیده، تهدیدش میکنن!
میگن اگر حرف گوش ندی فلان طور تنبیه میشی!
چرا؟ واسه اینکه اون بچه حداقل از ترس تنبیه، به خودش ضرر نزنه!
لبخندی زد و گفت: گفتیم خدا از پدر و مادر هم مهربون تره، نه؟
بدجور درگیر حرفاش شده بودم، به جای جواب خیره به چشماش شدم که گفت: خوردن یا نخوردن، دل درد گرفتن یا نگرفتن اون بچه، فرقی به حال پدر و مادرش داشت؟
سود و ضرری بهشون میرسید؟
نه! پس چرا خودشو به آب و آتیش میزنن و دست به هر کار و هر ترفندی میزنن که به بچهشون آسیبی نرسه؟
منتظر جوابی از سمت من بود اما من چنان محو حرفاش بودم که زبونم بند اومده بود!
گفت: چون دوسش دارن! فقط چون دوسش دارن! عشق، دلیلیه که به تنهایی جواب هزار سواله!
به زور لب از لب برداشتم و گفتم: یعنی ...
لبخند پررنگی زد و گفت: یعنی خدا دوسمون داره! عاشقمونه!
دین رو برامون گذاشته تا از دنیامون لذت ببریم!
تو قرآنش هم گفته چرا نباید رو هم رو هم همه چیزو بخوریم ... گفته دل درد میگیریم!
اما وقتی دید گوش نمیدیم، یه نگا به خودش کرد، دید اینقدر دوسمون داره که دلِ دیدن دل درد شدنمون رو نداره!
گفت اگر رو هم خوری کنی، تنبیهت میکنم!
اینکار رو کرد، تا شده حتی از ترس تنبیه، خوب زندگی کنیم...
مکثی کرد و گفت: اما اطرافیانمون، از این همه فقط یک قسمتش، که اونم (دین اجباری وگرنه جهنم) بوده رو گفتن...
در حالی که دین این نیست!
دین، عشق و حال ما و... مظهر عشق خداست!
سکوت کردم و سرمو پایین انداختم.
یکبار تو گلزار شهدا عشق خدا رو با سلول سلول قلبم درک کردم و حالا، دوباره و بعد اون کابوس، اینبار عاشقانه تر از قبل، درکش کردم.
خدایی که بی منت عشق می ورزه و در ازاش، سر سوزنی برای خودش نمیخواد!
از محبتش، عشقش، از همه خوبی هاش که اصلا جز خوبی هم نداره، برای بنده هاش خرج میکنه و در برابرش، فقط میخواد خوب زندگی کنیم! خوشبخت باشیم!
از عمرمون لذت ببریم و... به قول سعید، عشق و حال کنیم! همین...
خدا در برابر لطفش به ما، چیزی رو میخواد که بازم لطفه... مهربون تر از پدر و مادر! حقا که ارحم الراحمینه... مهربون ترینِ همه ی مهربون ها!
اینهمه سال روزی 5 بار، هر بار، 6 بار صداش زدم (الرحمن الرحیم) ولی نفهمیدم چی میگم!
نفهمیدم که دارم میگم: عاشق ترین عاشق!
نفهمیدم عشق این عاشق، منم! منِ بنده!
نفهمیدم و اینهمه سال، کیفشو نکردم!
حیف...
دلم نمیخواست در برابر اینهمه محبت، خطا برم، گناه کنم... اشتباهی مثل خبط دیشب رو تکرار کنم!
با شرمندگی سربلند کردم و سعید رو صدا زدم.
جوابم رو که داد، پرسیدم: تو گفتی برای اینکه اسیر نفسمون نشیم و نذاریم میل و علاقه قلبمون، بی هوا سمت صخره های خوش رنگ و لعابِ گناه بتازه و ...
کلافه از توضیح های اضافی گفتم: سعید من نمیخوام گناه کنم! بگو چجوری دلمو بسازم!
لبخند معناداری زد و گفت: چرا نمیخوای گناه کنی؟
باز سرمو پایین انداختم. من و منی کردم و گفتم: خب... من... من اینی که الان هستم نبودم!
اگر زندگیم عوض نمیشد و ... همون علی اکبرِ بی تفاوتِ قبل میموندم، عاقبت به خیر نمیشدم!
💬- اینعاشقانہ، ادامہدارد...🕊
هدیہ بہ آقای جوانان حضرتعلےاکبر'ع💕
بہقلم: نوڪرالحسن (مرضیہ_قاف) ✋🏻✨
#کپےممنوع❌
#نشرباقیدنامنویسندهومنبع_بلامانع🖇
✨قرارگاهشھیدغلامے
https://eitaa.com/shahid_gholami_73
🌷
✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷✨🌷