هدایت شده از قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
‹بِسمرَبِّمولاناٰ،صاحِبألزَمان'؏ـج🌹🌿›
آقا ..💚؛
سلام مےدهم از جان و دل به شما✋🏻!
تا اینڪه بشنوم «و علیڪ السلام» را 🌸(:
السَّلامُعلیڪَیاقائمِآلمحمد(عج)🌹✨
.⛅️'| sᴀʜɪᴅ.ɢʜᴏʟᴀᴍɪ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| #پای_منبر⛅️🌸 |
اون شیعهای ڪه اینچنین هست،
مگه میشه امام او رو دعا نڪنـن؟✨
مگه میشه #امام_زمان(عج) دستش
رو رها بڪنن؟❤️(:
.🌹'| sᴀʜɪᴅ.ɢʜᴏʟᴀᴍɪ
هدایت شده از ‹گردانِ یازهرا سـلاماللّٰهعلیھـا›
نوای حسین_۲۰۲۱_۱۲_۳۰_۱۹_۴۴_۴۷_۷۱۶.mp3
4.17M
#حضرت_زهرا(س)💕'!
آروم و قرار من! بے تو زندگے هرگز ..
رفتے از پیش حیدر(؏)! زهرا (س) جان؛ خداحافظ💔(:
#استودیویی🌱 | #ویژه🌸
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
ای به فدایِ لبخندِ امروزتان !💕 مهدیِ فاطمه (س)، محمد (ص) دیگر، #مبعث مبارکتان باد آقایِ من!🌸🎊 .🌦'|
تازھ مےخواست دلم ..
سرخوشِ #مبعث گردد✨
خبر آمد ڪه حسین بن علے(؏)
راهے شد!💔(:
- ۲۸ رجب، سالروز حرڪت امام حسین(؏) به سمتِ مڪه🕊 -
.🌹'| sᴀʜɪᴅ.ɢʜᴏʟᴀᴍɪ
M-Shojaei-www.Ziaossalehin.ir-Sharh-doaye-Nodbeh-J06.mp3
12.67M
شرح دعاۍِ ندبه🌱!
#قسمت_ششم⁶🌸
+ دھ دقیقه براۍ ظهور❤️(:
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
آقا ..💚؛ سلام مےدهم از جان و دل به شما✋🏻! تا اینڪه بشنوم «و علیڪ السلام» را 🌸(: السَّلامُعلیڪَیاق
درست نمےدانم ..
من ڪه یادتان مےافتم و صدایتان مےزنم، رو به سمتم مےڪنید؟🌸
یا .. رو به سمتم مےڪنید ڪه یادتان مےافتم و صدایتان مےزنم؟💚(:
نمےدانم ..
اما تا رویتان سمت من است بگویم:
آقایِ من! دوستتان دارم!💕✨
#اللهمعجللولیڪالفرج🌹
هدایت شده از قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
‹بِسمرَبِّمولاناٰ،صاحِبألزَمان'؏ـج🌹🌿›
هدایت شده از قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
آقا ..💚؛
سلام مےدهم از جان و دل به شما✋🏻!
تا اینڪه بشنوم «و علیڪ السلام» را 🌸(:
السَّلامُعلیڪَیاقائمِآلمحمد ۖ 🌹✨
.⛅️'| sᴀʜɪᴅ.ɢʜᴏʟᴀᴍɪ
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
آقا ..💚؛ سلام مےدهم از جان و دل به شما✋🏻! تا اینڪه بشنوم «و علیڪ السلام» را 🌸(: السَّلامُعلیڪَیاق
بِرِس به دادِ قلبے که ..
دارد پیرِ گناھ مےشود💔! (:
#اَینَصاحِبنـٰا؟
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
- #حسرت💔! (:
یه وقتایے دلِ آدم بد مےگیرھ !
همون وقتا ڪه آرزو مےڪنه ..
ڪاش همین الان دستمو دراز مےڪردم، مےخورد به شبڪه هایِ ضریحِ امام حسین(؏)💔! (:
- #شبِجمعههوایِحرمافتادھسرم✨!
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
منومےشناسےیانہ…؟🙂♥️🌱
دلِمنقرصہ…✋🏼♥️
چۅنمےدونـمڪربلاےمن؛
باعلمداره…🌱😌
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
دلِمنقرصہ…✋🏼♥️ چۅنمےدونـمڪربلاےمن؛ باعلمداره…🌱😌
دادید دو دست و دستِ عالم به سویِ شماست!✋🏻💕
#علمدارڪربلایممےدهید؟💔(:
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
- ادامه آنچہ در [ #ملجاء ] گذشت ...🌸🌱 ( قسمت بیست و دوم به بعد ) 🌷' قسمت بیست و دوم : این دلو باید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
- ادامه آنچہ در [ #ملجاء ] گذشت ...🌸🌱 ( قسمت بیست و دوم به بعد ) 🌷' قسمت بیست و دوم : این دلو باید
- ساعت بہ وقت عاشقے💕✨
بہ وقت『ملجاء'🌿』
✨🌷✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷
🌷
بسمربالحسین'؏✨
- 『ملجاء'🌿』
(فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!)
"قسمتبیستوهفتم - گفتمنرو؛خندیدورفت! 📜"
حالا این قلبِ من بود که بخاطرِ راز قلبِ سعید، بی امان تیر میکشید!
ایمان بی توجه به حالِ من، نفسی گرفت و گفت:
اگر اون شب تو گلزار شهدا زار میزد، بخاطر همون ترکش بود! سعید راهِ حل داره! میدونه اگر بره میتونه داعش رو کیلومتر ها از هدفشون دور کنه اما... بخاطر اون ترکش، اجازه نمیدن بره!
چشمایِ خیسم گرد شده بود: او... اون رفیقت... سعید بود؟
سرتکون داد: اگر هم الان اینجوری میبینیش، بخاطر اینه که معتقده یه ترکش نمیتونه جلوی انتخاب بی بی زینب سلام الله رو بگیره!
میگه چیزی که نمیذاره بره و از حرم دفاع کنه، خمپاره گناهاشه که پاشو قلم کرده!
نگاهم به سعید خیره مونده بود.
دیگه غصهی اون ترکش، قلبش، حالش، همه یه کنار رفته بود و غصهی رفتنش، سرِ صف ایستاده بود!
نگاه از سعید گرفت و رو به من، گفت: یادته اون روز تو بیمارستان گفتم اگر امروز برگه ترخیصت رو گرفتیم دو دلیل داشت، یکی مرامِ سعید، یکی از ویژگی هایی که درمورد کارش گفتم؟
اینقدر بهم فشار وارد شده بود که قدرت حرف زدن نداشتم. قلبم و پیشونیم با هم تیر میکشید. به سرتکون دادن اکتفا کردم.
گفت: اون موقع تنها دغدغهش تو بودی! اینکه تو امانتی و بهت قول داده تا سرپاشی کنارت بمونه، اما الان اونجا بهش نیاز دارن و باید بره!
نمیدونست باید چجوری راضیت کنه، تصمیم گرفت بیارتت اینجا که امام حسین (ع) یه کاری براش بکنن!
اما... دقیقا همون شب، قبل از اینکه مراسم شروع بشه، حاج باقر خبر داد نتیجه استعلام پزشکی منفی اومده و اجازه ماموریت بهش نمیدن!
از همون موقع، هر لحظهش شد شبِ تاسوعا و اون حال پریشون...
هیچ جا پیگیری نکرده و به هیچکس رو ننداخته!
چون مشکل رو قلبش نمیدونه، میگه کاری از دنیایی ها برنمیاد! باید التماس کنم... به امام حسین (ع) و به امام زمان (عج) التماس کنم اجازه بدن برم برای دفاع و به حضرت زینب(س) التماس کنم به سربازی قبولم کنن!
نفسِ سنگینی کشید و حرف اولش رو دوباره تکرار کرد: بر من مگیر خرده که دردِ فراقِ دوست، جز با نگاه دوست، مداوا نمیشود!
نگاهش چرخید و روی من خیره موند:
پروندهی رفتنش دو تا گره داره! یه گره ترکشِ تو قلبش، یه گره رضای تو! اولیش دست تو نیست! یعنی ... دست هیچ کدوم از ما نیست... که البته با این کارایی که میکنه، به زودی باز میشه!
اما دومیش دستِ توئه! میتونی بازش کنی! میتونی یکم از دردشو کم کنی!
قصد بلند شدن کرد و قبل رفتن، تیر خلاص رو، به تنِ نیمهجونِ بهانه تراشی هایِ من، زد:
تصمیم با توئه! ببین میخوای سد راهش بشی، یا بذاری نگاه دوست بهش بیوفته و ... مداواش کنه!
💬- اینعاشقانہ، ادامہدارد...🕊
هدیہ بہ آقای جوانان حضرتعلےاکبر'ع💕
بہقلم: نوڪرالحسن (مرضیہ_قاف) ✋🏻✨
#کپےممنوع❌
#نشرباقیدنامنویسندهومنبع_بلامانع🖇
✨قرارگاهشھیدحسینمعزغلامے
https://eitaa.com/shahid_gholami_73
🌷
✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷✨🌷
✨🌷✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷
🌷
بسمربالحسین'؏✨
- 『ملجاء'🌿』
(فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!)
"قسمتبیستوهفتم - گفتمنرو؛خندیدورفت! 📜"
روی ویلچرم، دقیقا رو به روی چهارجوبِ در نشستهم.
چشمام به درِ نیمه باز خیرهست و منتظرِ خبرم. خبر اینکه بعد از چهل روز انتظار و دلتنگی، سعید امشب اینجا هم میاد یا نه!
دونه های تسبیحِ میثم، بین انگشتام جا به جا میشن.
تعداد از دستم در رفته... سی و چهار بار الله اکبر، سی و سه بار الحمدالله و سی و سه بار سبحان الله!
اما چند دور؟ چند بار الله اکبر به سبحان الله و سبحان الله به الله اکبر رسید؟
بالاخره صدای زنگ آیفون بلند میشه. تسبیح رو دستِ راستم میگیرم و با دستِ چپم که قوتِ بیشتری داره، چرخِ ویلچر رو میچرخونم و نزدیک آیفون میشم.
ایمان و مهدی، دورتر از دوربین آیفون ایستادن. در رو باز میکنم و باز چرخ ویلچر رو میچرخونم. از درِ خونه بیرون میرم و نزدیکِ پله ها دست از چرخ میکشم.
ایمان، جلوتر از مهدی تو قابِ چشمام پیدا میشه.
با دیدنش لبخند روی لبم خشک میشه. از چهرهی ایمان ناراحتی میباره. سر و شکلش بهم ریخته و موهاش پریشونه. پیرهنِ سورمهایش خاکی و صورتش رنگ پریدهست.
ایمان کنار در میایسته و مهدی، با شرایطی شبیهِ ایمان داخل میشه. قلبم به در و دیوار سینهم کوبیده میشه.
نگرانی تو تموم سلول هام رخنه کرده و دست و پام از ترسِ خبری که ایمان و مهدی آوردن، میلرزه.
به جایِ سلام و بی مقدمه میپرسم: سعید کو؟
ایمان در لحظه وجودش میشکنه. سرشو به دیوار تکیه میده و دستشو رو صورتش میذاره!
نگاهِ من میلرزه یا واقعا شونه هاش بالا و پایین میشه؟
بالا رفتنِ صدام دستِ خودم نیست: ایمان چرا حرف نمیزنی؟ میگم سعید کو؟ مهدی تو یه چیزی بگو!
مهدی دست روی شونهی ایمان گذاشته و سرش پایینه. از نگرانی بی اختیار چرخِ ویلچر رو حرکت میدم و روی پله ها، زمین میخورم.
ایمان و مهدی دوان دوان خودشون رو بهم میرسونن. صورتم به لبه پله خورده و از دماغم خون راه گرفته.
دستم رو به صورتم میکشم. ایمان دستمالی از جیبش در میاره و نزدیکم میکنه. دستش رو پس میزنم: سعید کو ایمان؟ ها؟ چرا نیومد؟
ایمان با صدایی که میلرزه، دستمال رو دوباره نزدیکم میکنه: دماغت داره خون میاد... اینو بگیر جلوش!
دستمال رو میگیرم و به طرفِ مخالف پرت میکنم: مهم نیست! بگو سعید کجاست؟ خسته بود نه؟ رفت استراحت کنه!
چیزی نمیگه و سرش رو پایین میندازه! رو میکنم به مهدی: سید! تو رو خدا تو جوابِ منو بده! سعید فردا میاد، درسته؟
لبخندش با اشکش تضادِ سختی ایجاد کرده.
دست رو زانوم میذاره و لب میزنه: آره! میاد..
اشک شوق چشمام رو میگیره. میخندم و گریه میکنم: ایـ... اینکه خیلی خوبه! پس چرا ... چرا گریه میکنین؟
ایمان خونِ صورتم رو پاک میکنه: آره میاد.. فردا هم نه! همین امروز... لباساتو عوض کن بریم پیشش!
با تعجب میپرسم: ما بریم؟ چرا اون نمیاد؟
ایمان میخنده و اشکش رو پاک میکنه: سعید دیگه با خوبا میگرده! کلاسش بالا رفته! ما باید بریم پیشش... دیگه نمیتونه خودش جایی بره... البته .. فقط جسماً!
دلم لرزید. زبونم بند اومده بود: سـ... سعید... چـ... چجوری اومده؟
چونهی ایمان میلرزید و بدون پلک زدن اشکش میریخت: یه لحظه ازش غافل شدیم، امام حسین (ع) رو صدا زد! آقا در آغوشش کشید... سعید هم رفت!
💬- اینعاشقانہ، ادامہدارد...🕊
هدیہ بہ آقای جوانان حضرتعلےاکبر'ع💕
بہقلم: نوڪرالحسن (مرضیہ_قاف) ✋🏻✨
#کپےممنوع❌
#نشرباقیدنامنویسندهومنبع_بلامانع🖇
✨قرارگاهشھیدحسینمعزغلامے
https://eitaa.com/shahid_gholami_73
🌷
✨🌷
🌷✨🌷
✨🌷✨🌷
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
✨🌷✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷 🌷 بسمربالحسین'؏✨ - 『ملجاء'🌿』 (فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!) "قسمتبیستوهفتم - گفتمن
به رسمِ تمامِ شب هایِ جمعهی بلند و پر از دلتنگے، امشب هر حرفِ دلے باشه جواب میدیم !💔(:
- payamenashenas.ir/shahidgholami
هدایت شده از |⛅️ شمـالِایتـا 🥀🌱'🌧🌱|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🌷 #حلول_ماه_شعبان_مبارک ❤️
🌺-----------------------------------------
بریـم شمـال؟. 😇 🌨👇🏻
eitaa.com/shomale_eitaa
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
. 🌷 #حلول_ماه_شعبان_مبارک ❤️ 🌺----------------------------------------- بریـم شمـال؟. 😇 🌨👇🏻 eitaa.c
خداحافظے از ماھ رجب، مثل این مےمونه که یه مشهدی، برای زیارت رفته باشه قم و بخواد خداحافظے کنه، برگردھ به شهرش🚶♂!
سخته! رفتن از پیش حضرت معصومه(س) سخته اما دلش خوشه برمےگردھ پیش امام رضا(؏)!💛
اینم همینه ..
خداخافظے از ماھ رجب، ماھ خدا سخته!
اما دلت خوشه میری تو ماھ رسول خدا(ص)!😌❤️
حلول ماھ شعبان رو خدمت آقا #امام_زمان(عج) و تمامِ محبین اهل بیت(؏) تبریڪ عرض مےڪنیم🌸🎊
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند✨:
هرڪس سورھ جمعه را در هر شبِ جمعه بخواند، ڪفارھ گناهانِ مابینِ دو جمعه خواهد بود!🌸
#ازدستندیم🌱