eitaa logo
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
587 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
386 ویدیو
15 فایل
بسمِ الله الرَّحمٰنِ الرَّحیم🌸 یاران! پای در راھ نهیم کھ این راھ رفتنی است و نھ گفتنی..🕊✨ ‌ اینجاییم تا از لوحِ قلبمان محافظت کنیم کھ: نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست !🌒 چھ کنم حرف دگر یاد نداد استادم..🌱 ‌ ٫ سلامتے و ظهور بقیھ الله (عج) صلوات !🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
Γ !💕 دوربین را روشن کردم . همه سرجایشان تکانے خوردند تا در قاب جای بگیرند . نگاهم را روی صفحه چرخاندم ؛ چند تایشان در قاب نبودند ! دوربین را پایین آوردم ؛ سرکج کردم و به سمتشان خیره شدم . نگاهم را خواندند و نسیم را صدا زدند . به او سپردند جوری نظمشان دهد که همه در قاب باشند . لبخندی زدم و دوباره دوربین را بالا گرفتم . نسیم مدام این طرف و آن طرف مےرفت و آن ها را در جایشان جا به جا مےکرد اما .. هر بار آمدم از یک و دو بگذرم و سه بگویم و عکس بیاندازم ، شاخه ها جلوی صورتشان مےآمدند ؛ انگار آن ها هم مےخواستند در عکس باشند ! دستانم خسته شد ، درست مثل آنها ! دیگر کار به تعارف رسیده بود .. این یکے مےگفت من کنار مےروم تو بیا که در عکس باشے ؛ آن یکے که به لنز دوربین ، بیشتر و با ذوق تر از همه مےخندید مےگفت من که اصلا عکس دوست ندارم ! بیایید شما ها جای من بایستید ! این بین نسیم بود که نگاهش بین همه مےچرخید . ناگهان برخاست ! انگار نمےتوانست این کنار رفتن ها را ببیند . اشاره ای به من کرد . دوربین را بالا گرفتم و دستم را روی شاتر آماده کردم . نفسے گرفت و اینبار چنان همه را ، حتے شاخه ها را تکان داد که در یک لحظه همه در قاب جا شدند و من سریع صدای چیلیک دوربین را بلند کردم ! فکر مےکردم چون کسے آمادھ نبودھ ، عکس خوب درنیامدھ اما .. از حرکت نسیم ، هم شاخه ها ، هم زردآلو ها همه مےخندیدند !❤️((: L
به نام حضرت حق !✨ سلام ؛✋🏻 صبح بخیر حضرت جان !🤍(: ٫ 🌸 ٫
🌱 ؛ بـھ وصل خود دوایۍ ڪن دل ِ دیوانه‌ۍ مارا❤️(: - یا '؏✨
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
🌱 ؛ بـھ وصل خود دوایۍ ڪن دل ِ دیوانه‌ۍ مارا❤️(: - یا #امام_رضا'؏✨
- زمزمه‌ۍ باران حرم را شنیدۍ؟🌧 از چند روز پیش دلم به هواۍ باران امشب بود ... مےدانستم آسمان از ذوق قدوم مبارڪ مولا جانمان، اشڪ شوق خواهد ریخت !💕(: ذڪـر پـــٰابـوس شمــا ؛ از لب باران مےریخت💛 ابـر هـم زير قدم‌هـاۍ☁️ شمـا ، جان می‌ريخت✨
- یـامـولای !💛-
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
:)💛!
Γ ماندھ بودم چطور میلادتان را تبریک بگویم .. آخر از من که اینجایم ، تا گنبد شما آن بالا ، فاصله بسیار است ! از بین شمشاد های گلدان های گوشه های صحن گذشتم که چشمم به کبوترتان افتاد . مانند من ، روی زمین ایستاده بود و از آن پایین گنبدتان را نگاھ مےکرد .. من که زبان آنها را نمےدانم ولے .. در نگاهش هزار تَصَدق بود !❤️((: جلو رفتم و آرام گفتم : « کبوتر نامه‌رسان نمےشناسے ؟ نامه دارم ؛ روی دستم ماندھ ! » از جا تکانے نخورد و جوابم را گرفتم . پیش تر رفتم و میان دستانم گرفتمش ؛ آرام بلندش کردم . چشمانش چنان عاشق بود که کام دلم را شیرین مےکرد .✨ نگاهے به گنبد کردم و کبوتر را نزدیک صورتم گرفتم . آرام در گوشش خواندم : « به مولایم بگو: ای دوست داشتنے تر از جان برای دلم ؛ میلادتان مبارڪِ شما ، مبارڪِ دلم !❤️ » پرید و رفت .. تا کے را نمےدانم ولے .. من که از حرم مےرفتم ، هنوز کنار گنبد بود !💛((: ـــــــــــــــــــــــــ ــ (؏) مبارک !🌸🍃 L
اذن به یک لحظه نگاهم بدھ !💛
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
اذن به یک لحظه نگاهم بدھ !💛
Γ تا دیدمش ، دست روی شونه ام گذاشت و گفت : تولدت مبارک ! جا خوردم . حیرت زدھ گفتم : تولدِ من ؟ امروز ؟ فکر کنم اشتباھ شدھ ! چشمانش را ریز کرد و گفت : مگه .. امروز تولد (؏) نیست ؟🎊 سر تکان دادم . خندید : خب دیگه ! پس تولدت مبارک ! خیرھ نگاهش کردم ! گفت : مگه نمےدونے ؟ روز ِ تولد ضامن ِ آهو ، روز تولد همه آهو هاست ! آهوهایے که اگه ضامنشون نبود ، صد دفعه شکار میشدن ! ما .. ما امام رضایے ها .. و هر کسے که یه بار ، حتے یه بار گفته یا امام رضا (؏) آهوی آقاست که ضمانت شدھ !✨ ضمانت شد تا دنیا ، تا گرفتاری ها ، تا مریضےها ، تا شیطان ، تا وسوسه ها ، تا هیچے شکارش نکنه ! دستم را سفت در میان دستانش گرفت ، گفت : امروز دوبارھ تازھ ميشیم ! دوبارھ پاک میشیم ! از این درھ عمیق گناھ ، به برکت تولد مولامون ، درمیایم و مےرسیم بالای قله ! بیا اینبار آهوهایِ خوبے باشیم !❤️((: ـــــــــــــــــــــــــ ــ تولد امام‌رضا(؏) و همه آهوهاشون مبارک !🌸🍃 L
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
Γ تا دیدمش ، دست روی شونه ام گذاشت و گفت : تولدت مبارک ! جا خوردم . حیرت زدھ گفتم : تولدِ من ؟ امرو
Γ ما .. جمع کوچیک خادمایِ قرارگاھ .. هر کدوم یه آهوییم که مثل شما امروز دوبارھ متولد شدیم !❤️(: خواستم به عنوان عیدی این مژدھ رو بدم که به برکت امروز ، قرارھ اتفاقای خوب و قشنگ و جدیدی تو قرارگاھ بیوفته ! در مورد ملجاء هم خبر های خوبے توی راهه ! این رو امروز گفتم که یه چیزی تا ابد یادمون باشه .. از امروز ، قرارگاھ هم آهویِ (؏) شدھ است !💛((: ــــــــــــــــــــــــــــــ ــ میلاد امام رضا (؏) مبارک !🌸🍃 L
یا امام رضا (؏) ؛✨ میشه شما یه کاری کنین امام مهدی (عج) ما بیان ؟💚((: آقای من ؛ لبخندتون همیشگے مولا !🌸
نــٰام‌تو‌را‌بـھ‌آسمان‌دلم‌آویختم🌱، صبح‌شد🌤'! یــٰااللّھ ...💛(:
ازشدت‌شوق‌عاشقت‌صدبارجان‌داد!❤️(:
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
ازشدت‌شوق‌عاشقت‌صدبارجان‌داد!❤️(:
Γ پیچید داخل خیابان شهدا . رو به روی گنبد ، دست روی سینه گذاشت و بعد از آنکه خوب قربان صدقه مولایش رفت ؛ خم شد و سلام داد . گرم صحبت شدھ بود که صدایے رشته کلام را از دستش گرفت : پارکینگ یک بسته‌ست ! همان لحظه بود که مداح به این بیت رسید که : دوبارھ این ننگو .. دل سیاھ ولے تنگو .. سری که خوردھ به سنگو .. پیش تو آوردم ! اشک تصویر گنبد را تار کرد . سر کج کرد و بےصدا به مولایش گفت : آقا سرم خورده به سنگ ! طبیب الاطبا ؛ مرهمم نمےذارید ؟💔 مطمئن بود هوا صاف صاف است . شک نداشت که حتے نسیم ملایمے هم در آسمان نمےپیچد ! اما همان موقع ، پرچم تکانےخورد ! انگار ذوق زدھ دست تکان مےداد و مےگفت : آقا اذن دادن ! بیا .. مرهم آمادست !✨ اشکش با نگاهش پایین آمد . در پارکینگ یک باز شدھ بود !💛((: ـــــــــــــــــــــــــ ــ میلاد (؏) مبارک !🌸🍃 L
🕊✨ ؛ - گنبد طلایی حرم شما ، راهنماۍ پرواز منِ ڪبوتر است ڪه دلے را لابـه‌لاۍ دلبستگےهاۍ رنگارنگ دنیا گم ڪردھ‌ام ... با تابش نور شما پیدا مےشوم و چشم گرھ مےزنم به انوار عطوفت شما ؛ آقاۍ مهربانے ها !💛 - اینجـٰاست نقطه‌ۍ آغاز حیات :)🌱! 𝇁 𝇃 𝇂 𝇁 𝇃 𝇂 𝇃 𝇃 𝇃 𝇁 𝅥 𝅥 𝇁 𝇃 𝇄 𝇄 𝇄 ⸤قرارگاھ‌عـٰاشقے⸣
نــٰام‌تو‌را‌بـھ‌آسمان‌دلم‌آویختم🌱، صبح‌شد🌤'! یــٰااللّھ ...💛(:
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
(🪴!)
Γ من خوب دقت کردھ ام ! سه شنبه صبح ، چند برگ گلدان هایِ جمکران لاجون و افتادھ بود ! اما چهارشنبه صبح ، تمام شاخ و برگ ها راست ایستادھ بودند !🌱 انگار راست مےگویند سه‌شنبه شب ها مےشود بودنتان را احساس کرد ..!💚 این را گل هایے که نوازششان کردھ بودید در گوشم گفتند !🌸((: ــــــــــــــــــــــــــــــ ــ سلام آقایِ من ؛ (عج) !✨ L
رفقا حمایتمون میکنید؟🌼
بـه نـام ِ عشـق !❤️
شانزدهم مرداد ماھ هزار و چهارصد !❤️(:
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
شانزدهم مرداد ماھ هزار و چهارصد !❤️(:
شانزدهم مرداد ماھ هزار و چهارصد !🌱 درست سه روز ماندھ به محرم بود ..✨ که ملجاء در کنار من .. نه ؛ من در کنار ملجاء دوبارھ متولد شدم !💚((: شاید هم نه ؛ برای اولین بار متولد شدم !✋🏻 همان روز ها که برای اولین بار «بسم رب الحسین (؏)» نوشتم و به دل سپردم ، آنطور که صحیح است و صلاح ، با دستانم حروف مناسب را نوازش کند !🌸 و چه خوب هنرمندی‌ست دل ؛ که اینطور عاشقانه رنگ بر صفحه‌ی سفید عشق مےریخت🤍:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز آن روز نیست ولے .. دل همان دل است و پر مےکشد برای عشق !🤍 عشقے به سبک ملجاء !❤️((: «عاشقانه‌ی داستانے ملجاء !🌿»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
در این گرماگرم ِ ایام ، جرعه‌ای شربت ِ عشق میل داری ..؟❤️ در بقچه ام چند لیوان بیشتر دارم ! (: ــــــــــــــــــــ ــ نوش ِ جانتان ؛✨ یک قسمت از ملجاء جان !🌿