🌷 کتاب(کتاب مخفی) 🌷
#قسمت_چهل_نهم
دست در جامه فرو می برد و کیسه سکه ها را به دست ماهان می دهد . ماهان متعجب به کیسه نگاه می کند. به یکباره افراز با صدای بلند فریاد می زند:
_ آهای ! بیدار شوید ! بیدار شوید و دشمنان رسول خدا و علی را ببینید .
صدای افراز تمام حیاط کاروان سرا را مر میکند. خالد و ابو حامد و سلیمان مبهوت از این فریاد به همدیگر نگاه می کنند. غافل گیر شده اند! آن ها که در حیاط خوابیده اند بیدار می شوند . چند مشعل دار پیش می آیند . از انتهای کاروان سرا چند نفر با چوب و چوبدست به این سو می آیند . افراز رو به ماهان می گوید :
_ تو را تاب رفتن به شرق نیست! کتاب را به نصرانی بسپار !
ماهان می گوید:
_ اگر در امانت خیانت کرد چه ؟! اگر کتاب را گم کرد . سوزاند چه ؟!
افراز می گوید:
_ غدیر و فضائل علی نوری ست که خاموش نمی شود ! کار را به خدا بسپار !
افراز دوباره رو به اطرافیان فریاد می زند:
_ بیایید و ببینید چه کسانی برای قتل رسول خدا نقشه کشیده اند !
خالد با شمشیر برهنه به طرفش هجوم می آورد .
_ چه می گویی ابله ! دهانت را ببند !
افراز و ماهان طرفی می دوند . چند نفر با چوب و چماق خالد را محاصره می کنند . خالد می خندد.
_ کنار بروید . ما را با شما کاری نیست !
ابو حامد پیش آمده و شمشیرش را در هوا می چرخاند .
_ ما فقط دنبال آن ایرانی هستیم !
ادامه دارد...
#کتاب_مخفی
@shahid_gomnam15
🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷
#قسمت_پنجاه_ام
از دور مشعل دارانی با شمشیر پیش می آیند . خالد رو به سلیمان می کند و می گوید:
_ تمام حواست به آن غریبه باشد ! خودم شنیدم که درباره کتاب و تنور حرف می زدند!
خالد فریادی می زند و با چماقداران وارد جنگ می شود . صدا ها بالا می گیرد . همه بیدار شده اند . خالد همان گونه که با شمشیر جولان می دهد، فریاد می زند:
_ سلیمان ! کتاب !
سلیمان میان نزاع و جنگ، سرش را به طرف ماهان و افراز می چرخاند که در انتهای کاروان سرا وارد حجره کوچکی شده اند . سلیمان آرام از میان جنگاوران بیرون آمده و در تاریکی شب ، پنهانی و در خفا به طرف حجره نصرانی پیش می رود.
نصرانی سوار بر اسب در دل تاریکی به تاخت می رود . خوب می داند که مجالی برای ماندن نیست و اگر از سرعت خود بکاهد، آن ها که در تعقیبش هستند ، به او می رسند ! ماه در آسمان پیداست . قرص کامل و نورانی ! نصرانی از دور شعله هایی افروخته را در دل تاریکی کویر می بیند . با خود می گوید حتما آن ها آبی برای نوشیدن دارند.آن قدر با عجله و سراسیمه از کاروان سرا بیرون آمده بود که دیگر فرصتی برای برداشتن مشک آب نداشت. از سرعت اسب کم شد ونصرانی آرام و آهسته به خیمه ها نزدیک شد.تعداد خیمه هاا زیاد نبود. پنج یا شش خیمه در کنار هم بر خاک افراشته شده بود. نصرانی افسار اسب را می کشد. اسب شیهه آرامی می کشد و می ایستد. دو نفر شمشیر دار در دل تاریکی ، از خیمه بیرون آمده و برابر نصرانی می ایستند .
ادامه دارد...
#کتاب_مخفی
@shahid_gomnam15
بی تفاوتی را از خود دور کنید، در مقابل حرف های منحرف بی تفاوت نباشید. مردم کوفه نشوید و امام را تنها نگذارید. در راهپیمایی ها بیشتر از پیش شرکت کنید. در دعاهای کمیل شرکت کنید. فرزندانتان را آگاه کنید. و تشویق به فعالیت در راه الله کنید.
#شهید_احمد_کشوری
@shahid_gomnam15
مطمئن باشیم در هر شغلی که هستیم اگر ذرهای عدم خلوص در ما باشد امروز سقوط نکنیم، فردا سقوط میکنیم. فردا نباشد پسفردا سقوط میکنیم چون انقلاب هر زمان یک موج میزند یک مشت زباله را بیرون میریزد.
#عبدالحمید_دیالمه
@shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
شهادت امام موسی کاظم علیه السلام تسلیت باد.
باب الحوائجی رهامان نمیکند
شکرش به ذیل مأمن موسی ابن جعفریم
در دوران دبیرستان، در دفتر سر رسیدش دیدم که ساعات روزانه و ایام هفته را برای خود برنامه ریزی کرده بود. فلان ساعت مطالعه، فلان ساعت نماز و ... . می خواست با برنامه ریزی وقت خود را خوب مدیریت کند.
#عباس_دانشگر
@shahid_gomnam15
ڪانالمطالبنابمذهبیوامامزمانیعجدرایتا.mp3
4.34M
#مداحۍدلنشین
🎼 غریبونه تنهای تنها...
🎙 #حاجمهدیرسولی
#شهادتامامموسیکاظمعتسلیتباد 🖤🏴
تعجیـلدرظهـور #امام_زمان صلـوات
@shahid_gomnam15
'♥️𖥸 ჻
هرکسصدایشزدبیچارهنخواهدشد
کارشبهیکموهمرسدپارهنخواهدشد
#شهادتامامموسیکاظمتسلیت🖤
تعجیـلدرظهـور #امام_زمان صلـوات
@shahid_gomnam15