.
۶ نفر گذرنامه نداشتند
و الان ۶ نفر دیگه رو قرعه کشی میکنیم
عدد هایی که در اومد میگذاریم کانال
.
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
خوش به حال اونایی که الان تو حرمت هستند
حال جامانده را یک جامانده میداند فقط.....
.
.
واقعا خوش به حال اونایی که دارند راهی کربلا میشند 😭😭😭😭
.
.
کسی بیداره یا نه ؟؟👇👇
https://harfeto.timefriend.net/17086355590580
همیشه میدونستم چی بگم
اما الان واقعا نمیدونم تو کانال چی بگم
.
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
. کسی بیداره یا نه ؟؟👇👇 https://harfeto.timefriend.net/17086355590580 همیشه میدونستم چی بگم اما
.
خب از پیام هایی که دادید معلومه خسته اید و خوابتون میاد
منم مزاحمتون نمیشم
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْخَلَفُ الصَّالِحُ لِلْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومينَ الْمُطَهَّرينَ...
🌱سلام بر تو ای صاحب علم علی علیه السلام و ای آیینه دار صبر حسن علیه السلام و ای وارث شجاعت حسین علیه السلام و ای میراث دار غربت فرزندان حسین علیهم السلام .
📚 صحیفه مهدیه،
زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها
#سلام_امام_زمانم 💞
صبحت بخیر
ای وارث حسین علیهالسلام
#العجلمولایغریبم
#اللهم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
به حق
#زینب_کبری_سلام_الله_علیها
هدایت شده از شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
4_5996651729725161506.mp3
31.06M
#صوتی_دعای_ندبه
از مهدی صدقی
" #ندبه های دلتنگی"
"این معز الولیاء و مذل الاعداء"
♻️ کجایی ای عزت بخش دوستان و
خوارکننده دشمنان؟؟؟
"لَيْتَ شِعْري، اَيْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوي، بَلْ اَيُّ اَرْض تُقِلُّكَ اَوْ ثَري"
♻️ اي كاش ميدانستم خانه#ات در كجا قرار گرفته، بلكه ميدانستم كدام زمين #تو را دربرداشته؟؟؟
"هَلْ اِلَيْكَ يَا بْنَ اَحْمَدَ سَبيلٌ فَتُلْقي"،
♻️ آيا به جانب #تو اي پسر احمد، راهي هست تا ملاقات شوي؟،
" وَاجْعَلْ صَلوتَنا بِهِ مَقبُولَةً، وَذُنُوبَنا بِهِ مَغْفُورَةً وَدُعآئَنا بِهِ مُسْتَجاباً، "
♻️ خدايا به وسيله #او نمازمان را پذيرفته،و گناهانمان را آمرزيده و دعاهايمان را مستجاب گردان...
🎊آمین یارب العالمین 🤲🎊
🌹دعای ندبه رو بخونید. حتی اگر یک صفحه اش را بخوانید
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
هدایت شده از شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞 ترجمه بسیار دلنشین
#دعای_ندبه
#پیشنهاد_دانلود
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍در شب هجر تو می سوزد چراغ هستی ام...
🔹دلم به بوی تو آغشته است دمادم نشان قدم هایت همه سویی ریخته است...
🔸کجای عالم رفته ای سوخت در انتظار رویت جان به لب رسیدهام...
🔹تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو تا تو به داد من رسی من به خدا رسیدهام...
🔸گر امید وصل تو در پی نباشد سردارم تا ابد ره درکشد وادی هجران مرا...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی....🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭اینقدر قشنگه که حد و حساب نداره👆
ای وای آقای غریبم
بمیرم برات😭😭😭
لطفا بیشتر آخرای کلیپ رو توجه کنید
#امام_زمان
#تلنگر
اللهم عجل لولیک الفرج🌹
قلب سالم ۱_1.m4a
11.48M
#قلب_سالم ۱
#قسمت_اول 🌱
🌾همه چیز برای انسان ✨
#استاد_حاجیه_خانم_رستمی_فر
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
گُفتَـم:
اگـہڪَسۍشُـمآرواینـطورببینـہ
خـوبنیسـتتـووَرزِشڪآرۍو
خِـیلۍهـٰآمیشنـاسَنِـت؛
اِبـرآهیمخَنـدیدوگفـت:
اۍبـآبـآ،هَمـیشہڪآرۍکُنڪہ
اگہخُـدآتـورودیـدخوشِـشبیـآد،
نـہمَـردِم!
#شَھیدابـرآهیمهـٰآدۍ'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 ۳ چیز توی خونه #ممنوعه!
خدا حفظ کنه حاج آقا #راشدیزدی رو که یک دانشگاه درس بود توی همین چند جمله که گفتند
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهنگ سلام بر ابراهیم ♥️
انتظاری های این شهریم ما🌹
مثل ابراهیم هادیجان به کف✋🏻
🎙خواننده: حسین کریمی پناه
اسپانسر: قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 #شھــیـــدانه
وصیت زبانی #شهید_ابراهیم_هادی به مادرش🌷
✨مهمان برنامه خواهر ارجمند شهید ابراهیم هادی
🔊شما رسانه شهدا باشید
🔰علمدار کمیل
شهید ابراهیم هادی ↙️
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
34.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ساكت ترين موكبِ اربعين
موکبِ ناشنوایان در نجفِ اشرف
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپی زیبا برای ورود آزادگان به میهن ...🕊️
♦️ آزادگان ما، وارثان شهیدان اند و ماندند تا نامشان را گرامی و راهشان را ادامه دهند.
《سالروز ورود #آزادگان قهرمان به میهن اسلامی گرامی باد.》
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
بسماللهالرحمنالرحیم
✍️ رمان #سپر_سرخ
#قسمت_اول
◽از پنجره اتاق نسیم خوش رایحه بهاری نوازشم میکرد تا بیخبر از خاطرهای که بنا بود حالم را پریشان کند، خستگی یک شب طولانی را خمیازه بکشم.
مثل هر روز به نیت شفای همۀ بیمارانی که دیشب تا صبح مراقبشان بودم، سوره حمدی خواندم و سبک و سرحال از جا بلند شدم.
▪روپوش سفید پرستاریام را در کمد مرتب کردم، مانتوی بلند یشمی رنگم را پوشیدم و روسریام را محکم پیچیدم که کسی به در اتاق زد.
ساعت ۷ صبح بود، آرزو کردم در این ساعتِ تعویض شیفت، بیمار جدیدی نیاورده باشند و بتوانم زودتر به خانه بروم که در چهارچوب درِ اتاق، قد بلندش پیدا شد.
◽برای شیفت صبح آمده بود و خیال میکرد هر چه پیراهن و شلوارش تنگتر باشد، جذابتر میشود و خبر نداشت فقط حالم را بیشتر به هم میزند که با لبخندی کریه، کرشمه کرد: «صبح بخیر آمال!»
نمیدانست وقتی با آن خط باریک ریش و سبیل، صدایش را نازک میکند و اسم کوچکم را صدا میزند چه احساس بدی پیدا میکنم که به اجبارِ رابطه همکاری، تنها پاسخ سلامش را دادم و او دوباره زبان ریخت: «شیفت دیشب چطور بود؟»
▪نمیخواستم مستقیم نگاهش کنم که اگر میکردم همین خشم چشمانم برای بستن دهانش کافی بود و میدانستم زیبایی صورتم زبانش را درازتر میکند که نگاهم را به زمین فرو بردم و یک جمله گفتم: «گزارش مریضا رو نوشتم.»
دیگر منتظر پاسخش نماندم، کیفم را از کمد بیرون کشیدم و از کنارش رد شدم که دوباره با صدای زشتش گوشم را گزید: «چرا انقدر عصبی هستی آمال؟»
◽روی پاشنه پا به سمتش چرخیدم و باید زبانش را کوتاه میکردم که صدایم را بلند کردم: «کی به تو اجازه داده اسم منو ببری؟»
با لبهای پهن و چشمان ریز و سیاهش نیشخندی نشانم داد و خویشتنداری دخترانهام را به تمسخر گرفت: «همین کارا رو میکنی که هیچکس نمیاد سمتت! داعش هم انقدر سخت نمیگرفت که تو میگیری!»
◾عصبانیت طوری در استخوانهایم دوید که سرانگشتانم برای زدن کشیدهای به دهانش راست شد و با همان دستم، دسته کیفم را چنگ زدم تا خشمم خالی شود.
این جوانک تازه از آمریکا برگشته کجا داعش را دیده بود و چه میدانست چه بر سر اعصاب و روان ما آمده است؟ آنچه من دیده و کشیده بودم برای کشتن هر دختری کافی بود و بهخدا به این سادگیها قابل گفتن نبود که در حماقتش رهایش کردم و از اتاق بیرون رفتم.
◽میشنیدم همچنان به ریشخندم گرفته و دیگر نمیفهمیدم چه میگوید که حالا فقط چشمان کشیده و نگاه نگران آن جوان ایرانی را میدیدم.
او به گمانش با آوردن نام داعش به تمسخرم گرفته و با همین یک جمله کاری با دلم کرده بود که دوباره خمار خیال او، خانه خاطراتم زیر و رو شده بود.
◾از بیمارستان خارج شدم و از آنهمه شور و نشاط این صبح بهاری تنها صحنه آن شب شیدایی پیش چشمانم مانده بود که قدمهایم را روی زمین میکشیدم و دوباره حسرت حضورش را میخوردم.
از اولین و آخرین دیدارمان سه سال گذشته بود و هنوز جای خالیاش روی شیشه احساسم ناخن میکشید که موبایلم زنگ خورد.
◽گاهی اوقات تنها رؤیا مرهم درد دوری میشود که کودکانه آرزو کردم او پشت خط باشد و تیر خیالبافیام به سنگ خورد که صدای نورالهدی در گوشم نشست.
مثل همیشه با آرامش و مهربانی صحبت میکرد و حالا هیجانی زیر صدایش پیدا بود که بیمقدمه پرسید: «آمال میای بریم ایران؟»
◾کنار خیابان منتظر تاکسی ایستادم و حس کردم سر به سرم میگذارد که بیحوصله پاسخ دادم: «تازه شیفتم تموم شده، خستهام!»
بیریاتر از آنی بود که دلگیر حرفم شود، دوباره به شیرینی خندید و شوخی کرد: «خب منم همین الان از شیفت برگشتم خونه! ببینم مگه همیشه دوست نداشتی محبت اون پسره رو جبران کنی؟ اگه میخوای کاری کنی الان وقتشه!»
◽نگاهم به نقطهای نامعلوم در انتهای خیابان خیره ماند و باور نمیکردم درست در همان لحظاتی که پریشان او شده بودم، نامش را از زبان نورالهدی بشنوم که به لکنت افتادم: «چطور؟»
طوری دست و پای دلم را گم کرده بودم که نورالهدی هم حس کرد و سر به سرم گذاشت: «یعنی اگه اون باشه، میای؟»
◾حس میکردم دلم را به بازی گرفته و اینهمه تکرار خاطراتش حالم را به هم ریخته بود که کلافه شدم: «من چی کار به اون دارم!»
رنجشم را از لحنم حس کرد، عطر خنده از صدایش پرید و ساده صحبت کرد: «ابومهدی داره نیروهای حشدالشعبی رو برای کمک به سیل خوزستان میبره ایران.»
◽ذهنم هنوز درگیر نگاه مهربان آن جوان بود و برای فهم هر کلمه به زحمت افتاده بودم تا بلاخره حرف آخر را زد: «گروههای امدادی حشدالشعبی هم دارن باهاشون میرن. منم با ابوزینب میرم برا کارای درمانی، تو نمیای؟»
◾ از همان شبی که مقابل چشمانم رفت، دلم پیش غیرتش جا مانده و با این دلی که دیگر دست من نبود، کجا میتوانستم بروم؟...
✍#فاطمه_ولی_نژاد
#ادامه_دارد