eitaa logo
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
36.7هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
11.5هزار ویدیو
112 فایل
♥️باهمه وجود دوستتون دارم #حضرت_زهرا_سلام_الله مادر همه ی شهیدان شده اید می شود #مادر ما هم بشوید❓ با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندید. تاریخ تاسیس 1397/1/25
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
💢🌟💢🌟💢 💞شهیدروح‌الله قربانی 💞 (زندگینامه زیبای شهدا )👌👌👌 💖«زینب فروتن» همسر شهید روح الله قربانی از مردانگی و غیرت همسرش می گوید و اینکه همسرش در دلش زنده است و با ‌منش او زندگی اش ادامه دارد. نام و نام خانوادگی: روح‌الله قربانی محل تولد: تهران، دانشجوی کارشناسی زبان محل شهادت: سوریه، دمشق، حلب محل دفن: بهشت‌زهرا قطعه ۵۳ 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 💞شهید روح الله قربانی در اولین روز خرداد ماه ۱۳۶۸در خانواده ای مومن و مجاهد به دنیا آمد. پدرش از  سرادران سپاه و از مجاهدان ۸ سال دفاع مقدس است. مادر او زنی پارسا بود که ۱۰ سال پیش از روح الله، او  از مهر و محبتش محروم شد.😔 💖خانواده قربانی دومین فرزندشان را عباس نامگذاری کردند،  اما پس از رحلت بنیانگذار انقلاب اسلامی در ۱۴ خرداد ۶۸  نام روح الله را در شناسنامه پسرشان ثبت کردند.😍 ❤️مادر روح الله آرزو داشت که پسرش شود و روح الله با نشان شجاعت مدافع حرم در ۱۳ آبان ۹۴ در دفاع از کبری(س) آرزوی مادرش را محقق کرد.❣ 💞در حومه حلب خودروی حامل “شهید روح الله قربانی”، “شهید قدیر سرلک” و دو سوری با “قبضه آمریکایی کرنت” مورد اصابت قرار گرفت و روح الله  و همراهانش در راه دفاع از اسلام ناب محمدی(ص) به شهات رسیدند.😭 💖«زینب فروتن» همسر شهید از مردانگی و غیرت همسرش می گوید و اینکه همسرش در دلش زنده است و با‌منش او زندگی اش ادامه دارد. او همراه جمعی از همسران شهیدان مدافع حرم، مؤسسه‌ای فرهنگی هم برای ادامه راه همسرانشان راه‌اندازی کرده‌اند.     💞صحبت های همسر شهید: 💖پدرم نظامی است و سال ۱۳۹۱ با روح‌الله پای سفره عقد نشستم. زندگی‌ام با او کوتاه بود ولی طعم خوشبختی را با او چشیدم. آنقدر که خودم را خوشبخت‌ترین دختر دنیا می‌دانم. ❤️من می‌خواهم پرچمدار راه روح‌الله باشم. اگر او حسین‌گونه رفت من زینب‌وار صبر می‌کنم. 💞 خانم زینب مرا سرپا نگه داشته است. یاد او مصیبتم را کوچک می‌کند. من دیگر آن زینب قبل نیستم. زینبی که یک جا ‌بند نبود و شور و هیجانش مثال‌زدنی بود. من فرق کرده‌ام. حالا کوهی از مسئولیت بر دوش دارم. مسئولیت من پیروی از راه روح‌الله است. مسئولیتم رسیدن به تقوایی است که بتوانم امثال روح‌الله را پرورش دهم. مسئولیت من حرف زدن از مردانی است که همه آرزوهایشان را گذاشتند و برای حفظ اعتقادات و ارزش‌هایشان رفتند. من با روح‌الله بزرگ شدم و پر و بال گرفتم و با شهادتش به بار نشستم.🌹   💞همسری که هدیه امام هشتم بود😊 💖آقا روح‌الله (ع) به من بود. همسری که امام هشتم به آدم هدیه می‌دهد و امام حسین(ع) او را می‌گیرد وصف نشدنی است، 😍من عروس چنین مردی بودم. با بچه‌های دانشگاه رفته بودیم مشهد. آنجا برای نخستین بار برای ازدواجم دعا کردم. 💞 گفتم: (یا امام رضا(ع) اگر مردی متدین و اهل تقوا به خواستگاری‌ام بیاید قبول می‌کنم.)😍 💖 یک ماه بعد از اینکه از مشهد برگشتیم روح‌الله آمد خواستگاری‌ام. 😊از طریق یکی از اقوام با هم آشنا شدیم. پدر او از سرداران سپاه و از مجاهدان هشت سال دفاع مقدس و مادرش هم فرهنگی بود. ❤️ البته روح‌الله در 15سالگی مادرش را از دست داده بود. 😔تدارک ازدواج را در حد و اندازه آبروی خانواده برگزار کردیم. همه چیز خیلی زود سر و سامان گرفت. البته می‌دانستم قرار نیست به خانه مردی بروم که همه امکانات زندگی‌ام از همان اول تأمین باشد اما معتقد بودم که با هم کار می‌کنیم و زندگی‌مان را می‌سازیم.👌 💖 رفتیم حوالی میدان امام حسین(ع) خانه‌ای 47 مترمربعی اجاره کردیم و زندگی‌مان شروع شد. با اینکه خانه‌ام کوچک بود ولی برای من حکم کاخی را داشت که من ملکه‌اش بودم. از همان ابتدا می‌دانستم با چه کسی ازدواج کرده‌ام.😍 یعنی می‌دانستم شهادت و دفاع از کشور حرف اول روح‌الله است. 👌حرف شهادت در خانه‌مان بود ولی فکرش را نمی‌کردم روح‌الله روزی شهید شود.😢 ......................   . 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
✍ کاظم عبدالامیر کیست⁉️⁉️ 💜توی اردوگاه تکریت۵، مسئول شکنجه‌ی اسرای ایرانی، جوانی بود بنام یکی از برادران کاظم اسیر ایرانیها، و برادر دیگرش هم در جنگ با ایران کشته شده بود، به همین خاطر کینه خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت، و انگار ایرانیها را مقصر همه مشکلات خودش می دانست❗️ 🌺کاظم ، آقای ابوترابی را خیلی اذیت می کرد. او می دانست آقای ابوترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، به همین خاطر ضربات کابلی که نثارش می کرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسراء داشت،😔 اما مرحوم ابوترابی هیچگاه شکایت نکرد و به او احترام می گذاشت❗️ کاظم از هر فرصتی برای شکنجه روحی، روانی و جسمی اسرا بویژه استفاده می کرد تنها خوبی کاظم شیعه بودنش بود.😍 💞خانواده کاظم به روحانیون و سادات احترام می گذاشتند. اما آقای ابوترابی در اردوگاه حکم یک اسیر رو برای کاظم داشت، نه یک سید روحانی 💖یکروز با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست رفت سراغ و گفت:بیا اینجا کارت دارم...😳 ❤️ما تعجب کردیم و گفتیم لابد شکنجه جدید و... اما از آنروز رفتار کاظم با اسرا و آقای ابوترابی تغییر کرد و دیگر ما رو کتک نمی زد.😍 🌺وقتی علت رو از آقای ابوترابی پرسیدیم ، گفت: 🌺 اون روز من رو کشید کنار و گفت خانواده ما شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات رو بهم کرده بود.😍 ❤️بارها بهم گفته بود مبادا ایرانی ها را اذیت کنی، اما دیشب (س) رو دیده و حضرت نسبت به کارهای من در اردوگاه به مادرم شکایت کرده.😔صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و پرسید: تو در اردوگاه ایرانی ها رو اذیت می کنی⁉️، حلالت نمی کنم...😔 💞حالا من اومدم که حلالیت بطلبم کم کم محبت حاج اقا ابوترابی در دل کاظم جا باز کرد و شد مرید ایشون،😍 💖بطوریکه وقتی قرار شد آقای ابوترابی رو به اردوگاه دیگری بفرستند کاظم گریان و بسیار دلگیر بود.😢 💖وقتی اسرای ایرانی آزاد شدند ، کاظم برا خداحافظی با اونا بخصوص اقای ابوترابی تا مرز ایران اومد.😍 💞او بعد از مدتی نتوانست دوری حاج اقا ابوترابی رو تحمل کنه و برای دیدن حاج آقا راهی تهران شد.وقتی فهمید حاج آقا توی سانحه تصادف مرحوم شدند به شدت متاثر شد و رفت مشهد سر مزارش و مدتها آنجا بود.😢 🌺کاظم از خدا می خواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذره.حتی می رفت سراغ برخی از اسرای ایرانی که شکنجه شون کرده بود و حلالیت می طلبید 💖تا اینکه کاظم بعد از تحول و با پیدایش داعش ، به رفت و در دفاع از (س) به شهادت رسید💔 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 📙منبع:کتاب مدافعان حرم،ص۲۴ : 💖هرچقدر هم کج رفته باشیم، با یه توبه واقعی و مردونه و جبران خطاها ، میشه ... 😢کاظم اونقدر خطا کرد که حضرت زینب(س) پیش مادرش از شکایت کرد، اما وقتی توبه کرد و به سمت خدا برگشت ، خریدارش شد و در راه دفاع از حرم شهید شد💔 (برای با خدا شدن هیچوقت دیر نیست،) . 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
#گفتگوی_تسنیم_با_همسر_شهید_نجفی خاطرات شیرین (زهره نجفی همسر شهید #میثم نجفی) #قسمت_دوم 💞سر به س
خاطرات شیرین (زهره نجفی همسر شهید نجفی) ❤️سال قبل یک هفته داوطلبانه به عراق رفت. همان سال، یک شب، نیمه شب بود که دوستانش تماس گرفتند و گفتند اگر می‌خواهی سوریه بروی، همین الان بیا که همان موقع با موتور رفت ولی رفتنش به سرعت کنسل شد. وقتی برگشت، گفت:«به قدری با سرعت رفتم که نزدیک بود، بین راه تصادف کنم». از سوریه رفتن خیلی حرف می‌زد و عاشق این بود که برود آنجا. 💞آنجا چه چیزی داشت که دوست داشت، برود⁉️ در سوریه به چه چیزی می‌رسید که اینجا نمی‌توانست به آن برسد⁉️ 💞احساس می‌کرد آنجا به خدا نزدیکتر است. حتی یک بار در تماسی که از آنجا با من داشت، گفت:«به قدری خاک اینجا گیراست که اصلا دوست ندارم برگردم، اگر متاهل نبودم، اصلا برنمی‌گشتم»😢. 💖 شما ناراحت این رفتن و آمدن‌هایش به عراق و سوریه نبودید⁉️ 💞این سفرهایش بی مقدمه نبود و از قبل به من می‌گفت. ناراحت نبودم چون زمانی که به خواستگاری‌ام آمد، گفت علاقه‌اش به این چیزها زیاد است و اگر راضی هستم، قبول کنم.😍 من هم قبول کردم که با این خواسته‌هایش کنار بیایم البته تصور نمی‌کردم در این حد باشد. 💖زیاد برای نرفتنش اصرار نمی‌کردم/ وقتی می‌دیدم در جایی مثل سوریه مسلمان‌ها درخطر هستند چیز زیادی نمی‌گفتم 💞آن روزی که به سوریه رفت را به خاطر دارید⁉️ اصلا مخالفتی نکردید⁉️ ناراحتی و نگرانی خود را بروز ندادید⁉️ 💞وقتی میثم به سوریه رفت و شهید شد، من باردار بودم. به من گفته بود می‌خواهد به سوریه برود. ناراحت بودم😢 به خصوص به دلیل وضعیتی که داشتم برایم سخت بود که از او دور باشم. از روزی که متوجه شد می‌خواهد پدر شود😇 رفت سر کار و شغل دوم پیدا کرد. من بیشتر منزل مادرم بودم چون آخر شب به منزل می‌آمد و برایم سخت بود. 💖می‌گفتم: «آقا میثم! در خانه بمان. من دوست ندارم مرد خانه دیر برگردد.» ولی او می‌گفت: «بالاخره باید روزی برسد که نبودن‌ها را تحمل کنی.» دوست نداشت خانه بماند و یا به خاطر بحث مالی دستش را جلوی کسی دراز کند. می‌گفت: «بچه روزی می‌خواهد. باید به فکر آینده او باشم.»😍 ❤️شغل دوم او و نبودن‌هایش به این دلیل به خودی خود برای من خیلی سخت بود. وقتی متوجه شدم تصمیم گرفته است به سوریه هم برود، تحملش برایم سخت‌تر شد.😢 💞به من گفت: «شاید 40 روز یا شاید هم دو، سه ماهی طول بکشد تا برگردم.» گفتم: «نه! چند ماه زیاد است. باید زودتر برگردی.40 روزه برگرد.» 💖 البته زیاد هم برای نرفتنش اصرار نمی‌کردم. وقتی می‌دیدم در جایی مثل سوریه مسلمان‌ها درخطر هستند و افراد بی گناه را می‌کشند و (س) نیاز به مدافع دارد، چیز زیادی نمی‌گفتم. یعنی به این مسائل که فکر می‌کردم، نمی‌توانستم مخالفت کنم. 💞چرا میثم صبر نکرد که دخترش به دنیا بیاید و بعد به سوریه برود⁉️ 💜حتی نگفتید حداقل صبر کن بچه به دنیا بیاید، بعد برو⁉️ ❤️چرا گفتم. یک دفعه گفتم: «آقا میثم در این موقعیت می‌خواهی بروی⁉️ اجازه بده بچه به دنیا بیاید.» که گفت: «زهره! دلت می‌آید این حرف را بزنی⁉️ دلت می‌آید (س) دوباره اسیری بکشد⁉️» بعد از این حرفش من دیگر هیچ چیزی نگفتم. ................................ 💚 کانال و 👇👇 @shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
⭕️ ناگفته‌های همسر مدافع حرمی که به دست داعش تکه‌تکه شد 🔰شوهرم در سالروز ازدواجمان به شهادت رسید.💔
🔰و من نیز به‌یک‌باره راضی شدم و دیگر با او مخالفتی نکردم. 🔰از خداحافظی و آخرین وداع با همسرتان بگویید. 🔰ابوذر در ۷ مهرماه سال ۹۴ عازم سوریه شد و آخرین پیام او این بود؛ "دارم می‌روم فرودگاه، خداحافظ"، بعد از خواندن این پیام به‌شدت حالم دگرگون شد.😔 🔰فکر می‌کنید اگر همسر شما و امثال ایشان مدافع حرم نمی‌شدند و به سوریه نمی‌رفتند اکنون (س) چه وضعیتی داشت⁉️ 🔰از وقتی که به (س) رفتم و غربت حضرت را دیدم با خودم می‌گویم باید ما هم فدایی خانم شویم و از حرم دفاع کنیم 🔰 و اکنون نیز راضی هستم که برادرانم و کل خانواده نیز راهی دفاع از حرم اهل‌بیت (ع) شوند و هیچ کس نباید مخالفت کند و الآن نیز به‌خاطر مخالفت‌های اولیه با همسرم خیلی شرمنده (ع) و (س) هستم. 🔰 اگر ابوذر من دوباره برگردد خودم دوباره به او می‌گویم که باید برای دفاع از حرم اهل‌بیت (ع) به سوریه برود، زیرا مقام معظم رهبری فرمودند "اگر این شهدای مدافع حرم نبودند اکنون داعش تا کرمانشاه و همدان هم جلو می‌آمدند"، و همه باید شکرگزار این نعمت باشیم 🔰و اگر ابوذر من دوباره برگردد خودم به او می‌گویم باید حتماً برای دفاع از حرم اهل‌بیت برود. 🔰نحوه شهادت ایشان چطور بود؟ و این خبر چطور به شما رسید⁉️ 🔰ابوذر در روز تاسوعا و در سالروز ازدواج ما با یکدیگر ساعت هشت صبح به شهادت رسید💔 🔰 و بعد از پاکسازی دو روستا در حلب سوریه از وجود داعش زمانی که برای پاکسازی روستای بعدی به‌همراه دوستانش به منطقه می‌رود نیرو‌های تکفیری یک بمب بین آن‌ها منفجر می‌کنند و ابوذر و همرزمانش «اِرباًَ اِربا» می‌شوند😢 🔰 که پیکر ایشان از ساعت ۸ صبح تا ساعت ۴ عصر در همان منطقه می‌ماند و زمانی که همرزمانش قصد برگرداندن پیکر او را با ماشین دارند یک موشک به ماشین آن‌ها اصابت کرده و شهید می‌شوند.💔 🔰در روز تاسوعا قبل از اینکه خبر شهادت او را به من بدهند حس‌وحال بسیار عجیبی داشتم و گریه امانم نمی‌داد، ابوذر چند روز قبل از شهادت با من تماس گرفتند و سالگرد ازدواجمان را تبریک و گفت "تا پنج روز دیگر نمی‌توانم تماس با شما بگیرم" 🔰 و من، چون آدم بسیار احساسی و وابسته‌ای به ایشان بودم هر روز شمارش می‌کردم تا روز پنجم با من تماس بگیرد که بعد از آن خبر شهادت را شنیدم. 🔰 شهید ابوذر قبل از رفتن به سوریه، برای شما وصیت خاصی داشت⁉️ 🔰ابوذر قبل از اینکه به سوریه برود مدام کنارم می‌نشست و می‌گفت "مریم‌جان، از شما یک خواهش دارم؛ این‌که اگر روزی خبر شهادتم را شنیدی، داد و فریاد نزنی، دوم این‌که این‌قدر به من وابسته نباشی"، 🔰و اکنون بعد از رفتن ابوذر صبرم زیاد شده و زمانی که در اوایل خیلی بی‌قراری می‌کردم به خواب من آمد و گفت "مریم، تو را به خدا این‌قدر بی‌قراری نکن، هر وقت ناراحتی می‌شوی من کنارت می‌آیم"، و درک کردم که شهدا واقعاً زنده‌اند.👌👌👌 🔰از خاطراتتان با شهید بیشتر برایمان بگویید و از رابطه ایشان با ولایت و ارادتش نسبت به اهل‌بیت (ع) بفرمایید. 🔰ایشان ارادت خاصی به (ع) داشت و شهادت خود را همواره از ایشان می‌خواست و عاشق شهادت در راه خدا بود و چند روز قبل از شهادتش یکی از دوستانش از او فیلمی می‌گیرد و ابوذر در آن فیلم می‌گوید: «بنده شهید ابوذر امجدیان... هستم». 🔰 همسرم آدمی بود که از لحاظ ظاهری خیلی به خود می‌رسید و همیشه خوش‌تیپ بود و جوانان امروزی باید بدانند که ابوذر هم جوان بود، اما جان خود را فدای دفاع از حرم آل‌الله کرد. 🔰یک بار که از ابوذر درجه او را پرسیدم، گفت "مریم، درجه برای من مهم نیست من (عج) هستم". روز جمعه شهید شد، روز جمعه پیکرش برگشت و روز جمعه اربعین نیز چهلم او بود و من همواره می‌گویم "ابوذر تو واقعاً سرباز امام زمان (عج) بودی که همه مراسم تو در روز جمعه برگزار شد". 🔰نصیحت شما به جوانان امروزی چیست؟ متأسفانه خیلی‌ها با برخی از رفتار‌های ناپسند دل شهدا و خانواده‌های شهدا را خون می‌کنند😔 و برخی از بدحجابی‌های جوانان خیلی دلگیرم می‌کند 😔 🔰و به این جوانان می‌گویم "تو را به خدا حداقل پا روی خون شهدا نگذارید و به‌خاطر شهدا هم شده حجابتان را رعایت کنید چرا که با این بدحجابی‌ها به صورت حجاب سیلی می‌زنید"، و به برخی از افراد نیز که همواره به خانواده‌های مدافع حرم طعنه می‌زنند می‌گویم که هیچ چیزی جای خالی همسر من را و محبت و وابستگی من به او را نمی‌گیرد. روایتی از رشادت یک رزمنده👆 باغیرت کرمانشاهی؛ شهید مدافع حرمی که ‌"اِرباً اِربا" شد‌ ♥️ کانال و 👇👇 @shahid_hadi124