مداحی آنلاین -اهل شوخی باشید - آیت الله مجتهدی تهرانی.mp3
2.44M
♨️اهل شوخی باشید
#سخنرانی بسیار شنیدنی👌
🎙 #آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃 🌹🕊🍃 🍃 #نذر_کرده_امام_رضا_ع ▪️امروز روز تاسوعا است. الآن توی حیاط مدرسه نشسته ام. یکی از ماش
قسمت آخر
داستان نذر کرده
امام رضا را با
هم میخوانیم.👇
🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃
🌹🕊🍃
🍃
#نذر_کرده_امام_رضا_ع
🌹روزهای آخر همواره می گفت :
پایگاه دست من امانت است ،خوب به صحبت هایم گوش کن، سعی کن امانتدار خوبی باشی و کارهایی که به شما محول می کنم را حتما انجام بده تا من مدیون پایگاه و بیت المال نباشم.
👌در ادامه سفارش و تاکیدات فراوان به بسیجیان برای فعالیت همیشگی پایگاه بسیج دو سفارش نیز برای من داشت و می گفت:
❤️از شما می خواهم که بعد از من، انجام این دو کار را هرگز فراموش نکنید؛ اول اینکه مراسم جزء خوانی قرآن در شبهای ماه مبارک رمضان طبق سالهای گذشته در منزل برگزار شود و دوم، فعالیت صندوق قرض الحسنه خانوادگی ادامه داشته باشد.
✍دست نوشته شهید :
هرکس ولو به لحظه ای فکر کند کسی شده است، همان لحظه لحظه ی سقوط اوست.
شهید #مدافع_حرم #زمینه_ساز_ظهور #شهید_محمدجواد_قربانی به روایت همسر
🔻قسمت بیستم - آخر🔺
🍃
🌹🕊🍃
🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃
22 Mihmani (1394-5-6) Mashhad.MP3
26M
🔈 #مهمانی
* آداب پاسخگویی به تلفن در جمع
* پاسخ به سوال: چرا به جزئیاتِ آداب معاشرت پرداختیم؟
* در میهمانی پیرامون چه مباحثی صحبت کنیم
* تبیین مصادیق محاوره های مذموم و محاوره های ممدوح در میهمانی
* مصادیق رفتارهایی که مغایر با آداب معاشرت است
* غریب نوازی در میهمانی های خصوصی
* نحوه برخورد با افراد پرحرف و کم حرف
* معرفی افراد حاضر در میهمانی
* حکم غیبت در میهمانی
* آداب خروج از میهمانی
* توصیه به خواندن کتاب گناهان کبیره شهید دستغیب
⏰ مدت زمان: ۴۹:۱۵
#مشهد
#رمضان94
#سخنان_بسیار_زیبای 👌👌👌
#استاد_امینی_خواه ( از حامعه مدرسان حوزه علمیه قم )
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
✍سخنرانی استاد عالی
🎬موضوع: سرنوشت قاسم بی نماز
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
✅از #امام_خمینی (ره) بخواهید برای شما دعا کند!
🔰امروز هم هنوز دعا کردن برای #امام (ره)، توسل به امام (ره)، نذر کردن برای امام (ره) تقدیم یک نماز و دعایی به روح امام (ره) باعث این میشود که شما هم از برکات و نورانیت امام (ره)الان هم استفاده کنید. تجربه کنید!
🔰امام (ره) بیش از سی سال است که از دنیا رفته است، اما شما توسل کنید به امام (ره) و هدیهای برایش بفرستید و از ایشان بخواهید که برای شما دعا کند. تجربه کنید و ببینید چطور میشود.
۹۸/۱۰/۱۲
🎤آیتالله مصباح یزدی
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
#داستان_دنباله_دار_نسل_سۅخته #قسمتـــ_ھشتــــــم۸🔻 👈این داستان #سوز_دࢪد ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
داستان واقعی
قسمت نهم و دهم
نسل سوخته 👇
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــــ_نــــھــم۹
⇦این داستــان #چشمهای_ڪورمن🔻
>>>>>>>>>•⇩•<<<<<<<<<
🔳 اون روز ... یه ایستگاه قبل از مدرسه ... اتوبوس خراب شد🚌 ... چی شده بود؛ نمی دونم و درست یادم نمیاد ... همه پیاده شدن ... چاره ای جز پیاده رفتن نبود ...😢
توی برف ها ❄️می دویدم و خدا خدا می کردم که به موقع برسم مدرسه ... و در رو نبسته باشن ... دو بار هم توی راه خوردم زمین ... جانانه سر خوردم و نقش زمین شدم ... و حسابی زانوم پوست کن شد ...😭
یه کوچه به مدرسه ... یکی از بچه ها رو با پدرش دیدم ... هم کلاسیم بود ... و من اصلا نمی دونستم پدرش رفتگره🤔 همیشه شغل پدرش رو مخفی می کرد 👍
نشسته بود روی چرخ دستی پدرش ... و توی اون هوا، پدرش داشت هلش می داد ... تا یه جایی که رسید؛ سریع پیاده شد 💐... خداحافظی کرد و رفت ... و پدرش از همون فاصله برگشت...☺️🌷
کلاه نقابدار داشتم ... اون زمان کلاه بافتنی هایی که فقط چشم ها ازش معلوم بود👌 ... خیلی بین بچه ها مرسوم شده بود ... اما ایستادم ... تا پدرش رفت ... معلوم بود دلش نمی خواد کسی شغل پدرش رو بفهمه ... می ترسیدم متوجه من بشه ... و نگران که کی ... اون رو با پدرش دیده ...
تمام مدت کلاس ... حواسم اصلا به درس نبود😢 ... مدام از خودم می پرسیدم ... چرا از شغل پدرش خجالت می کشه🤔؟... پدرش که کار بدی نمی کنه ... و هزاران سوال دیگه ... مدام توی سرم می چرخید ...
#زنگ_تفریح ... انگار تازه حواسم جمع شده بود ... عین کوری که تازه بینا شده ... تازه متوجه بچه هایی شدم که دستکش یا کلاه نداشتن ... بعضی هاشون حتی چکمه هم نداشتن... و با همون کفش های همیشگی 👟👞... توی اون برف و بارون می اومدن مدرسه ...
بچه ها توی حیاط ... با همون وضع با هم بازی می کردن😳 ... و من غرق در فکر ... از خودم خجالت می کشیدم ... چطور تا قبل متوجه نشده بودم؟ ... چطور اینقدر کور بودم و ندیدم؟.😁..
اون روز موقع برگشتن ... کلاهم رو گذاشتم توی کیفم ... هر چند مثل صبح، سوز نمی اومد ... اما می خواستم حس اونها رو درک کنم ...👌
وقتی رسیدم خونه ... مادرم تا چشمش بهم افتاد ... با نگرانی اومد سمتم .😳.. دستش رو گذاشت روی گوش هام ...
- کلاهت🎩 کو مهران؟ ... مثل لبو #سرخ شدی ...☹️
اون روز چشم هام ... سرخ و خیس بود ... اما نه از سوز سرما ... اون روز .. برای اولین بار ... از عمق وجودم ... به خاطر تمام مشکلات اون ایام ... #خداروشکرکردم ...😊
خدا رو شکر کردم ... قبل از این که دیر بشه ... چشم های من رو باز کرده بود ... چشم هایی که خودشون باز نشده بودن ...🌹
و اگر هر روز ... عین همیشه ... پدرم من رو به مدرسه می برد ... هیچ کس نمی دونست ... کی باز می شدن؟ ... شاید هرگز ...☺️.
#ادامــــــہ_دارد...🍁
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته↯↯
⇦ #قسمتــــ_دهــــم۱۰↯↯
👈این داستان⇦ #احسان
ـــــــــــــــــــــ⇩♥⇩ــــــــــــــــــ
👈از اون روز به بعد ... دیگه چکمه هام رو نپوشیدم ... دستکش و کلاهم رو هم ... فقط تا سر کوچه ...🙂
می رسیدم سر کوچه درشون می آوردم و می گذاشتم توی کیفم ... و همون طوری می رفتم مدرسه ...☺️
آخر یه روز ناظم، من رو کشید کنار ...
- مهران ... راست میگن پدرت #ورشکست شده؟ .🤔😳..
🙄برق از سرم پرید ... مات و مبهوت بهش نگاه کردم ...😳
- نه آقا ... پدرمون ورشکست نشده ...😢
یه نگاهی بهم انداخت ... و دستم رو گرفت توی دستش ...
- #مهران_جان ... خجالت نداره ... بین خودمون می مونه ... بعضی چیزها رو باید مدرسه بدونه ... منم مثل #پدرت ... تو هم مثل پسر خودم ...😕
از حالت نگاهش تازه متوجه منظورش شدم😟 خنده ام گرفت 😁... دست کردم توی کیفم و ... شال و کلاه و دستکشم رو در آوردم ... حالا دیگه نگاه متعجب چند دقیقه پیش من ... روی صورت ناظم مون نقش بسته بود ...😊
- پس چرا ازشون استفاده نمی کنی؟ ...
سرم رو انداختم پایین ...🙁
- آقا شرمنده این رو می پرسیم ... ولی از احسان هم پرسیدید ... چرا دستکش و شال و کلاه نداره؟ ...🤔
چند لحظه ایستاد و بهم نگاه کرد ... دستش رو کشید روی سرم ...☺️
- قبل از اینکه بشینی سر جات ... حتما روی بخاری موهات رو خشک کن ...👌😊
#ادامــہ_دارد...🍂🌸
هرروز با قرائت زیارتنامه شـهـدا🌹🕊
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَوْلِیآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَصْفِیآءَ اللَّهِ وَاَوِدَّآئَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ دینِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ، الْوَلِىِّ النَّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَنْصارَ اَبى عَبْدِاللَّهِ، بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى طِبْتُمْ، وَطابَتِ الْأَرْضُ الَّتى فیها دُفِنْتُمْ، وَفُزْتُمْ فَوْزاً عَظیماً، فَیا لَیْتَنى كُنْتُ مَعَكُمْ، فَاَفُوزَ مَعَكُمْ.
«الّلهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم»
🌴تقدیم به ارواح پاک
وطیّب شهدای آسمانی
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
♥️ #شهید_ابراهیم_هادی
♦️تسبیحات حضرت زهرا(س) گره گشای بسیاری از مشکلات است.
☘امام باقر علیه السلام میفرمایند:
🌹خداوند متعال با هیچ ستایشی، بالاتر از تسبیحات فاطمه زهرا (س) عبادت نشده است، و اگر چیزی افضل از آن وجود داشت، رسول خدا (ص) آن را به فاطمه(س) اعطاء میکرد.
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ یک دقیقه
تکان دهنده است
غیبت و نتایج اون
آیت الله مجتهدی تهرانی
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
Seyed Majid Banifatemeh - Muharram 98 Shab 1 - 4.mp3
5.37M
ممنون اِی عشق ك بیقرارم . . .
#سیدمجیدبنیفاطمه
•
+خیليخوشگلھ✌️🏻♥️
دلت میره کربلا 😭😭
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
4209f8fd2f9b9dc260da6e678a737c812b8a1847.mp3
30.3M
🔈 #مهمانی
* آداب گفت و شنود در میهمانی
* نحوه معاشرت با کودکان در میهمانی
* داشته ها را به رخ دیگران نکشیم
* نحوه پوشش و آراستگی در میهمانی
* حریم محرم و نامحرم در معاشرت
* تبیین آیه حجاب آیه 31 سوره نور
* از وظایف میزبان: سفره آرایی و آراستگی و نظافت محیط و لوازم پذیرایی بدون تکلف و وسواس
* دغدغه های مثبت ضامن سلامت روانی بانوان
* پاسخ به سوال: راه غلبه بر وسواس فکری چیست؟
* پاسخ به سوال: آیا یادگیری برخی مهارت ها برای بانوان مفید است؟
⏰ مدت زمان: ۵۶:۳۵
#مشهد
#رمضان94
#سخنان_بسیار_زیبای 👌👌👌
#استاد_امینی_خواه ( از جامعه مدرسان حوزه علمیه قم )
گاهي اوقات ما يك غصههايي داريم كه منشأ آن معلوم نيست و فرد نميداند كه چه اتفاقي افتاده است كه دلش گرفته است!
در اين مواقع بايد گفت انشاءالله كه خير است ...
گاهي دل گرفتنيهايي است كه هيچ منشأيي ندارد و فرد به سبب آنها غصه ميخورد.
در حديث داريم كه اين غصه خوردنهاي بدون منشأ، سبب آمرزش گناهان ميشود.
#آیتالله_فاطمی_نیا
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
#توسل_به_شهدا
🌷کمک شهید سید مجتبی علمدار
🌸 روزی سر مزار سید نشسته بودیم. خانمم گفت: «من هرچه از خدا بخواهم با خواندن زیارت عاشورا در کنار مزار سید بر آورده می شود.»
🌼 آن روز گفت: «آقا سید! من این زیارت عاشورا را به نیابت شما می خوانم. از خدا می خواهم زیارت عمه سادات، حضرت زینب(س) را نصیب ما کند.»
🌻 روز بعد یکی از دوستانم زنگ زد و گفت: «با یک کاروان راهی سوریه هستیم. دو نفر جا دارد. اگر گذرنامه داری، سریع اقدام کن.» باور کردنی نبود شب جمعه بعد در حرم حضرت زینب(س) نائب الزیاره سید بودیم!
✨✨✨✨
🌹در بین همکاران این ماجرا را تعریف کردم. اینکه هر کسی از خدا چیزی بخواهد به سراغ مزار سید می رود و با قرائت زیارت عاشورا از خدا می خواهد که مشکلش برطرف شود.
💦 هفته بعد سید را در عالم خواب دیدم. گفت: «به فلانی (از همکاران) این مطلب را بگو....» و برایم گفت چه بگویم.
💫 روز بعد همان شخص در حضور جمع گفت: «تو در باره سید مجتبی چی می گفتی؟! من رفتم سر قبر سید. زیارت عاشورا هم خواندم. اما مشکلم حل نشد.»
🍃گفتم: «اتفاقاً سید برات پیغام داده. گفته تو دو تا مشکل داری!»
🌴از جمع خارج شدیم. ادامه دادم: سید پیغام داد و گفت: مشکل اول تو با توسل به مادرم حضرت زهرا(س) حل می شود، اما مشکل دوم را خودت به وجود آوردی. در زندگی خیلی به همسرت دروغ گفتی و این نتیجه همان دروغ هاست!» رنگ از رخسار همکارم پرید. گفت: «درسته!»
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
🕊🌱
همزاد کویرم تب باران دارم
در سینه دلی شکسته پنهان دارم
در دفتر خاطرات من بنویسید
من هرچه که دارم از شهیدان دارم
#شهید_رسول_خلیلی (محمدحسن)
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
حرف با آقا رسول.mp3
3.16M
👌 حرف دل با شهید رسول خلیلی
📞زمین زمین بهشت
📞زمین زمین بهشت
🌷آقا رسول به گوشی ...
#صوت
#شهید_رسول_خلیلی
📞رسول رسول زمین ....
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
@shahid_hadi124
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
👌 حرف دل با شهید رسول خلیلی 📞زمین زمین بهشت 📞زمین زمین بهشت 🌷آقا رسول به گوشی ... #صوت #شهید_
سلام
همه اعضا لطفا این صوت را گوش کنید
👆 👆 👆 👆 👆 👆
30.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔮 کلیپی درباره امام زمان ع
🌹فتوکلیپ
شهیدهادی_تورجی زاده_حججی_آرمان_حاج قاسم
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته↯↯ ⇦ #قسمتــــ_دهــــم۱۰↯↯ 👈این داستان⇦ #احسان ـــــــــــــــــــــ
داستان واقعی
قسمت یازدهم و دوازدهم
نسل سوخته 👇
.
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_یــازدهــم۱۱
🌼این داستان: #دستهاےکثیف🔻
ــــــــــــــــ♤♥♤ــــــــــــــــــ
🔳سر کلاس نشسته بودیم که یهو ... بغل دستی احسان با صدای بلند داد زد ...
- دست های کثیف آشغالیت رو به وسیله های من نزن ...😱
و #هلش داد ...😩
حواس بچه ها رفت سمت اونها ... احسان زیرچشمی بهشون نگاه کرد ... معلوم بود بغض گلوش رو گرفته ...
یهو حالتش جدی شد ...
- کی گفته دست های من کثیف و آشغالیه؟ ...😡
و پیمان بی پروا ...
- تو پدرت آشغالیه 😳... صبح تا شب به آشغال ها دست میزنه... بعد هم میاد توی خونه تون😣 ... مادرم گفته ... هر چی هم دست و لباسش رو بشوره بازم آشغالیه ...😭
احسان گریه اش گرفت 😭... حمله کرد سمت پیمان و یقه اش رو گرفت😡 ...
- پدر من آشغالی نیست ... خیلیم تمییزه ...😢
هنوز بچه ها توی شوک بودن ... که اونها با هم گلاویز شدن... رفتم سمت شون و از پشت یقه پیمان رو گرفتم و کشیدمش عقب ... احسان دوباره حمله کرد سمتش ... رفتم وسط شون ...😣
پشتم رو کردم به احسان ... و پیمان رو هل دادم عقب تر ... خیلی محکم توی چشم هاش زل زدم ...😠
- کثیف و آشغالی ... کلماتی بود که از دهن تو در اومد ... مشکل داری برو بشین جای من ... من، جام رو باهات عوض می کنم ...😠
بی معطلی رفتم سمت میز خودم ...
همه می دونستن من اهل #دعوا نیستم و با کسی درگیر نمیشم ... شوک برخورد من هم ... به شوک حرف های پیمان اضافه شد ...🙁
بی توجه به همه شون ... خیلی سریع وسایلم رو ریختم توی کیفم و برگشتم سمت میز احسان ...😊
#احسان قدش از من کوتاه تر بود ... پشتم رو کردم به پیمان...
- تو بشین سر میز ... من بشینم پشت سری ها تخته رو نمی بینن ...
پیمان که تازه به خودش اومده بود ... یهو از پشت سر، یقه ام رو کشید ...😠
- لازم نکرده تو بشینی اینجا ...😟
.
ــــــــــــــ♤♥♤ــــــــــــــ
#ادامــــــہ_دارد...🌾🍁
🔺🌸🔺
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته↯↯
#قسمتــــ_دوازدهم۱۲
این داستان⇦: #شرافت↯↯
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
▓ توی همون حالت ... کیفم رو گذاشتم روی میز و نیم چرخ ... چرخیدم سمتش ... خیلی جدی توی چشم هاش زل زدم... محکم مچش رو گرفتم و با یه ضرب ... یقه ام رو از دستش کشیدم بیرون ...😡
- بهت گفتم برو بشین جای من ...
برای اولین بار، پی یه دعوای حسابی رو به تنم مالیده بودم😠... اما پیمان کپ کرد ... کلاس سکوت مطلق شده بود ... عین جنگ های گلادیاتوری و فیلم های اکشن😟 ... همه ایستاده بودن و بدون پلک زدن ... منتظر سکانس بعدی بودن... ضربان قلب خودمم حسابی بالا رفته بود💗 ... که یهو یکی از بچه ها داد زد ...
- برپا ...😐
و همه به خودشون اومدن ...
بچه ها دویدن سمت میزهاشون ... و سریع نشستن ... به جز من، پیمان و احسان ...😐
ضربان قلبم بیشتر شد💗 ... از یه طرف احساس غرور می کردم ... که اولین دعوای زندگیم برای #دفاع_از_مظلوم بود ... از یه طرف، می ترسیدم آقای غیور ... ما رو بفرسته دفتر ... و... اونم من که تا حالا پام به دفتر باز نشده بود ...😢
معلم مون خیلی آروم وارد کلاس شد ... بدون توجه به ما وسایلش رو گذاشت روی میز ... رفت سمت تخته ...😐
رسم بود زنگ ریاضی ... صورت تمرین ها رو مبصر کلاش روی تخته می نوشت ... تا وقت کلاس گرفته نشه ...
بی توجه به مساله ها ... تخته پاک کن رو برداشت ... و مشغول پاک کردن تخته شد ... یهو مبصر بلند شد ...
- آقا ... اونها تمرین های امروزه ...😓
بدون اینکه برگرده سمت ما ... خیلی آروم ... فقط گفت ...
- می دونم ...😥
سکوت عمیق و بی سابقه ای کلاس رو پر کرد ... و ما سه نفر هنوز ایستاده بودیم ...😨
- میرزایی ...
- بله آقا ...
- پاشو برو جای قبلی فضلی بشین ... قد پیمان از تو کوتاه تره ... بشینه پشتت تخته رو درست نمی بینه ...😣
بدون اینکه حتی لحظه ای صورتش رو بچرخونه سمت کلاس... گچ رو برداشت ...
- #تن_آدمی_شریف_است،
#به_جان_آدمیت ...
#نه_همین_لباس_زیباست،
#نشان_آدمیت ...👌
⭕️ــ~~~~~~🌹~~~~~~⭕️
#ادامــــــہ_دارد...