eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
244 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
💍🍃 💞 💞 ✨علاقه عجیبی به زن و زندگی داشت و واقعاً وابستگی خاصی به هم داشتیم، شاید بیش از حد... ☺️حتی بعد از عروسی هم خرید هدایایش ادامه داشت. اصلاً اگر دست خالی می‌آمد با تعجب می‌پرسیدم برام چیزی نخریدی؟! می‌گفت «فکر می‌کنی یادم می‌رود برایت هدیه بخرم؟ برو کوله‌ام را بیاور...» 👌حتماً چیزی در کوله‌اش داشت؛ مجسمه، کتاب، پاپوش یا هر چیز دیگر... خیلی زیاد وابسته‌اش بودم. @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃 🌾خاطرات سفرها، گردش‌ها، رفتن به سینما و… همه و همه از شیرین‌ترین خاطراتم است اما بهترین احساسی که از زندگی مشترک به جانم نشست حس خوشایند درک شدن توسط کسی است که دوستش داری و او هم عاشقانه دوستت دارد. فکر می‌کنم این از مصادیق خوشبختی باشد. 💳کمک‌های مشترکی که به افراد نیازمند داشتیم هم تجربه نابی بود. محبت بین ما دامنه وسیعی داشت. ❤️نمی‌توانم روش‌های مختلف ابراز علاقه محمد در موردم را نادیده بگیرم. این ابراز علاقه به دور از اغراق و با هر بهانه، حتی بهانه‌ای مثل ولنتاین، آن هم از یک روحانی شیرینی زیادی داشت. 😊اطرافیان هم شاهد این ابراز احساسات‌ها از هدیه دادن‌ها، گل خریدن‌ها، همکاری در کارهای خانه مثل آشپزی و گردگیری و جارو زدن و از همه مهم‌تر ابزار علاقه‌های زبانی بودند. این‌ها در کنار هم یک زندگی رویایی را برایم رقم زده بود که لحظات سخت و ناراحت کننده‌ای که قطعاً در هر زندگی وجود دارد در مقابلشان بی‌اثر می‌شد یا اجازه نمی‌یافت تا ردی از آثارش در ذهنم بر جای گذارد. به روایت همسر، خواهر defapress.ir @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹 ❤️🍃
💍🍃 💞 💞 💫سر سفره عقد قرآن رو که دستش گرفت، نیت کرد تا هر صفحه ای که اومد باهم بخونیم. 🌹 قرآنُ باز کرد و آیه اول صفحه رو که دید لبخند زد و با آرامش نگاهم کرد، چشمانش از شوق برق ميزد. آیه ۲۳ سوره احزاب دلش رو آروم کرده بود. ﴾﷽﴿ {مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا} 📋 ترجمه آیه ۲۳ احزاب برخی از آن مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند، پس برخی پیمان خویش گزاردند (و بر آن عهد ایستادگی کردند تا به راه خدا شهید شدند) و برخی به انتظار (فیض شهادت) مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند. @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🌱 💞 💞 در گرگان می خواستیم زندگیمان را شروع کنیم دنبال مسکن مناسب بودیم خیلی همسرم عجله داشت، چون می خواست به مأموریت برود از این رو هر خانه ای را که می دیدیم قبول می کرد. خانه ای را بنظر عالی بود و من رفتم ببینم اولش خوشم نمیومد ولی دفعه دوم که دیدم قبول کردم. سر معامله که رفتیم و وقتی متوجه شدم خانه برای یک همسر شهید دفاع مقدس است کمی دلم ارزید و موضوع را همسرم گفتم. و ایشان گفتند : 🍎همسر شهید بودن سعادت می خواد اعظم جان. من با خودم میگفت نکند که من هم روزی همسر شهید شوم و از بابت نگران بودم و خیلی دوست نداشتم خانه را بخریم ولی بلاخره با توجه به مسایلی خریدیم. و بعد از شهادت همسرم متوجه شدم که همسر شهید بودن یک سعادت است. @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃 🌹با اینکه از گل خریدن و هدیه دادن و محبت کردن کم نمی‌گذاشت، ولی چند وقت یک بار می‌پرسید : «از من راضی هستی؟» 😊بنای زندگی را گذاشته بود بر محبت. می‌گفت: «وقتی همسرت از تو راضی باشد خدا یک‌جور دیگری نگاهت می‌کند.» ❤️حرف‌هایش به دل می‌نشست. حتی اگر هزار بار هم حرفی را شنیده بودی، اما شنیدنش از زبان او لطفی دیگر داشت. اصلاً سخنران قابلی بود. منبرهایش همه گل می‌کرد. 👌قبل از سخنرانی کلی مطالعه و تحقیق می‌کرد تا همه حرف‌هایش سند داشته باشد. موضوعی انتخاب می‌کرد که کارایی داشته باشد و دردی از مردم دوا کند. به روایت همسر، خواهر harimeharam.ir @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹 ❤️🍃
🍎🍃 💞 💞 😓خجالت می‏کشیدم که موقع راه رفتن پشت سرم بیاید تا کفش هایم را جفت کند. ❗️طعنه های دیگران را شنیده بودم که می گفتند: 🐥«آقا ولی الله کفشای این جوجه رو براش جفت می‏کنه.» 😉آخر، ظاهرش خیلی خشن به نظر می آمد. باورشان نمی شد. باور نمی کردند که چقدر اصرار داره به من کمک کنه. @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🌱❤️ 🦋 🦋 ماه عسل پس از ۱۲ سال! سال ۸۸ سعادت زیارت ضریح شش گوشه ی امام حسین (ع) نصیبمان شد. از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم . بچه ها را در آن سفر همراه خود نبردیم. آنها را به پدر و مادر سپردیم و راهی شدیم. یک سفر عاشقانه زیبا... در این سفر از توجه های زیاد جلیل و محبت های فراوانش نسبت به من باعث شد تا تمام افراد کاروان فکر کنند که ما برای ماه عسل به کربلا آمده ایم. خنده ام گرفته بود که بعد از ۱۲ سال زندگی مشترک همه این فکر را می کنند. به روایت همسرمعزز @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌱 بعد از تو دلم؛ به یک ضرب المثل خوش است دیدار به قیامت . . . 💞 ❤️ @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃 جانا چگونه گویم شرحِ فراقت، چشمی و صد نَم جانی و صد آه . . . @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌱 شاعر نیستم اما با آن چشمان قشنگت نگاه که میکنی حرفها کلمه ها واژه ها به سمت تو میدوند و شعر میشوند... 💖 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
آنقدر دوستت دارم که خودم هم نمی‌دانم! هربار که می‌پرسی: چقدر؟! با خودم فکر می‌کنم... دریا چطور حساب موج‌هایش را نگه دارد؟! -نزارقبانی- 🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊