eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
239 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
التماس دعادارم🌹🌱 شبتون شهدایے🏴☕️🍪
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌿 ﺁﻓﺮﯾﻨﺶ ﺯ ﻏﺒﺎﺭ ﻗﺪﻡ ﺗﻮﺳﺖ ﺣﺴﯿﻦ(ﻉ) ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺳﺎﯾﻪ ﻧﺸﯿﻦ ﻋﻠﻢ ﺗﻮﺳﺖ ﺣﺴﯿﻦ‏(ﻉ) ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﻋﺸﻖ ﻭ ﮐﻤﺎﻝ ﻭ ﻋﻈﻤﺖ ﺩﺍﯾﺮﻩ ﺑﺴﺖ ﻣﺮﮐﺰ ﺩﺍﯾﺮﻩ ﻧﻮﮎ ﻗﻠﻢ ﺗﻮﺳﺖ ﺣﺴﯿﻦ(ﻉ‏) سید رضا موید🖌 عکس از: خضیر فضاله📸 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
😔خیلی سخت است کسی که مدام در حال بدو بدو بوده و نمی توانسته یکجا بنشیند بخواهد روی تخت بماند. 🔹مدام زمان می گذشت و من می دانستم که حالشان دارد بدتر می شود. ایشان می گفت که حالم دارد بهتر می شود اما معلوم بود و رنگ صورتشان همه چیز را نشان می داد... 🕊 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💢آقامحمدها قبل از گلوله، فحش می‌خورند 📍محمدِ گاندو شهید نشد اما آقامحمدهای واقعی ۳بار ترور میشوند و ۱بار شهید 📍یک بار با دسیسه‌ی منافقان داخلی 📍یک بار با سادگیِ خودی‌های بی‌بصیرت 📍یک بار با گلوله‌ی مستقیم استکبار 🔴آقامحمدها قبل از گلوله، فحش میخورند؛ قدر آقامحمدهایمان را بدانیم. جواد نیکی ملکی📝 📲 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_هشتم چشمانم مات صفحه #تلویزیون سقفی داروخانه مانده و گوشم به
💠 | از تاکسی که پیاده شدیم، دیگر نتوانستم خودم را کنم که در خلوت کوچه دلم ترکید و با لحنی بغض زمزمه کردم: "من خیلی حوریه رو اذیت کردم! خیلی عذابش دادم ! بچه ام خیلی صدمه خورد!" و تنها خدا میداند چقدر بودم و دلم میلرزید که مبادا دخترم دچار شود که اشکم جاری شد و در برابر سکوت غمگینش پرسیدم: "مجید! یعنی بچه ام شده؟" همانطور که همپای قدمهای کوتاهم می آمد، به سمتم صورت و پاسخ دلشوره ام را به داد: "الهه جان! چیزی نشده که انقدر میخوری؟ دکتر فقط گفت باید بیشتر مراقب باشی، همین! از امروز دیگه به هیچی فکر نمیکنی، هیچی رو نمیخوری، فقط استراحت میکنی تا حالت بهتر شه!" ولی آنچنان به جانم افتاده بود که به این سادگی نمیگرفتم و باز خودم را سرزنش میکردم: "من که نمیخواستم شه! من که نمیخواستم بچه ام انقدر غصه بخوره! دست نبود!" و او طاقت نداشت به این حالم بنشیند که با لبخند مهربانش به میان حرفم آمد: "الانم چیزی نشده عزیزم! فقط هوس کرده زودتر بیاد! فکر کنم حوصله اش سر رفته!" و خندید بلکه صورت من هم به خنده ای باز شود، ولی قلب طوری برای سلامت کودکم به تپش افتاده بود که دیگر حالی برای خندیدن نداشتم. از چشمان بیرنگ و صورت گرفته هم پیدا بود که تا چه اندازه دلش برای همسر و دخترش میلرزد و باز مثل همیشه دردهای مانده بر دلش را از من پنهان میکرد. چند قدمی تا سر خودمان مانده بود که پسر همسایه همانطور که با توپ پلاستیکی اش بازی میکرد، به سمتمان دوید و با شور و همیشگی اش کرد. صورت تپل و سبزه اش زیر تابش آفتاب شده و از لای موهای کوتاه و مشکی اش، عرق پایین میرفت. با حالتی مردانه با مجید داد و شبیه آدم بزرگها حال و احوال کرد. سپس به سمت من و با خوش زبانی مژده داد: "الهه خانم! اومده، دمِ در منتظره!" و با بادی که به گلویش انداخته بود، ادامه داد: "من گفتم بیاید خونه ما تا آقا اینا بیان، ولی قبول نکرد!" مجید دستی به سرش و با خوشرویی جواب میهمان نوازی اش را داد: "دمت گرم علی جان!" و او با گفتن "چاکریم!" دوباره توپش را به زمین زد و بازی شد. مجید داروها را از این دست به آن دستش داد و زیر گوشم زمزمه کرد: "الهه جان! غصه نخور! اگه میخوای همه چی به بگذره، سعی کن از همین الان دیگه غصه نخوری! فقط !" و من نمیخواستم عبدالله اشکهایم را ببیند که با گوشه چادرم صورت را پاک کردم و نفس عمیقی کشیدم تا کمی آرام شوم. ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ دل را مقیم درگه جانان نوشته‌اند زیرا غمت به سینه سوزان نوشته‌اند 🌷به یاد محب و محبوب (ع)، @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌱 "فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي" پس در زمره‌ى بندگان من درآى و به بهشت من داخل شو... سوره فجر🌿 🌷 🌟 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
التماس دعا دارم🌹🌱 شبتون امام رضایے🍧✨
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌿 صلی الله علیک یا مظلوم یا ذبیح العطشان شیر مادر خوردم و بابای من روضه گرفت رحم کن بر اشک های مادر و بابا، حسین هر کجا هستم کنارم باش ای مولای من لحظه ای ترکم مکن من میشوم تنها، حسین یونس وصالی🖌 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊