eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
152 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
اگه تا دیروقت تو هییت بودنت باعث میشه نماز صبحت قضا بشه سعی کن زودتر از هییت بیای امام حسین بخاطره زود رفتنت ناراحت نمیشه ولی بخاطره قضا شدنه نمازت چرا😞 یادت باشه هیئت رفتن مستحبه....نماز صبح واجب نزار شیطون بخاطره یه عمل مستحبی عمل واجبو ازت بگیره اینجور عزاداری شیطونو خوشحال میکنه😈👏 تو که دوس نداری عامل واقعه ی کربلارو خوشحال کنی؟؟💔 😎خودسازی❣+دینداریِ‌لذت‌بخش ــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ــــــــ⊰❁⊱ــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
#مصاحبه_با_همسر_شهید_صدرزاده 🔴قسمت دهم تسنیم: از همان آخرین مکالمه برایمان بگویید. شب هشتم محرم چ
🔴قسمت یازدهم(پایانی) تسنیم: از حال و روزتان وقتی خبر قطعی شهادت مصطفی را شنیدید بگویید. حتما خیلی گریه کردید. خب اولش طبیعی است. وقتی به من خبر دادند احساس می‌کردم که دیگر مصطفی نمی‌آید و دیگر زندگی ما تمام شد چون وابستگی و دلبستگی‌ای که به مصطفی دارم به بچه‌ها ندارم. به مصطفی گفتم که اگر از او جدا شوم نمی‌توانم زندگی کنم همیشه به او می‌گفتم اندازه‌ای که به او وابسته هستم، به بچه‌ها وابستگی ندارم. می‌گفتم: «اگر الان از دو تا بچه‌ها جدا شوم، خیلی اذیت نمی شوم اما اگر از تو جدا شوم دیگر نمی‌توانم زندگی کنم». زنده بودن شهدا برایم ملموس نبود و نمی‌توانستم آن را درک کنم؛ تا اینکه مصطفی شهید شد وقتی خبر شهادتش را به من دادند کلا این فکرها در ذهنم بود که اگر دیگر او را نبینم یا صدای مصطفی را نشنوم چطور زندگی کنم؟ اما بعد، حرف‌های مصطفی در ذهنم آمد که همیشه برای من این آیه قرآن را می‌خواند: «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون. شهدا همیشه زنده هستند و نزد خداوند روزی می‌خورند». عند ربهم یرزقون یعنی پیش خدا هستند؛ واسطه رسیدن خیر بین بنده‌هایی که روی زمین زندگی می‌کنند هستند. شهدا خیر، روزی و بر طرف شدن مشکلات را با واسطه از خدا می‌گیرند. هیچ وقت فکر نکنید که شهدا مرده‌اند. این برای من غیر قابل لمس بود و برای من قابل درک نبود که شهدا زنده هستند؛ ولی بعد از شهادت مصطفی، زنده بودن شهدا را درک کردم. زنده بودن مصطفی را با تمام وجودم درک کردم و این من را آرام می کرد. آرامشی که شاید می‌توانستم به دیگران انتقال دهم. خیلی‌ها نمی‌توانند درک کنند و حتی شاید برایشان خنده دار باشد اما من حضور مصطفی را حس می‌کنم قابل گفتن نیست. شاید خیلی‌ها نتوانند این موضوع را درک کنند. حتی شاید برای برخی خنده‌دار باشد اما من حضور مصطفی را حس می‌کنم. خودش این را به من نشان داد؛ این موضوع را با بسته شدن چشم‌ها و دهانش در ثانیه‌های آخری که مراسم تدفین و تلقین تمام شده بود، به من نشان داد. نهایتا یک روز بعد از فوت انسان خون بدن دلمه می‌شود. اصلا زنده نیست که بخواهد خونریزی داشته باشد ولی مصطفی بعد از 7 یا 8 روز خونریزی داشت؛ مجبور شدند که دوباره غسل و کفن کنند. با آب گرم غسل دادند که پیکرش برای دیدن فاطمه مهیا شود. اولین باری که فاطمه پدرش را دید خیلی به چهره‌اش حساس شد چون داخل دهانش پنبه بود. خواست خدا این بود که دوباره خونریزی کند و پیکر دوباره شسته شود تا بتوانند پنبه‌ها را خارج کنند و مهیای دیدن فاطمه شود. وقتی خانواده شهید صابری از زمان شهادت آقا مهدی تعریف می‌کردند، گفتند که چون مقداری بی‌تابی کردند دیگر نتوانستند تا ثانیه‌های آخر کنار شهیدشان باشند و او را ببینند. همه اینها در ذهن من بود. همان اول به خودم گفتم که اگر الان ضعف نشان دهم، این آخرین باری خواهد بود که چهره خاکی مصطفی را نشانم می‌دهند اما مقاومت کردم تا در مراسم تشییع و تدفین هم بتوانم کنار پیکر مصطفایم بمانم. سعی کردم که خیلی محکم باشم.وقتی که می‌خواستند مصطفی را داخل خانه ابدیش بگذارند، من همانجا کنار قبر نشستم و بلند نشدم. از همان ثانیه داخل را نگاه کردم و تمام مراحل خاکسپاری مصطفی را دیدم. یک اتفاق عجیب در آخرین لحظه: «می‌خواستی نشانم دهی که شهدا زنده‌اند؟ همه اینها را می‌دانم. من با تو زندگی می‌کنم مصطفی» همیشه به من می‌گفت که او را از زیر قرآن رد کنم. تصمیم گرفتم تا برای آخرین بار او را از زیر قرآن رد کنم. وقتی تربت امام حسین(علیه السلام) را در قبر گذاشتند و پرچم گنبد حضرت را روی مصطفی انداختند، قرآنم را درآوردم و به عموی مصطفی که داخل قبر بود دادم. گفتم که این قرآن را روی صورت مصطفی بگذارند و بردارند. به محض اینکه قرآن را روی صورت مصطفی گذاشتند، شاید به اندازه دو یا سه دقیقه نشده بود که دهان و چشم مصطفی بسته شد. همانجا گفتم: «می‌خواستی در آخرین لحظه، "عند ربهم یرزقون" بودنت را نشانم دهی و بگویی که شهدا زنده هستند؟ همه اینها را می‌دانم. من با تو زندگی می‌کنم مصطفی». تسنیم: پیکر مصطفی را بوسیدید؟ خیلی. تسنیم: آخرین باری که مصطفی را بوسیدید چیزی هم به او سپردید؟ بله. تربیت بچه ها را سپردم. قرار بود که با هم بچه‌ها را تربیت کنیم. از ا ین به بعد هم باهم تربیت‌شان می‌کنیم. ﷽➖➖➖➖ ➖➖➖➖ https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
دل نوشته ای از 🌹«چه می‌شود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهیان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیافتد. فکرش را بکن، راه می‌روی و راوی می‌گوید اینجا قتلگاه 🌷 است، یا اینجا را که می‌بینی همان جایی است که 🌷 را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد. یا مثلا اینجا همان جایی است که 🌷 نماز جماعت می‌خواند، 🌷 بالای همین صخره نیروها را رصد میکرد و کمین خورد، 🌷 را که می‌شناسید، همین‌جا با لهجه آذری برای بچه‌ها مداحی می‌کرد، یا 🌷 آخرین لحظات زندگیش را اینجا در خون خودش غلتیده بود، یا 🌷 اینجا عباس‌وار پرکشید. خدا بیامرزد 🌷 را همین‌جا سرش بالای نیزه رفت و 🌷 در این دشت با یارانش پر کشید. عجب حال و هوایی می‌شود کاروان راهیان نور مدافعین حرم، عجب حال و هوایی...» https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹خاطره ی مادر شهید 🌹 توسن پانزده سالگی بود برای کمک به جمعه شبها میرفت بهشت زهرا، توسن نوجوانی وغرور ! وقتی بهش میگفتم مامان اذیت نمی شی بری پول جمع کنی، میگفت مامان خیلی لذت داره برا خدا گدایی کردن ... ازهمان نوجوانی درحال خودسازی بود و خیلی زجرکشید و اجرش رو دید ... امیدوارم اون دنیا دست ماروهم بگیره ان شاءالله." بهشت را به بها میدند ، نه به بهانه ... شهادت را اما... قیمتی دارد بالاتر از بهشت! برای اینکه خدا خود بشود بهای خون تو، چقدر آماده ای؟ 🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهيد مدافع حرم مصطفى صدرزاده (سيدابراهيم) به روايت شهيد مدافع حرم مرتضى عطايى (ابوعلى)؛ 🌷بسم رب الشهداء و الصدیقين🌷 🔻شب تاسوعا توى آشپزخانه مقر بوديم. سيدابراهيم مدام مى گفت فيلم بگيريد مى خواهم وصيت كنم. داشت انگور مى خورد و بدهى هايى را كه به فاطميون داشت يكى يكى مى گفت. آخر سيد عادت داشت پول مى گرفت و مى داد به نيروهايش. 🔸وصيت كرد كه به حاج رضا بگوييد كه بچه هاى ناصرين با فاطميون بماند كه ان شاءالله برايمان باقيات الصالحات باشد. بعدش هم خنديد و گفت "الان شب تاسوعاست ... خيلى دلم مى خواد شهيد شم هرچند مى دونم لياقتش رو ندارم. اما درِ رحمت خدا بازه و منم طمعكار." 🔺حرف مى زد و با اشتها انگور مى خورد. حاج رضا نگاهى به انگور خوردن سيد كرد و با خنده گفت "از انگور خوردنت معلومه كه چقدر طمعكارى!" حاج رضا رو به من كه كنار سيد ايستاده بودم گفت "حالا كه سيد اين قدر شهادت شهادت مى كنه تو حرفى ندارى بزنى؟" نگاهى به سيد كردم و گفتم "ما با هم قرار داريم كه هر كدوم از ما زودتر شهيد شد و رفت، دست اون يكى رو هم بگيره و با خودش ببره." ادامه دارد ... صفحه ٣٠ ✍️ برگرفته از كتاب: ""؛ شهيد مصطفى صدرزاده انتشارات روايت فتح 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شب تاسوعا...صحبت سید ابراهیم در جمع گردان.amr
3.15M
◼️آخرین صحبتهای جانشین فرماندهی دلاور تیپ فاطمیون در جمع نیروهاش در شب شهادتش وهمچنین روضه خوانی و وداع در شب عملیات https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهید تاسوعای حسینی 🏴🥀🕊 با نوای: کربلایی حسین فخری زمان : تاسوعای حسینی از ساعت 10 صبح مکان: شهریار، کهنز؛ شهرک سپاه کوچه شهید صدرزاده 🕊 آدرس پیج های رسمی اینستاگرام شهید مصطفی صدرزاده ⬇️⬇️⬇️⬇️ @shahid__mostafa_sadrzadeh1 👆👆 @shahid__mostafa_sadrzadeh2 👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی مادر شهید صدرزاده فرزندش را نذر سربازی حضرت ابالفضل (ع) کرد، شهیدی که رهبر انقلاب او را به علت شهادت در ظهر تاسوعا بخاطر داشت... https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ان شاءالله تاسوعا پیش عباسم... اره سید ابراهیم به ارزوش رسید و تاسوعای ۹۴ رفت پیش اربابش😭فیلمی از شهید صدرزاده قبل از شهادت🌹 @shahid_mostafasadrzadeh
❤️بسم رب الشهداء و الصدیقین❤️ 🌹« و أفوض أمري إلى الله إن الله بصير بالعباد »🌹 معرفی مختصری از مدافع حرم 🌹🌹 فرمانده ی دلاور گردان خط شکن عمار لشکر فاطمیون با نام جهادی 🍂🍂🍂🍂🍂 🍂🍂 تاریخ تولد: نوزدهم شهریور ماه 1365 محل تولد: شوشتر وضعیت تاهل: متاهل فرزندان نازنین به نام خانم 7 ساله و 6 ماهه 🍂🍂🍂🍂🍂 🍂🍂 📖 یک برگ از خاطرات دفتر زندگی ❤️ 🌹 روزي كه متولد شد، براي چندمين بار مجروح و در همان بيمارستان بستري شده بود. سيد ابراهيم با هميشگي خود و برای فرار از نگاه پرستاران كه نگران سلامت ايشان بودند و با پهلويي تير خورده نزديك هفت طبقه به سمت طبقات بالای بیمارستان قدم بر داشت. تا هميشگي خود را نثار كند. ❤️ 🌹و قريب به هشت بار در راه دفاع از حريم اهل بيت با مجروحيت جسمش ،حريم حضرت زينب را بود... 🌹 شهادت در تاریخ : ظهر جمعه روز تاسوعا مصادف با آبان ماه 1394 🌹محل شهادت: شهر حلب واقع در سوریه 🌹مزار شریف شهید: گلزار شهدای بهشت رضوان کهنز ( ) 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🔴 شهید مورد علاقه : 🍂🍂🍂🍂🍂 🌹❤️ و یک دنیا معرفت ❤️🌹 و اما چقدر از تو نوشتن است كه سرمشق از انوار الهي داشتي.. ..شجاعت بي حد تو درس گرفته از علمداري بود كه تو فدايي شدي. وجودت مملو از عشق و احترام به پدر عزيز و مادر مهربانت، اخلاص عجيبت در كارها و رفتار زبانزد همگان بود و در نهایت همه ي وجودت را براي "خرج يك كاشي حرم بي بي كردي " اي ... 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🔴🔴🔴 و مرام او ... از نگاه همرزم : یکی از مشخصات بارز شهید تاکید بر وقت بود، و مادر: تو را معرفي كرد آنچنان كه همه ميدانستند و تو رهبر و آقاي توست...پس اين تو بودي كه مردانه جلوي فتنه گران 88 حضور داشتي و حريم ولايت و كشور را جانانه مدافع بودي...و در عمل را عامل به حرف هستي كه در مرام به مانندش بودي 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ⬅️ روايتي از خواب شهيد ... در منزل تنها و در اتاقم حضور داشتم، مصطفی با و سرشار از خوشحالي و با تعداد زيادي نوشته شده، به پيش من آمد. همه سربندها روي شانه او بودن انگار که می خواست به همه، سربند اهدا كند 😔😔😔😔😔😔😔😔😔 دو بیتی که بر لبانش جاری بود آن کس که تو را شناخت جان را چه کند ..... فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی ........ دیوانه که شد هر دو جهان را چه کند ✅کانال شهید سید مصطفی صدرزاده https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀ظهر تاسوعا،میان کربلای دیگری.... در ره عشق حسین، دیدم که بی پا و سری... خوب دیدم، عشق، در قلب تو غوغا میکند... دشمن بی دین، ز احساس تو،پروا میکند... خوب دیدم، مصطفی، عباس زینب میشود.... 🍂 روز روشن، بر همه تکفیریان،شب میشود.... ای برادر،مصطفی،ای سرو قامت،ای رشید ای نگهبان حرم،ای مرد میدان،ای شهید خوب دیدم، چهره ات یک لحظه غرق نور شد...🍂 ظهر تاسوعا، خدایا،چشم دشمن کور شد از رشادت های تو،هر چه بگویم من،کم است ذکر عشق تو به بی بی،روی دردم مرهم است... گفته بودی ،پای پیاده، کربلا آخ سید، رهسپارم،میروم من،تو بیا وعده دیدار ما،ای جان من،ای مصطفی ، در کربلا،در کربلا، در کربلا سروده ی (ابوعلی ) https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 "روز تاسوعا ساعاتی قبل از شهادت، شهيد مصطفى صدرزاده (سيدابراهيم) در حال قرائت زیارت عاشوراء" دل نوای نینوا دارد آرزوی کربلا دارد هر نفس با شور عاشوراء نغمه "یا لیتنا" دارد 😭 @shahid_mostafasadrzadeh
شهيد مدافع حرم مصطفى صدرزاده (سيدابراهيم) به روايت شهيد مدافع حرم مرتضى عطايى (ابوعلى)؛ 🌷بسم رب الشهداء و الصدیقين🌷 "شهيدان را شهيدان مى شناسند، 🔻روز تاسوعا در روستايى مستقر شديم كه بسيار نزديك دشمن بود. سه ساختمان مثل مثلث روى شيب در كنار هم بودند. سيد بيرون يكى از ساختمان ها با تعدادى از نيروها بود. من هم با تعدادى از بچه ها در ساختمان كنارى بودم. 🔸رفتم طبقه دوم ساختمان تا آمار دشمن را بگيرم. همان موقع كه به سمت بالا حركت كردم، سيد و بچه هايش مى خواستند بيايند سمت ساختمان ما. يكى از نيروهايش بعدها برايم تعريف كرد كه يكى از بچه ها مى خواسته اول برود كه سيد دستش را گرفته و نگذاشته. به اش گفته اول من مى روم اگر امن بود؛ شما بياييد. 🔺وقتى سيدابراهيم شروع به دويدن مى كند يك دفعه تير از پشت كتفش مى خورد و ريه اش را سوراخ مى كند. سيد توى سرازيرى مى افتد و خودش را با چند غلت نزديك نيروهاى سمت ديوار مى رساند. بچه ها هم سيد را مى كشند پشت ديوار. ادامه دارد ... صفحه ٣١ ✍️ برگرفته از كتاب: ""؛ شهيد مصطفى صدرزاده انتشارات روايت فتح 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
4_5856984134903136887.mp3
11.4M
روضه خوانی شهید مدافع حرم سید مصطفی صدر زاده (روضه ی حضرت سقا) https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
  💠بعد از  یکی از دوستانش اومد منزلمون و تعریف می کرد از عملیاتشون که اول محرم شروع شده بود.  روز دوم ظاهرا  نزدیک مصطفی خمپاره میزنن و خاک شدیدی بلند میشه؛  روای در اون حالت گفت: " شهید شد." با اون لحن شیرینش و سر و روی خاکی گفت: "الان وقتم نیست تاسوعا وقتمه." عزیزم این نقدی بود که همیشه می گفتی مامان این رو نقدی از خدا برام بگیر و من همیشه از خدا عاقبت بخیر شدنت رو می خواستم. دورت بگردم حالا نوبتی که باشه نوبت شماست. ✨🌟✨🌟✨🌟✨🌟✨🌟✨ https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh