﷽
🔹یادگیری قرآن برایش خیلی اهمیت داشت.
🔹تا جایی که،دنبال یکی از بهترین اساتید زمان شهر رفت و با زحمت فراوان برای آموزش قرآن به نوجوان ها ایشون رو به مسجد آورد.
گاها میشد زمانی که استاد براش کاری پیش میومد، #سیدابراهیم پیش نوجوان ها مینشست و از عمد قرآن رو اشتباه میخوند تا بچه ها اشتباهش رو بگیرن و امیدوار بشن به ادامه یادگیری قرآن
🔴حالا مدت ها از اون کلاس قرآن گذشته و ما به دلیل علاقه فراوان #سیدابراهیم به قرآن، قصد کردیم، هر روز یک صفحه قرآن از طرف #سیدابراهیم هدیه کنیم به باب الحوائج حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام، ان شاء الله که این #هدیه ناقابل ما را بپذیرند
➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش رزمندگان #فاطمیون توسط شــهید«مصطفی صدرزاده»
➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#بهار 71رفتیم #شوشتر زادگاه مصطفی .. خدمت #پدربزرگ و #مادربزرگ و عمه ی مصطفی
درطول مسیر بچه ها باهم دعوا می کردن که کی باید کنار #پنجره بشینه .☺️ چون #مصطفی بد ماشین بود به بچه ها گفتم:
بذارید تمام مسیر کنار پنجره باشه ❣
وقتی رسیدیم شوشتر بچه ها گفتن:
دیگه نوبت ماست .😐 بابا به مصطفی گفت: اجازه بده داداش
بشینه کنار پنجره،
مصطفی گفت: من حالم بد میشه بابا،
گفت: حالا که حالت بد میشه بقیه راه رو
پیاده بیا خونه ی عمه ،😳 مصطفی گفت :پس منو پیاده کنید😐
خودم میام ،اولش فکر کردیم میخواد
ما رو بترسونه ولی اصرار کرد که پیاده بشه
پدرش هم برای تنبیه، او را پیدا کرد ،😔 من خیلی ناراحت شدم گفتم:
این چه کاری بود کردی؟ گفت: نگران نباش، الان از این
خیابون فرعی میرم دور میزنم سوارش میکنم ،
وقتی دور زدیم #مصطفی رو ندیدیم😳
انگار دنیا #توسرمون خراب شد گفتم:
مگه ممکنه رفته باشه ؟؟؟ تمام مسیر رو بادقت نگاه کردیم ،
اثری ازش نبود😔
وقتی رسیدیم منزل عمه ی مصطفی هر چه زنگ زدیم کسی در رو باز نکرد،
متوجه شدیم خونه نیستن ،#حالم خیلی بد شد فقط می گفتم مصطفی #دورت بگردم کجایی،🌹 که دیدم از دیوار منزل عمه اومد بالا و
گفت :من که گفتم: خودم میرم
گفتم آخه چطور خودتو رسوندی؟؟؟ گفت: به یه موتوری گفتم منو برسون به منزل استاداحمدمکانیک( شوهرعمه )
بعد منو رسوند در خونه عمه ،
من که گفته بودم خودم میام
چرا #نگران شدید؟ این #جسارت در حد یه بچه شش ساله نبود و
اشتباه ما این بود که فکر
می کردیم مصطفی بچه است....❣🌹❣
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
بسم رب الشهدا🌹
خاطرات #مادر
#اولین_زمستانی که سوریه بود
و برای مرخصی اومد، داشتیم در مورد
آب و هوا ی اونجا حرف میزدیم گفت:🌹 از #سرمایشدید مجبور شدیم از نفت
خونه ایی که درآ نجا اسکان داشتیم ،
استفاده کنیم .. 😔
پول نفت رو به همراه یادداشتی داخل خونه گذاشتم
گرچه بعضی گفتن اشکال نداره، ولی گفتم ما برای حفظ #جان و#مالشون اینجاییم.👏🌹👏
#شهید_مصطفی_صدرزاده 🌷
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
12.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت عباس موزون از زندگی در جوار حرم امام رضا(ع)
مجری «زندگی پس از زندگی»:
حوالی حرم تا محلههای دوردست را مثل کف دست میشناسم.
آنقدر در کتابخانه آستان قدس میماندم که کتابدارها آخر مرا بیرون میکردند.
نقش اول دستاوردهای پژوهشیام را حضرت رضا، خانهاش و کتابخانهاش دارند.
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهید کشتی گیر مصطفی صدرزاده
شبکه۳ مسابقات جهانی کشتی بلگراد
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
هدایت شده از احسان عبادی | ما و او
توصیه هایی برای سال جدید تحصیلی.MP3
7.44M
🔰 توصیه هایی کوتاه برای قوی شدن در سال تحصیلی جدید
💠 توصیه به عزیزان مدرسه ای
✅ توصیه به عزیزان دانشگاهی
🌀توصیه به عزیزان طلبه
🎤 #استاد_احسان_عبادی
👌 حتما گوش دهید ، سعی کرده ایم حاصل تجربیات خود را از تحصیل در این سه مقطع خدمت شما بگوئیم، اگر خواهان قوی شدن هستید بسم الله
👈 مخصوصا افرادی که در دانشگاه ها و حوزه های قوی نیستند اما دوست دارند قوی شوند گوش دهند
🔰سیاست همراه دیانت🔰
http://eitaa.com/joinchat/4235001869C41c082b340
سرلشکر قاسم سلیمانی من عاشق مصطفی هستم😍
نقل از همسر شهید مصطفی صدر زاده👇👇
مصطفی چه آن زمانی که در بسیج مسجد بود و چه زمانی که به سوریه رفت، وقتی میخواست با بچههای گروه خودش کاری انجام دهد، از لفظهایی استفاده میکرد که بچهها بخندند و انرژی بگیرند. هیچ وقت لفظهای کتابی و فرماندهی به کار نمیبرد. لفظی را که در جریان عملیات گفته بخاطر ندارم اما با ادا و اصول خاصی به بچهها فرمان حمله داده است. آن زمانی که پشت بی سیم صحبت میکرده نمیدانسته که پشت بی سیم حاج قاسم هم نشسته است.
ماجرای حرفهای پشت بی سیم و دیدار مصطفی با سرلشکر قاسم سلیمانی😉
مصطفی برایم تعریف کرد: «وقتی از عملیات برگشتیم من خسته بودم. بچهها صدایم کردند که حاجی با شما کار دارد. با همان سرو وضع نامرتب وارد اتاق شدم و دیدم که حاج قاسم نشسته است. بچه ها معرفیام کردند و گفتند که سید ابراهیم آمده است. وقتی حاجی متوجه شد که من سید ابراهیم هستم، از جایش بلند شد و همدیگر را بغل کردیم. بعد گفتند اصلا فکر نمیکردند که جثه و قیافهام اینطور باشد. حاج قاسم گفت وقتی صدایم را پشت بی سیم شنیده فکر کرده که از آن هیکلیها هستم».😊😊
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh