eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
153 فایل
خودسازی دغدغه اصلی تان باشد...🌱 شهید مصطفی صدرزاده (سیدابراهیم) شهید تاسوعا💌 کپی آزاد🍀 @Shahid_sadrzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
  🌹🌹یک روز که از مأموریت آمده بود، درمورد سوریه باهم صحبت می کردیم. من گفتم: "یک دفعه حقی ناحق نشود یا به زن ها و بچه ها ظلم نشود." گفت: "خیلی مواظب هستیم نگران نباش؛ پیش آمده چند روز فقط زیتون تلخ بخوریم اما دست درازی به مال مردم نشود.  یک بار برای پاکسازی رفتیم در یک خانه، وقتی رسیدیم  زن ها و بچه ها از ترس  فرار کردند. دنبالشان گشتیم تا پیدایشان کردیم. به آنها گفتیم کاری با شما نداریم و می توانند در منزل خودشان باشند. اول می‌ترسیدند اما بعد از چند وقت خواهش می کردند که آنجا بمانیم تا  امنیت داشته باشند. یکی از خانه هایی را که برای پاکسازی رفته بودیم، منزل یک عروس و داماد بود. خیلی ناراحت شدم چون تمام طلاها و لباس عروس آنجا بود؛ در اتاق را بستم و گفتم کسی اجازه ورود به این اتاق و دست زدن به وسایلشان را ندارد.   🍃✨🍃✨🍃✨🍃⚜🍃✨🍃  https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
💕خاطره ای از شهید مصطفی صدرزاده💕 (سید ابراهیم) 💖یه شب می خواستم وارد اتاق فرماندهی بشم که آقا سید داشت ميومد بیرون ، موقع خوردن شام بود .گفت: ابوزینب به شما همراه شام نوشابه دادن?! خندیدم و گفتم :نه بابا !نوشابه کجا بود، نوشابه فقط مال فرماندهیه.. به بقیه نوشابه نمیدن که.. گفت :شوخی نکن جدی باش. گفتم: جدی جدی، باور کن ،نوشابه ندادن به بقیه.. نوشابه ها رو برداشت رفت دم در لجستیک..گفت :آقا سید به بقیه نوشابه دادی?!! مسئول لجستیک گفت: نه. سید گفت: چرا؟!! گفت: چون نوشابه کم بود، به همه نرسید، یه چند تایی فقط به فرماندهی دادم. سید ابراهیم همه نوشابه ها رو پس داد و گفت: اگه به بقیه نوشابه دادی سهم ما رو هم میدی ،اول هم بچه ها.. اگه به اونها چیزی نرسید به ما هم نمیدی.. حالا من و امثال من کجا و شهدا کجا...شهدا گفتار و اعمالشان یکی بود اما من رو سیاه .. . 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
هدایت شده از احسان عبادی | ما و او
همه جا اول باشید.mp3
5.26M
🔰 در هر جا و منصب و جایگاهی که هستید سعی کنید نفر اول باشید 👌 این بهترین راه برای تبلیغ جبهه انقلاب و اسلام است. 🎤 🔰انقلابی باید قوی شود🔰 http://eitaa.com/joinchat/4235001869C41c082b340
سلام و نور ، دیدار خادمیاران رضوی شهرستان فردیس کرج با پدر بزرگوار شهید مصطفی صدر زاده و همرزم شهید «جانباز امیرحسین حاجی نصیری» که روز جمعه نصیبمون شد .
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
وهم انتظار.mp3
8.04M
ویژه ۳ | مؤمن‌ مسجد نشین مؤمن‌ اهل عرفان و سجاده مؤمن‌ اهل ریاضت‌های طولانی عالِم و مجتهد و آیت الله هم که باشیم: اهل سعادت و نجات نخواهیم بود تا وقتی که: ✘ نتوانیم تشخیص بدهیم که امام زنده من، از شخصِ من چه می‌خواهد! 🎞 رسانه رسمی استاد محمد شجاعی @ostad_shojae
هدایت شده از احسان عبادی | ما و او
سبک زندگی مهدوی.mp3
18.73M
🔰سبک زندگی مهدوی و منتظرانه 🎤احسان عبادی یکشنبه ۲ مهر @ma_va_o
🌹به نقل از دوست شهید مصطفی صدرزاده (سید ابراهیم): 💎تو یه عملیات که قرار بود تل شهید گرفته بشه سید ابراهیمو دیدم همش در جنب و جوش بود مدام دنبال کسب تکلیف و اجازه برای حمله به تل بود اما چون تل توسط توپخانه خودی میخورد اجازه نمیدادن . اخر سید مجبور شد استخاره بگیره .دنبال تسبیح بود .تسبیح یکی از رفقا تو جیبم بود بهش دادم .شروع کرد به استخاره گرفتن .کمی ازم دور شد ، چون تسبیح امانت بود بهش گفتم سید تسبیحو میدی کارش دارم . تسبیحو گرفتم و مشغول شدم .  سید مدام به یکی از فرمانده ها میگفت چند تا نیرو بده من برم از دو نقطه تل رو بگیرم .الان ساعت 8 صبحه اونا کامل نیومدن .ما بگیریم دیگه کاری نمیتونن بکنن اما موافقت نکردن . گذشت تا بعد از ظهر گفتن سید با نیروهاش همونطور که گفته بود زیر آتیش توپخونه با مسئوليت خودش رفت رو تل چه شجاعتی داشت .نیروهاش هم همینطور خمپاره میخورد وسطشون خیز میرفتن بلافاصله بلند میشدن و شروع به دویدن میکردن دشمن دید کاری نمیتونه بکنه فرار رو برقرار ترجیح داد و رفت  خود نیروهای سوری میگفتن ما یک سال و نیم میخوایم بگیریم نتونستیم اما فرمانده دلاور سید ابراهیم با وجود مخالفت برای حمله زیر آتیش نصف رو اونجا رو فتح کرد . نیروهاش انگار د رکاب مولا بودن .با شور و شعف تل رو بالا میرفتن تا فتح کردن. https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
  هر وقت از  و  در  حرف می زدیم، می گفت: "دو نعمت هست؛ تا زمانی که از دستشان نداده ایم قدرشان را نمی دانیم یکی  و دیگری؛ آنجا (سوریه) به جرم شیعه بودن بچه ها را در برابر چشم پدر و مادر سلاخی می کنند، زنها و دخترهای شیعه را به بردگی می برند، پیرزن و پیرمردها را می کشند. وقتی برایشان غذا تهیه می کردیم می گفتند ما فقط امنیت می خواهیم ." و این چیزی بود که آرام و قرار را از  گرفته بود و نمی توانست نسبت به شیعیان و مردم  مظلوم_ حتی خارج از مرزهای ایران _ بی تفاوت باشد. در واقع همین وسعت دید  را به چنین جایگاهی رساند.  ان شاءالله که شفیع ما هم باشد. 😔 https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
روایتی جالب از همسر شهید «مصطفی صدرزاده» مهدی عرفاتی: 🔹می‌گفت چند روز پیش به قاب عکس‌ش نگاه کردم و گفتم: آقامصطفی! حساب‌ش دستته چند شاخه گل بدهکاری!؟ آخه مصطفی رسمِ محبت‌ش این بود که لااقل هفته‌ای یک‌بار برام شاخه گلی می‌خرید و هدیه می‌داد… 🔹فاطمه‌اش از اونور اتاق گفت: مامان! خرج بابا زیاد میشه! اگر بخواد همهٔ این مدت رو جبران کنه باید یه دسته‌گل شیک برات بفرسته! 🔹امروز صبح بدون هیچ برنامهٔ قبلی از جایی زنگ زدن و دعوتمون کردن برا مراسم بزرگداشت مصطفی. به محض ورودمون به مراسم، یک نفر با این دسته‌گل جلو آمد و گفت این رو آقامصطفی برای همسرش فرستاده! 🔸این حرف‌ها رو دیروز همسر بزرگوار شهیدمصطفی صدرزاده نقل می‌کرد. توفیق داشتیم ساعاتی در منزل این شهید باکرامت تنفس کنیم و فیض ببریم. 🔸اینکه میگن شهدا زنده هستند، به اعتبار لفظ و کلام و تشبیه و استعاره نیست. شهدا صرفا ناظر نیستند، حاضرِ فعال‌اند؛ مثل همین مصطفی صدرزاده. 🔸به قول همسرش، آقامصطفی در لحظه‌لحظه زندگی با آنهاست و حضورش را کاملا ملموس احساس می‌کنند. https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
7.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️روز تاسوعا، ❤️ساعاتی قبل از شهادت شهید مصطفی صدرزاده، در حال قرائت زیارت عاشورا... https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹🌹خاطره_مادر_شهید_مصطفی_صدرزاده🌹🌹 🌺در فرهنگسرای شهریار کلاس بازیگری گذاشتند. 🌹  مصمم بود که در کلاسها شرکت کند.  وقتی دیدم برای رفتن اصرار دارد؛ گفتم : مامان به دو دلیل امکانش نیست؛ اول اینکه از نظر  این جور کلاس ها با خانواده ما سازگار نیست. دوم اینکه از نظر مالی هزینه اش برای ما زیاد است، چون شهریه سه ماه را یک جا  می گیرند.  اما باز  روی خواسته اش پا فشاری کرد. با اینکه نسبت به حقوق پدرش میزان هزینه برای ما خیلی زیاد بود؛  گفتم: من برات شهریه را فراهم  می کنم ولی  خودت  می شوی .  مدتی در کلاسهای تئوری شرکت می کند و به کلاسهای عملی که می رسد به یک هفته نمی کشد که کلاسها را ترک کرد.😊 با  پیشم آمد گفت: ازشون خواهش کردم بقیه شهریه رو پس بدن قبول نکردن. خیلی  بود. 😔  و گفتم: اشکال ندارد مامان فدای سرت؛ حالا چرا ادامه ندادی؟ 💕 گفت: همون که گفتید. مامان اصلا من و که هیچ به حساب نمی آورند؛  تازه از مردهای بزرگ هم   نمی گیرند و خیلی چیزها را رعایت  نمی کنند.🌹🌹  https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh