🌷19 شهریور 1386
بالاخره وقتش رسید تابرایش آستین بالابزنم...
یکی ازدوستانش که مصطفی اورا خیلی قبول داشت، سمیه خانم رامعرفی کرد.
بااینکه همسایه مان بودن
اما تا
آن موقع ندیده بودمشان
جالب اینجاست که حتی نمیدانستیم قراراست به خواستگاری خواهر یکی از دوستان مصطفی برویم.
✨جلسه اول راتنهایی به دیدن
خانواده شان رفتم؛جلسه دوم را خودمصطفی
همه چیز خیلی سریع و بدون حاشیه پیش رفت
وقتی رفتند توی اتاق صحبت کنند.
هنوز پانزده دقیقه نشده بود که از اتاق بیرون آمدند.
همان جلسه رضایت دادند
✨چندجلسه ای خانواده
هارفت آمد کردند و بیشتر باهم آشنا شدیم.
🌷خانواده آقای ابراهیم پور درباره مهریه حرفی نزدند.
از آنجایی که مهریه عروس بزرگم و دخترم سیصد سکه طلا بود،این تعداد راپیشنهاد دادم.
مصطفی نه آورد و میگفت: من باید بتوانم مهریه را پرداخت کنم یانه؟؟؟
باید چیزی باشه که درتوانم باشه
من اگر داشته باشم بیشتر
از سیصد سکه طلا پای سمیه خانم میریزم اما الان ندارم.
اما چون من خیلی اصرار کردم،دیگر مصطفی حرفی نزد.
آنقدرمصطفی نگران این بودکه بدهکار از
دنیابرود که سمیه خانم ناراحت
میشد و میگفت ؛این بدهی نیست.
بالاخره۱۳اردیبهشت۱۳۸۶ عقد
کردند و سمیه خانم سرسفره عقد برای راحتی حیال آقامصطفی؛
مهریه اش رابخشید
۱۹شهریور همان سال هم عروسی کردن😊
❤️خاطرات #مادر شهید مصطفی صدرزاده
🌹🌹❤️❤️🌹🌹❤️❤️🌹🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌺🌺🌹
کلیپی کوتاه از عروسی سید ابراهیم 😍
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهید مدافع حرم #مصطفی_صدرزاده با مادر گرامی
🚀 خلبانی که سهله، من برای بیبی اگه لازم باشه فضا هم میرم
#سیدابراهیم
#فدایی_بی_بی
#اللهم_الرزقنا
@shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | #حتما_ببینید
🌹شهید مدافعحرم مصطفی صدرزاده و شهید مدافع حرم فرمانده دلاور مرتضی عطایی (ابوعلی)🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🌹 بسم رب الشهدا 🌹
شهيد مدافع حرم #مصطفى_صدرزاده 🌷سيدابراهيم🌷 به روايت شهيد مدافع حرم #مرتضى_عطايى 🌷ابوعلى🌷
بخش بيست و سوم
🌸رسيدم نزديك دو ماشينى كه مقابل مقر حاج حسين و سيدابراهيم متوقف شده بود. حدود سى مترى بچه ها، كنار حصار اطراف خانه كه از قلوه سنگ هاى موجود در منطقه و به ارتفاع حدود هفتاد سانتى متر درست شده بود، در كنار بچه هايى كه پشت ديوار سنگر گرفته بودند، نشستم. مى خواستم به سمت حاجى بروم كه صداى فرياد حاجى من را به خودم آورد و گفت "مگه نمى بينى قناصه داره يكى يكى بچه ها رو مى زنه؟! ... سرجات بشين ..." نشستم. از آن فاصله نمى شد خشاب ها را براى شان پرتاب كنم.
🌸داشتم نفر سمت چپم را توجيه مى كردم كه سرت را بدزد؛ چندتا قناصه زن دارند بچه ها را مى زنند ... كه همان موقع ديدم مغزش پاشيد روى سنگ همان ديوار كوتاهى كه پشتش سنگر گرفته بوديم و دقيقاً به حالت سجدت افتاد رو زمين. نگاهش كردم. از كنار گوش سمت راستش تير وارد شده و از سمت چپ سرش خارج شده بود. حدود اذان ظهر بود. تكبير گفت و ركوع نرفته، سر به سجده گذاشته بود.
🌸نفر سمت راست را صدا كردم و بهش گفتم "حواست باشه كنارمون رو هم زدن!" ديدم جواب نمى دهد. تكانش دادم. واكنشى نشان نداد. گفتم شايد توى آن شرايط هنگ كرده. دوباره كه تكانش دادم ديدم به پشت افتاد روى زمين. تير دقيقاً توى گلويش خورده بود. همان جا داد زدم "خدااا ... اين چه امتحانيه كه دارى من رو مى كنى؟ يا منم ببر يا يه راهى باز كن ..."
ادامه دارد ...
صفحه ٢٣
✍️ برگرفته از كتاب:
"#قرار_بى_قرار"؛ شهيد مصطفى صدرزاده
انتشارات روايت فتح
🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🍃🌹🌹🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
نسخه_PDF_نامه_حضرت_آیتالله_خامنهای_به_دانشجویان_باوجدان_حامی_مردم.pdf
60.9K
📁 نسخه PDF متن کامل نامه حضرت آیتالله خامنهای به دانشجویان باوجدان حامی مردم فلسطین در دانشگاههای ایالات متحده آمریکا.
۱۴۰۳/۰۳/۰۵
@shahid_mostafasadrzadeh
📋 متن کامل نامه حضرت آیتالله خامنهای به دانشجویان باوجدان حامی مردم فلسطین در دانشگاههای ایالات متحده آمریکا.
📝 #letter4u2024 | #LetterFromLeader | #United4Palestine
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
1_4878466668.mp3
24.31M
روضه امام حسین(ع)/حضرت علی اصغر(ع)
فارسی/ترکی
حاج مهدی رسولی
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمزمه دعاى سلامتى امام زمان (عج) به نواى رزمندگان اسلام و #شهید_مصطفی_صدرزاده
آرى؛ اينجا نيز،
رایحه ظهور موعود دل شیفتگان حق را بيتاب كرده است و آنان را به صحنه حضور كشانده .
@shahid_mostafasadrzadeh
نائب الزیاره همه رفقای اقا مصطفی بودم سر مزارشون...
بلاخره بعد ۶سال خادمی و رفاقت توفیق شد سر مزارشون برم...
حقیقتا آرامش عجیبی داره ❤️
انقدر که هنوز از شهریار بیرون نیومده دوباره دلتنگشون شدم😔
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
1_4878466668.mp3
24.31M
روضه امام حسین(ع)/حضرت علی اصغر(ع)
فارسی/ترکی
حاج مهدی رسولی
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸خاطره شنیدنی شهید #مرتضی_عطایی 🕊 از شهید #مصطفی_صدرزاده🕊
#شهادت رو به #اهلش میدن نه به #حرفش
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهيد مدافع حرم #مصطفى_صدرزاده (سيدابراهيم) به روايت شهيد مدافع حرم #مرتضى_عطايى (ابوعلى)؛
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقين🌷
"شهيدان را شهيدان مى شناسند،
بخش بيست و چهارم" ...
🌸پى ام پى بعدى خودش را رساند. توى آن گير و دار از روى مهماتى كه پى ام پى اول آورده و از ترس هدف قرار گرفتن با موشك وسط جاده انداخته و صحنه را ترك كرده بود؛ رد شد! راننده خودش را به بچه ها رساند.
🌸در اين فاصله هم دشمن تا توانست به سمتش موشك آر پى جى و اس پى جى زد. بچه ها كنار خانه، طورى زمين گير شده بودند كه اگر كوچك ترين حركتى مى كردند، مورد اصابت تك تيراندازها قرار مى گرفتند. راننده با عجله و دستپاچه پى ام پى را عقب و جلو مى كرد تا بلكه درش را نزديك بچه ها باز كند من كه شاهد صحنه بودم، مدام نگران بودم كه نكند توى اين شير تو شير بچه ها را له كند. توى اين تقلاها يك مرتبه پى ام پى با ستون خانه برخورد كرد و از كار افتاد.
🌸مسلحين كم كم حلقه محاصره را تنگ تر و از سمت چپ نفوذ كردند و از فاصله حدود ١٥ مترى به سمت بچه ها شروع به تيراندازى كردند. مجروحين به همراه سيدابراهيم سوار پى ام پى شدند. حاج حسين مجروحين را سوار كرده بود و خودش قصد سوار شدن داشت كه تير خورد و دستش از دست سيدابراهيم كه مى خواست او را بالا بكشد، جدا شد. سيد بعدها به ام گفت "حاجى دستش رو از دستم جدا كرد." دشمن به قدرى نزديك شد كه رگبار را داخل پى ام پى گرفتند. سيد مى گفت گلوله ها داخل بدنه پى ام پى كمانه مى كردند. همان جا گلوله به پهلوى سيدابراهيم خورد. خلاصه هر طور كه بود پى ام پى خودش را از مهلكه خارج كرد منتها بدون حاج حسين.
ادامه دارد ...
صفحه ٢٤
✍️ برگرفته از كتاب:
"#قرار_بى_قرار"؛ شهيد مصطفى صدرزاده
انتشارات روايت فتح
🌹🌹🌹🌹🍃🍃🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمزمه دعاى سلامتى امام زمان (عج) به نواى رزمندگان اسلام و #شهید_مصطفی_صدرزاده
آرى؛ اينجا نيز،
رایحه ظهور موعود دل شیفتگان حق را بيتاب كرده است و آنان را به صحنه حضور كشانده .
@shahid_mostafasadrzadeh
🌹 بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌹
#خاطره_مادر_شهید_مصطفی_صدرزاده
🌺روز #25_شهریور_88 فاطمه جان چشم به جهان گشود و برای ما زیبایی دنیا را تکمیل کرد.
وقتی مصطفی در بیمارستان برای اولین بار فاطمه را بغل کرد بهش گفتم: "چه حسی داری؟" گفت: "آدم تا زمانی که خودش پدر نشود نمی داند پدر شدن چه حسی است." آن روز در بیمارستان آنقدر شوخی کرد که به او گفتم: " الان است که بیرونمان کنند. " زمان بازگشت از بیمارستان هنگام مرخصی خانم #آقا_مصطفی هرچه منتظر ماندیم نیامده بود.
مرتب با همراهش تماس میگرفتیم اما دسترس نبود.
بعد از کلی نگرانی و اضطراب پاسخ داد و گفت: " مامان تا شما خودتان را برسانید بیمارستان من هم رسیده ام." ما هم با خیال آسوده رفتیم اما وقتی رسیدیم بیمارستان #مصطفی آنجا نبود.
اشک در چشمان همسرش جمع شده بود و من شرمنده. 😔
🌺وقتی جویای احوالش از خانمش شدم گفت: " آماده باش هستن ظاهرا درگیری شده. "
🌺هیچ چیز دنیا نتوانست #مصطفی را از راهش دور کند و این یکی از ویژگیهای بارز #او بود. . .
🌹اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
❣❤️❣❤️❣❤️❣❤️❣❤️
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
شهيد مدافع حرم #مصطفى_صدرزاده (سيدابراهيم) به روايت شهيد مدافع حرم #مرتضى_عطايى (ابوعلى)؛ 🌷بسم رب ا
شهيد مدافع حرم #مصطفی_صدرزاده (سيدابراهيم) به روايت شهيد مدافع حرم #مرتضی_عطایی (ابوعلى)؛
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقين🌷
"شهيدان را شهيدان مى شناسند، بخش بيست و پنجم" ...
🌸چاره اى جز شكستن محاصره نداشتيم. پشت بى سيم اعلام كردم "هر كسى كه صداى من رو مى شنوه فوراً خودش رو به ما برسونه تا از قسمت پشتى حلقه محاصره رو بشكنيم و عقب نشينى كنيم."
🌸از سه طرف در محاصره كامل بوديم. در قسمت پشت، دشمن در فاصله دورى با ما قرار داشت. در آن شرايط سخت كه تشنگى، خستگى و بى مهماتى كلافه مان كرده بود، ديگر جاى ايستادن نبود.
🌸بايد هر طورى كه بود از محاصره خارج مى شديم. بچه ها خودشان را رساندند و با آتش پراكنده و پوشش حركت كرديم. دشمن هم كه حسابى روحيه گرفته و تعدادى از بچه ها را هم اسير كرده بود، به سمت مان تيراندازى مى كرد. بالاخره با هر تلاشى بود، به لطف خدا خودمان را از معركه نجات داديم.
ادامه دارد ...
صفحه ٢٥
✍️ برگرفته از كتاب:
"#قرار_بى_قرار"؛ شهيد مصطفى صدرزاده
انتشارات روايت فتح
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا مصطفی :)
رفیق شهیدم ، بهشت رو
توی چشمای تو دیدم . . . ❤️🩹🥲
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
♥️مدیون صدرزاده هستیم که بچههایمان را بسیجی کرد♥️
✅مصطفی هیچ وقت به این فکر نمیکرد که مثلا اگر در فلان محله کار فرهنگی کند ممکن است بازدهی خوبی نداشته باشد. زمانی خودم به او اعتراض کردم و گفتم که مثلا پارک، جای کار فرهنگی نیست یا هیچ امیدی به نتیجه در محلهای که انتخاب کرده وجود ندارد. اما تاکید میکرد نتیجهی کاری که میکند، دست خداست و خودش و بقیه کارهای نیستند. میگفت اگر خدا بخواهد خودش درست میشود و وظیفه دارد کاری را که روی دوشش است انجام دهد، بعد از آن هر چیزی که خدا بخواهد همان میشود.
✅مصطفی محلهای دورافتاده را در کهنز شهریار برای کار فرهنگی انتخاب کرده بود. وقتی در جمع خانمها یا در جمعهای خانوادگی این موضوع را مطرح میکردم، همه تعجب میکردند و میگفتند آنجا که واقعا امیدی به نتیجه گیری نیست! حتی میگفتند کسی از بچههای آن محل انتظاری ندارد. دو سال و نیم بود که مصطفی حضور فیزیکی کمتری در آن منطقه داشت. در این مدت وقتی مادران آن بچهها را میدیدم از کارهای مصطفی تشکر میکردند و میگفتند اگر او نبود، معلوم نبود که آینده بچههای محل چه میشد. میگفتند مدیون آقا مصطفی هستند که بچههایشان را بسیجی کرده است. وقتی این حرفها را به مصطفی منتقل میکردم ناراحت میشد و میگفت که همه اینها کار خدا بوده است. میگفت اگر خدا میخواست میتوانست حرفها و کارهایش را بیاثر کند. دیدگاه او به کار فرهنگی اینطور بود.
✨⭐️✨⭐️✨⭐️✨⭐️
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهيد مدافع حرم #مصطفى_صدرزاده (سيدابراهيم) به روايت شهيد مدافع حرم #مرتضى_عطايى (ابوعلى)؛
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقين🌷
"شهيدان را شهيدان مى شناسند، بخش بيست و ششم" ...
🔻هميشه يكى از چيزهايى كه خاطرات سيد را برايم يادآورى مى كند، صداى اذان است.
🔸هر جا كه بوديم، توى جاده يا مقر يا هر جاى ديگر، وقتى موقع نماز مى شد فوراً مى زد كنار و مى گفت "حيفه نماز اول وقت مون از دست بره."
🔺بعد هم چفيه اش را پهن مى كرد و مى ايستاد به نماز.
ادامه دارد ...
صفحه ٢٦
✍️ برگرفته از كتاب:
"#قرار_بى_قرار"؛ شهيد مصطفى صدرزاده
انتشارات روايت فتح
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده
#خاطرات_دوستان_شهید
#قسمت_هشتم
✅ انتخابات احمدی نژاد نقطه ی اوج کار سیاسی ما بود. ما تا سال 80 بچه حساب میشدیم. ولی تو اون یک ماه احمدی نژاد ما همه کار کردیم. یک ماه نخوابیدیم.
مصطفی کلی بنر و عکس زد.
مصطفی بخشی از گروهی بود که امیرحسین حاجی نصیری و سجاد عفتی و مهدی رضایی توش بودن.
یک بنده خدایی مراسمی برای هاشمی گرفته بود و خانم جلودارزاده رو دعوت کرده بود. یک بلایی سرش آوردن که نگو....
رفتن شباهنگ رو سیریش ریختن . عکس زدن، دم خونشون رو هم پر از عکس احمدی نژاد کردن.
🔹ولی مصطفی توی اون حق الناس ها هم نبود.
مصطفی توی اون دوران هم بچه هاش رو ول نکرد.
دوست داشت بچه هاش هم بیان، ولی خب بچه ها نمیتونستن بیان.
🔷مصطفی همیشه میرفت ستاد انتخابات و از جیب خودش عکس و سیریش میخرید و میگفت اشکال نداره، برای انقلابه.
همیشه میگفت چون واسه انقلابه اشکال نداره، کار کنید.
💖💕💖💕💖💕💖💕💖
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🔴 محکومیت شرکت هواپیمایی اوکراین در دادگاه کانادا
دادگاه کانادا باز هم تکرار می کنم دادگاه کانادا، شرکت هوایی بینالمللی اوکراین را عامل سقوط پرواز ۷۵۲ در ایران معرفی کرد و خطوط هوایی اوکراین ملزم به پرداخت غرامت به بازماندگان سانحه پرواز «پی اس ۷۵۲ » در ایران شد و پرونده هواپیمای اوکراینی در دادگاه کانادا با محکوم شدن شرکت هواپیمایی اوکراینی بسته شد.
✍ حالا خیانت دار و دسته روحانی که در شب حمله موشکی اجازه ندادند آسمان کشور امن شود به کنار ،اما اون بی وطن هایی که اون موقع کلی هتاکی به نظام و به سیستم دفاعی و موشکی و سردار حاجیزاده و نیروهایش کردند، اگر ذره ای دین دارند توبه کنند و ازشون حلالیت بطلند.
@shahid_mostafasadrzadeh
🔰بسته اینترنت #هدیه ۲۰ گیگابایتی وزارتارتباطات و فناوریاطلاعات:
🔶ایرانسل 👇
*5*1#
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🔷همراه اول 👇
*100*673#
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
🔴 نحوه شهادت از زبان مادر شهید
از همرزمان مصطفی خواستم که نحوه شهادتش را بگویند. بیسیمچی مصطفی گفت: «در روز دوم ماه محرم در همان عملیات محرم، خمپارهای کنارش خورد و من که گمان کردم شهید شده در بیسیم اعلام کردم سید ابراهیم شهید شد. او که صدای مرا شنیده بود فوری دستش را تکان داد و گفت: نه الان زود است انشاءالله #تاسوعا!..» واقعاً مصطفی به این یقین رسیده بود که باید فدایی حضرت عباس شود. او ادامه داد: «حلب جای خنکی است. ما با لباس گرم رفته بودیم، ولی روز تاسوعا به حدی هوا گرم شده بود که انگار وسط تابستان است. او برای آخرین بار سعی کرد که آنها را هدایت کند. ایستاده بود و با صدای بلند رجزخوانی میکرد. آنقدر زیبا رجز میخواند که همه گوش میکردند و حتی تیراندازی هم نمیکردند. مطالب قریب به مضمون در رجزهایش این بود که: ما همه مسلمانیم، کتاب ما یکی است، پیامبر ما یکی است، ما دشمن مشترک داریم. بیایید با دشمن مشترکمان بجنگیم. وقتی بیاهمیتی آنها را دید فریاد زد: ما فرزندان حضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع) هستیم. ولی آنها توهین کردند و سید ابراهیم که از هدایت آنها ناامید شد، با صدای بلند پاسخ توهین آنها را داد. تک تیراندازی که او را نشانه رفته بود به گمان این که جلیقه ضدگلوله دارد از پهلو به سمت قلبش شلیک کرد و قامت سرو گونه سید ابراهیم نقش بر زمین شد.»
آنها گفتند: «وقتی که شهید شد، قمقمه اش پر از آب بود و او لب به آب نزده بود تا بعد شهادت از جام ساقی #کربلا آب بنوشد. وقتی ساعت دقیق شهادتش را پرسیدم: گفتند: ده دقیقه الی یک ربع قبل از اذان ظهر روز تاسوعا، یعنی دقیقاً همان روز و همان لحظهای که ۲۴ سال پیش که او را نذر عمویم عباس کرده بودم!».
برگرفته از کتاب سید ابراهیم
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh