✅شرح و تفسیر حکمت ۲۲۶ نهجالبلاغه...👇🏻👇🏻👇🏻
✨طمع معمولا به معناى #علاقه_شدید به چیزى است که #فوق_استحقاق انسان و غالباً به دست دیگران است شخص طمعکار براى به دست آوردن آن باید در مقابل این و آن #خضوع کند و طناب #ذلت بر گردن خویش نهد، شاید به مقصود برسد و شاید هم نرسد.
💠به تعبیر دیگر طمع ریسمانى نامرئى است که انسان بر گردن خود مىنهد و سرِ آن را به دست کسى که از او طمع دارد مىسپارد و همچون برده یا حیوانى در اختیار او قرار مىگیرد.
❇️نقطه مقابل طمع #قناعت است که انسان را از همگان #بىنیاز و #عزت و #کرامت او را حفظ مىکند.
🔺اضافه بر اینها، اموال و مقامات و اشیایى که مورد طمع طمعکاران است؛
در بسیارى از موارد #دست_نیافتنى است، به همین دلیل طمعکار براى رسیدن به آن عمرى دست و پا مىزند و چه بسا ناکام از دنیا برود در حالى که سرمایه عمر خود را #بیهوده از دست داده، نه به مقامى در دنیا رسیده و نه در پیشگاه خدا منزلتى دارد.
🔹در حدیث معروفى که ملاصالح مازندرانى در شرح اصول کافى آورده است، مىخوانیم: «کسى که قناعت پیشه کند #عزیز مىشود، و کسى که طمع بورزد #ذلیل خواهد شد».
شهید مصطفی صدرزاده
☑️ بخـش چـھـارم ✅ #از جریمه ی سید ابراهیم برای غفلت از شهدا بگین .... ✍️جریمه ایشان برای دعا برای
☑️ بخـش پنجـم
✍️✍️دوسوال که جوابشان باقی ماند
✍️ایشون ظهر تاسوعای سال۹۴در حلب سوریه به شهادت رسیدند و نحوی شهادتشان فقط یک تیر تک تیرانداز به قلبشان بود
✅ 🗣البته از پشت
داخل ی روستا
✍️✍️در وصیت نامه شان که در عید فطر سال ۹۲ نوشته شده بود نوشتند که این ماه مبارک که گذشت دل ما سوخت دل امام زمان بیشتر که در مملکت شهدا حرمت ماه خدا نگه داشته نشد
خواهران و برادران ماهواره و فرهنگ کثیف غرب راهی به جزآتش دوزخ ندارد از ما گفتن.......
✅در حین تدفین شهید بزرگوار گفتین که میدانم زنده ای مصطفی با تو زندگی میکنم ... .جمله ی قوی ای بود ... ✌️
✍️وزندگی میکنیم
ایشون هستند بیشتر از قبل بدون رفتن به منطقه و گشت و.........
✅عرض سلام و وقت بخیر خدمت بزرگواران و سرکار خانم صدرزاده
بنده اخیرا مطلبی خوانده بودم که ایشون با الگو گیری از شهید ابراهیم هادی، نام جهادیشون رو سید ابراهیم گذاشته بودن؛ ممکنه ارتباط این دو شهید و تاثیر آقا ابراهیم رو در زندگی همسرتون توضیح بدین.
متشکرم😕😑
✍️ارادت زیادی به شهدا و شهید ابراهیم هادی داشتند ولی اسم جهادیشان از اسم پدر بزرگم گرفتند ایشان سید ابراهیم بودند و اهل ضرب المثل برای هرکاری که همین یاد آوری ضرب المثل ایشان باعث این نام جهادی شد
✅خانم صدرزاده، اگه هنوز رو خط هستین، از خدمتتون خداحافظی میکنیم
و ممنونیم که دعوت گروه رو پذیرفتید🙏
برای همه مون دعا کنید، و سلام مخصوص به فاطمه جان و آقا محمدعلی برسونید🙏🌸
✅سرکار خانم صدر زاده ...بزرگواری کردید و به سوالات متعدد با سعه ی صدر جواب دادید .آجرک الله
✍️ممنون از دعوتتان و عذر خواهی که اگر سوال جواب داده نشد چون حجم سوالات زیاد بود
و ممنون که مزاحم وقت شما بزرگواران شدم
✅ ممنون از مشارکتتون در گروه مدافعان حرم
انشاء الله اجر شهدا رو ببرید
از همراهی کاربران محترم هم تشکر می شود
در این شب و روز های دعا و اجابت
ازادی سرزمین های اسلامی،ازادی اسرا....
روایی حاجت شرعی کل شیعه را از خداوند منان خواستاریم.
با تشکر از #همسر محترم #شهید_مصطفی_صدرزاده و همچنین سپاس از شما دوستان به خاطر همراهی تان
#پـایـان
🌺🌺🍃🌺🌺🍃🌺🌺🍃🌺🌺
May 11
#خاطره_ای_از_سیدابراهیم
👈👈 خاطره #سید_ابراهیم از ابویاسین، پدر شهیدی که خواب فرزند شهیدش رو کنار اباعبدالله دید 👉👉👉
این خاطره رو سید ابراهیم در جواب سوال ما که ازش پرسیدیم تا حالا شده از خودتون بپرسید چرا تو سوریه میجنگید یا چرا باید بیاییم یه کشور غریب گفت.
قبل از گفتن این خاطره جواب داد تو مدتی که در سوریه هستیم خدا نشونه هایی رو جلوی چشممون گذاشت که عزممون رو برای موندن راسخ تر کرد، نمونش خاطره ی ابویاسین
روزی در حرم حضرت رقیه نشسته بودیم. ابویاسین مانیتورینگ حرم حضرت رقیه(س) است و پسرش از اعضای حزب الله بود که مدتی پیش شهید شد.
عکس پسرش را در گوشی تلفن همراهش نشانمان داد. گفتم کمی از یاسین که شهید شده است تعریف کن. فضای خوبی بود شروع کرد به تعریف و گریه کردن.
گفت یک هفته قبل شهادت، یاسین پیشم آمد و گفت که خواب امام زمان(عج) را دیدم. امام زمان لیستی در دست داشت که نام من هم جزو لیست بود. پدر برایم دعا کن تا شهید شوم و این لیست، لیست شهدا باشد. من هم برایش دعا کردم.
پدرش با گریه میگفت: یک هفته بعد شبی خواب دیدم آقا امام حسین(ع) سر یاسین را روی پایش گذاشته و او را میبوسد و با جام زیبایی به او آب میدهد. با گریه از خواب بیدار شدم تا نماز صبح صبر کردم. نماز صبح را خواندم و دیگر خوابم نبرد تا اینکه ساعت حدودا 9 صبح تلفن زنگ زد و خبر شهادت یاسین را دادند. درست همان جایی که امام بوسیده بود، تیر اصابت کرده بود.
✅ کانال
#شهید_مصطفی_صدرزاده
(با نام جهادی #سید_ابراهیم)
درراهرسیدنبهتوگیرمڪهبمیرم🍃
اصلابهتوافتادمسیرمڪهبمیرم❣️ ⠀ ⠀ ⠀
✍️هروقتخواستےگناهڪنے،
اینسوالروازخودتبپرس...
مَّا لَکُم لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارَا..!؟
«شماراچهشدهاستڪهبراےﷲ
شأنومقاموارزشےقائلنیستید..!؟
#سورهمبارڪهنوحآیه۱۳✨
•
•|روزانه ده مرتبه بگوید:
«أَسْتَغْفِرُ ﷲَ الَّذِے
لا إِلَهَ إِلّا هُوَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ»
❣️امامصادقعلیهالسلام
ازپیامبرنقلمےڪنند:)
ماهرجب،ماهِاستغفارامتمناست.
جانمونیم از غافله عُشاق.
امامزماندارهیاراشوجمعمیڪنه
نڪنهغفلتڪنیم!
همین ڪه نشستے با خودت تڪرار ڪن:)
«أَسْتَغْفِرُ ﷲَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ»
.
آرامشی داشتند
از جنس #خدا
و یقین دارم
این آرامش را
از #مناجاتهای_شبانه
به غنیمت برده بودند...
الهی...!
به حق #شهدا
بچشان به روح #خسته از #گناه ما
#لذت مناجات با خودت را...
#شبتون_شهدایی
#شهیدانزندهاندونزدپروردگارشانروزیمیگیرند...
#سلامبرشهدا
ای شهید...!
عشقِ تو مثل هوای دَم صبح است؛ تازهاَم میکند...
کافیست کمی تو را نفس بکشم، کافیست ریهاَم را از دوست داشتنت پُرکنم...
دستم را بگیر...
شهید مصطفی صدرزاده
☑️ بخـش پنجـم ✍️✍️دوسوال که جوابشان باقی ماند ✍️ایشون ظهر تاسوعای سال۹۴در حلب سوریه به شهادت رسیدن
🌹بسم رب الشهدا🌹
#رزق_ماه_رجب
#عملیات_بصرالحریر
#قسمت_اول
به قلم #شهید_مرتضی_عطایی
بعد از طرح عملیات و بررسی و شناسایی منطقه،شب اول ماه رجب قرار شد عملیات بشه...
با گردانها عازم نقطه ی رهایی شدیم
یه پادگان ارتش بود که وقتی رسیدیم حدود یکساعت قبل از اذان مغرب بود.
.بچه ها تا جمع و جور شدن، اذان شد
چون مسیر عملیات طولانی بود و باید سریع حرکت میکردیم فرصتی برای اینکه از روی خطر جمعی غذا بخوریم نبود...
همونجوری با پوتین و فرادا نماز رو خوندیم و بعضی هم ظرفهای یه بار مصرف غذا در حالیکه اینطرف و اونطرف میرفتن،در دستشون بود و هول هولکی و نصفه نیمه غذا رو خوردن و بعضی هم حتی فرصت شام خوردن پیدا نکردن...
بعد سید ابراهیم گفت سریعتر نیروها رو حرکت بدیم.
قرار شد از سه محور حرکت کنند...
یه محور ما بودیم...
یه سری جیره خشک که شامل چند دونه خرما، بیسکوییت،چند دونه شکلات و یه بطری کوچک آبمعدنی،توی نایلونهای اصطلاحا زیپ دار بود، بین بچه ها توزیع کردیم...
طبق نقشه ای که داشتیم، باید حدود 20 کیلومتر راه رو با کلی تجهیزات طی میکردیم تا به نقطه ی مورد نظر برسیم...
.هر نفر حدود 20 کیلو تجهیزات انفرادی، شامل جلیقه ی ضد گلوله، سرامیک،کلاه کامپوزیت،خشابهای اضافی، بمبهای دستی و...همراه داشت...
همون ابتدای حرکت پس از طی حدود یک کیلومتر صدای انفجاری به گوش رسید (یکی از رزمنده ها پاش رفت روی مین ضد نفر و از مچ قطع شد)...
.سردار حاج حسین بادپا فرمانده ی محورمون بود که همراه ما و با گردان ما بود...
سید ابراهیم گفت فلانی تو ستون کشی، باید انتهای گردان رو داشته باشی و خودش طبق معمول سر ستون و جلودار بود...
هر چی بهش گفتم منم با خودت جلو میام قبول نکرد و گفت همینی که میگم انجام بده...
.
خلاصه با اکراه قبول کردم و راه افتادیم...
چون شب اول ماه قمری بود و تو آسمان تقریبا مهتابی نبود و ظلمت همه جا رو فرا گرفته بود و تنها نوری که وجود داشت، نور مردان خدا بود...
به سختی حتی یک متری جلوت رو میدیدی،انتهای ستون که معمولا اونایی که توان کمتری داشتند عقب میموندن...
و عوارض ناجور زمین مثل قلوه سنگها و پستی بلندی های شدید و همچنین تجهیزات سنگین کار رو خیلی دشوار میکرد
#ادامه_دارد...
💠🔰💠🔰💠🔰💠🔰
✅کانال
#شهید_مصطفی_صدرزاده
( با نام جهادی #سیدابراهیم)
◾️ #السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله
#خاطرات_همرزم_شهید_مصطفی_صدرزاده
سال گذشته در چنین شبی به دستور حاج معینی رفتم بحوث.
بچه های فاطمیون را نفر به نفر گروهان به گروهان گردان به گردان و محور به محور طبق زمان بندی اعلام شده سوار بر اتوبوس و کامیون کرده و به منطقه عملیاتی محرم در غرب حلب اعزام کردیم در نهایت خودم آخرین نفر سوار بر ماشین فرهنگی و به سمت منطقه روانه شدم....
صبح قبل از طلوع آفتاب
رسیدم خانات.
.بدو ورود ، سید ابراهیم من رو به آغوش گرفت و گفت حاجی بریم دعوا...
گفتم بریم.... . از جیبم پیشانی بند {لبیک یا خامنه ای} که از قبل برای سید کنار گذاشته بودم در آوردم و به پیشانی سید بستم... .بچه های یگان ویژه ناصرین که تعدادمان 23نفر بیشتر نبود، با تجهیزات کامل( آر پی جی، تیربار پی کا، قناصه و...) سوار ماشین فرهنگی که برای سید بود, شدیم. .من و سید روی سقف ماشینم نشستیم!
علی اصغر گوشی را در آورد و شروع به مصاحبه کرد،: .حاج آقا سلام دم اول صبح، آقا کجا می روید؟
. گفتم روز دوم محرم و ما هم مثل امام حسین (روز دوم محرم ) وارد کربلا شدیم....
🌷🌷🌷
✅ کانال
#سردار_شهید_مصطفی_صدرزاده
(با نام جهادی #سید_ابراهیم)
❤️ #تربیت_فرزندِ_صالح
#بیائیم
#از_ آغاز_کودکیِ_فرزندانمان ، بجای دعا برای پوشیدن لباس #دامادی ،آرزوی دیدنِش رو تو لباس کفن #شهادت رو از خدا براش بخواهیم.
⬅️بیاد مادر یکی از شهدای مرزبان نیروی انتظامی که فرمودند : ❤️⬇️
من وقتی پسرمو تو لباس کفن شهادت دیدم ، گفتم عزیزم دومادیت مبارک.🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ #پست_ویـــــــــــــــــژه ☑️
🔶🔸حجت الاسلام سائلی در روایتی ازقول آیت الله شب زنده دار درباره شام خصوصی #آیتالله خامنهای میگوید: رهبری بشقاب خورشت را بخاطر داشتن #گوشت(با توجه به گرانی اخیر) برگرداندند....
❌حالا خود روحانی که مسبب این گرانی هاست توی خونه 60 میلیاردی زندگی میکنه
#امام_خامنه_ای 🌹
#سید_خراسانی
ختم صلوات به نیت شهدا...😊
امشب شهدا مهمان ارباب هستن مایادشون کنیم اوناهم مطمئننا مارو یاد میکنن...❤️
به نیت سه تن از شهدا...👇👇👇
🌹#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌹
🌹#شهید_مصطفی_صدرزاده🌹
🌹#شهید_جهاد_مغنیه🌹
تعداد صلوات هاتون رو به ایدی زیر اطلاع بدید ممنون🙏
@shahid_sadrzadeh
May 11
🔴 نامه جالب و سرگشاده کارمند اورژانس قم از حضور طلاب در بیمارستانها!
♦️ ...وقتی بمب خبری گسترش شدید #کرونا در قم منفجر شد، خانواده، دوستان و نزدیکان، همه واکنش نشان دادند و نگران حال من شدند.
خیلی ها بهم گفتن جانت مهمتر است از شغلت! و میخواستند که ترک پست کنم!
از بس نگرانم بودند یادشان رفت که من نه تنها منبع درآمد و امرار معاش خانوادهام، دریافتی از این شغل درمانی است، بلکه متعهد هستم به حضور!
♦️ اما در این روزها افرادی رو دیدم، که بدون نصب اتیکت و نام و نشان، بدون هیچ تظاهر و ریا و منت، کار و خانواده خودرا ترک کردند...
اما بجای گریز از مهلکه و پناه بردن به فضای امن تر، به خط مقدم درگیری با بیماری کرونای بیمارستانهای سانتر کرونا آمدند...
هرکاری که از دستشان برمیآمد،
از جابجایی بیماران کرونایی در تخت...
تا بردن آنان برای انجام تصویربرداری ها و سی تی اسکن ها و جابجایی نمونه های آزمایشگاهی...
تا گندزدایی تخت ها و فضا عمومی اتاق ها و تهیه ویلچر و جابجایی بیماران و کمک به حراست و انتظامات بیمارستان و کمک به خدمات و دستگیری از بیماران نیازمند کرونایی و ایجاد ارتباط بین خانواده های نگران خارج از بخش قرنطینه بابیمار...(چون حضور همراه کنار بیمار ممنوع شده بود)
تا رساندن وسایل و لوازم مورد نیاز برای بیماران در فضای قرنطینه...
♦️این #مجاهدان که همگی طلبههای حوزههای علمیه قم بودند، گاه که بیماران متوجه می شدند اینها که درسکوت و آرامش و با محبت، فقط دارند خدمت میکنند؛
کمک پرستار،
نیروی خدماتی
یا همراه بیمار...نیستند
بلکه طلبه هستند، دست به دعا بر میداشتند...
♦️ دلداری این روحانیون، هم به بیمار وهم به خانواده ها، واقعا تاثیر شگرفی در اون لحضه بحرانی داشت.
♦️ بدور از همه تملقها و اغراقها، اصلا قصد چاپلوسی ندارم، اما در خدمت دکتر عاملی -متخصص طب اورژانس- بودم که میگفت درسهای زیادی از این عزیزان گرفتم، چقدر بی منت، ایثار رو به تصویر کشیدند.
♦️حاضرم قسم بخورم که مواردی از خدمتگزاری این عزیزان شاهدبودم که اگر کسی جایی برایم تعریف میکرد که گروهی آخوند، اینچنین فداکاری میکردند، شاید تمام و کمال، حرفش را باورنمیکردم!
♦️ این دوستان که اکثراً متاهل و صاحب فرزند هستند، شب تا صبح را بدون استراحت، در کنار بیماران کرونایی سپری کردند.
♦️آقای بشارتی -از کارشناسان اتاق عمل- میگفت اینقدر از آخوندها برایم بدگفتهاند و در ذهنم تصویر بدی ازشون ساخته شده که وقتی این افراد که حتی از نصب اتیکت و انداختن عکس هم خودداری میکردن را دیدم، به شدت حیرت کردم و تصویری از نهایت سادگی و #بیریایی یک #طلبه در ذهنم نقش بست.
♦️ کاش این فرهنگ احساس وظیفه و خدمت رسانی در دیگر اقشار هم به همین اندازه تقویت میشد.
♦️ زیرا مطمئن هستم این حس و حال #جهادی از روی جوگیری و یا تظاهر، بوجود نیامده بلکه حاصل فرهنگ حوزوی و کار فرهنگی عزیزانی در آن محیط معنوی بوده است.
♦️ من بعنوان یکی از عوامل کادر درمان، از گروه جهادی طلاب جوان و امدادگران جهادی که در این ایام کنار ماهستند کمال تشکر رو دارم و بهشون دستمریزاد میگم.
✍️ حمید شیرانی از اورژانس بیمارستان شهید بهشتی قم