فصل دوم
قسمت 4⃣
حرومتون باشه
راوی:
امیر حسین حاجی نصیری
سر چهار راه توی بلند گو فریاد میزدیم:🗣
((غروب شب جمعه در گذر است.
اموات چشم انتظار احسان شما هستند.
به ساخت مسجد کمک کنید.😊))
روحانی ای پشت فرمان پرشیا نشسته بود.
صدای ما را که شنید.
دست کرد داخل قبایش.همان طور که سرش پایین بود و محتویات جیبش را زیر رو کرد.
جوانی با موهای سیخ سیخی ژل زده سرش را از پنجره ماشین کناری بیرون آورد.
داد زد :🗣
((هر چی این حاج آقا بده.من دو برابرش رو میدم.))😍
حاج آقا دستش رو از شیشه بیرون آورد.
جوان پول را که دید، حرفش را ثابت کرد و دو برابرش را انداخت داخل صندوق.😁
یک بار هم توی بهشت زهرا پیر زنی جلو آمد.
همین که پول را انداخت داخل صندوق ، انگار تازه فهمیده باشد چه کار کرده است ،
گفت :
((حرومتون باشه !))😅
کمک میکردند ولی شک هم داشتند.
.
.
.
داداش مصطفی 🤍
#سربازروزنهم
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فصل دوم
قسمت 5⃣
آقا ما بِزَنُم😍
راوی:
غلام عباس حاجی نصیری
طبق روال پایگاه ها، هر چند وقت یک بار بچه ها را جمع میکردیم و به میدان تیر می بردیم.
سهمیه هر پایگاه، تعدادی فشنگ برای هر نفر و یکی دو نارنجک برای تمام نیروهایش بود تا در چاله انفجار بیندازند.💣
بچه ها حلقه زده بودند.
به آنها گفتم :
((پایگاه ما یک سهمیه نارنجک داره و فقط یک نفر از شما میتونه از اون استفاده کنه.))
همه بچه ها دستشان را بلند کردند که آقا ما بزنیم .
من دیدم اقا مصطفی که تازه به شهریار آمده بود، با لهجه شیرینی گفت:
((آقا ما بِزَنُم😍.))
ازش خوشم امد،😁
گفتم:((شما بیا.
او هم امد ضامن نارنجک را کشید و در چاله انفجار انداخت.
بعد ها برای بچه ها تعریف کرده بود که یکی از دلایل علاقه اش به فعالیت نظامی بسیج، همین اتفاق بود.
.
.
.
داداش مصطفی🤍
#سربازروزنهم
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
فصل دوم
قسمت 6⃣
کم سن و سال ولی مسئولیت پذیر
راوی:
خدایار بهرامی
روزی مشغول سر کشی پایگاه بودم که دیدم مصطفی هفت هشت تا بچه دور خودش جمع کرده و برایشان کلاس گذاشته است.😅
از بچه هفت هشت ساله بگیر تا یکی دوسال کوچکتر از خودش.
یکی دو نفر هم سن و سالش هم کمک دستش بودند .😊
خودش سن زیادی نداشت، اما از حس مسئولیت پذیری اش خوشم امد.😉
سابق بزرگ تر ها مسئولیت هایی می دادند تا بچه را روی پای خودش بار بیاورند و جرئت و جسارت کار ها را در خود پیدا کند.💪
من هم کارهای مربوط به نوجوانان را به خودشان واگذار کردم.
چند وقتی بود که گذشت.
امد و گفت :
((میشه به من یه جایی بدین که بتونم وسایلمو توش بذارم ؟))
یکی از کانکس های پایگاه را بهش دادیم.☺️
.
.
داداش مصطفی🤍
#سربازروزنهم
.https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
8.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️داداش مصطفی❤️:
اگر سوریه نروم شما جواب حضرت زینب ( س) را میدی؟!
#سربازروزنهم
#شهیدمصطفیصدرزاده
#مرگ_براسرائیل
#مرگ_بر_آمریکا
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
⭕️نذر فرهنگی
🛑پویش زیارت نیابتی #سرباز_روز_نهم
🔰اربعین امسال به نیابت از #شهید_مصطفی_صدرزاده، حرم حضرت ابوالفضل(ع) را زیارت کنید.
🔺شهید مدافع حرمی که مادرش او را در کودکی نذر حضرت ابوالفضل (ع) کرد و در روز #تاسوعا در سوریه به شهادت رسید.
#شهیدظهرتاسوعا
#سربازروزنهم
https://eitaa.com/mesle_mostafaa