#شهیدانزندهاندونزدپروردگارشانروزیمیگیرند...
#سلامبرشهدا
ای شهید...!
عشقِ تو مثل هوای دَم صبح است؛ تازهاَم میکند...
کافیست کمی تو را نفس بکشم، کافیست ریهاَم را از دوست داشتنت پُرکنم...
دستم را بگیر...
شهید مصطفی صدرزاده
☑️ بخـش پنجـم ✍️✍️دوسوال که جوابشان باقی ماند ✍️ایشون ظهر تاسوعای سال۹۴در حلب سوریه به شهادت رسیدن
🌹بسم رب الشهدا🌹
#رزق_ماه_رجب
#عملیات_بصرالحریر
#قسمت_اول
به قلم #شهید_مرتضی_عطایی
بعد از طرح عملیات و بررسی و شناسایی منطقه،شب اول ماه رجب قرار شد عملیات بشه...
با گردانها عازم نقطه ی رهایی شدیم
یه پادگان ارتش بود که وقتی رسیدیم حدود یکساعت قبل از اذان مغرب بود.
.بچه ها تا جمع و جور شدن، اذان شد
چون مسیر عملیات طولانی بود و باید سریع حرکت میکردیم فرصتی برای اینکه از روی خطر جمعی غذا بخوریم نبود...
همونجوری با پوتین و فرادا نماز رو خوندیم و بعضی هم ظرفهای یه بار مصرف غذا در حالیکه اینطرف و اونطرف میرفتن،در دستشون بود و هول هولکی و نصفه نیمه غذا رو خوردن و بعضی هم حتی فرصت شام خوردن پیدا نکردن...
بعد سید ابراهیم گفت سریعتر نیروها رو حرکت بدیم.
قرار شد از سه محور حرکت کنند...
یه محور ما بودیم...
یه سری جیره خشک که شامل چند دونه خرما، بیسکوییت،چند دونه شکلات و یه بطری کوچک آبمعدنی،توی نایلونهای اصطلاحا زیپ دار بود، بین بچه ها توزیع کردیم...
طبق نقشه ای که داشتیم، باید حدود 20 کیلومتر راه رو با کلی تجهیزات طی میکردیم تا به نقطه ی مورد نظر برسیم...
.هر نفر حدود 20 کیلو تجهیزات انفرادی، شامل جلیقه ی ضد گلوله، سرامیک،کلاه کامپوزیت،خشابهای اضافی، بمبهای دستی و...همراه داشت...
همون ابتدای حرکت پس از طی حدود یک کیلومتر صدای انفجاری به گوش رسید (یکی از رزمنده ها پاش رفت روی مین ضد نفر و از مچ قطع شد)...
.سردار حاج حسین بادپا فرمانده ی محورمون بود که همراه ما و با گردان ما بود...
سید ابراهیم گفت فلانی تو ستون کشی، باید انتهای گردان رو داشته باشی و خودش طبق معمول سر ستون و جلودار بود...
هر چی بهش گفتم منم با خودت جلو میام قبول نکرد و گفت همینی که میگم انجام بده...
.
خلاصه با اکراه قبول کردم و راه افتادیم...
چون شب اول ماه قمری بود و تو آسمان تقریبا مهتابی نبود و ظلمت همه جا رو فرا گرفته بود و تنها نوری که وجود داشت، نور مردان خدا بود...
به سختی حتی یک متری جلوت رو میدیدی،انتهای ستون که معمولا اونایی که توان کمتری داشتند عقب میموندن...
و عوارض ناجور زمین مثل قلوه سنگها و پستی بلندی های شدید و همچنین تجهیزات سنگین کار رو خیلی دشوار میکرد
#ادامه_دارد...
💠🔰💠🔰💠🔰💠🔰
✅کانال
#شهید_مصطفی_صدرزاده
( با نام جهادی #سیدابراهیم)
◾️ #السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله
#خاطرات_همرزم_شهید_مصطفی_صدرزاده
سال گذشته در چنین شبی به دستور حاج معینی رفتم بحوث.
بچه های فاطمیون را نفر به نفر گروهان به گروهان گردان به گردان و محور به محور طبق زمان بندی اعلام شده سوار بر اتوبوس و کامیون کرده و به منطقه عملیاتی محرم در غرب حلب اعزام کردیم در نهایت خودم آخرین نفر سوار بر ماشین فرهنگی و به سمت منطقه روانه شدم....
صبح قبل از طلوع آفتاب
رسیدم خانات.
.بدو ورود ، سید ابراهیم من رو به آغوش گرفت و گفت حاجی بریم دعوا...
گفتم بریم.... . از جیبم پیشانی بند {لبیک یا خامنه ای} که از قبل برای سید کنار گذاشته بودم در آوردم و به پیشانی سید بستم... .بچه های یگان ویژه ناصرین که تعدادمان 23نفر بیشتر نبود، با تجهیزات کامل( آر پی جی، تیربار پی کا، قناصه و...) سوار ماشین فرهنگی که برای سید بود, شدیم. .من و سید روی سقف ماشینم نشستیم!
علی اصغر گوشی را در آورد و شروع به مصاحبه کرد،: .حاج آقا سلام دم اول صبح، آقا کجا می روید؟
. گفتم روز دوم محرم و ما هم مثل امام حسین (روز دوم محرم ) وارد کربلا شدیم....
🌷🌷🌷
✅ کانال
#سردار_شهید_مصطفی_صدرزاده
(با نام جهادی #سید_ابراهیم)
❤️ #تربیت_فرزندِ_صالح
#بیائیم
#از_ آغاز_کودکیِ_فرزندانمان ، بجای دعا برای پوشیدن لباس #دامادی ،آرزوی دیدنِش رو تو لباس کفن #شهادت رو از خدا براش بخواهیم.
⬅️بیاد مادر یکی از شهدای مرزبان نیروی انتظامی که فرمودند : ❤️⬇️
من وقتی پسرمو تو لباس کفن شهادت دیدم ، گفتم عزیزم دومادیت مبارک.🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ #پست_ویـــــــــــــــــژه ☑️
🔶🔸حجت الاسلام سائلی در روایتی ازقول آیت الله شب زنده دار درباره شام خصوصی #آیتالله خامنهای میگوید: رهبری بشقاب خورشت را بخاطر داشتن #گوشت(با توجه به گرانی اخیر) برگرداندند....
❌حالا خود روحانی که مسبب این گرانی هاست توی خونه 60 میلیاردی زندگی میکنه
#امام_خامنه_ای 🌹
#سید_خراسانی