خواستم برایش بنویسم
از دوری و دلتنگی
ازاین همه نبودنهایش
از بلاتکلیفیِ که روزهایم را فراگرفته
بنویسم که دلخورم،خستهام
خواستم گِلهی کرده باشم
تا کمی دلم آرام بگیرد
اما نشد،
نشدکه بنویسم در خفقان دلتنگی نفس کشیدن یعنی چه…
اینکه بر روی ماه و مهتاب چهره او را دیدن یعنی چه…
نتوانستم بگویم
تا بداند زمانی که یک نفر دلبسته میشود نمیتوانی او را به هوای خودش رها کنی...
اصلا مگر اینها گفتن داشت که من بخواهم بگویم؟
یعنی خودش از حال و احوال من بیخبر بود
مگر جزاین است که زبان دلتنگی بین
تمام عاشقان دنیا به یک معناست؟؟
راستش خودم هم نمیدانم؟؟؟
و این درست همان برزخ بلاتکلیفیست که در آن گرفتارم
نتوانستم انطور که باید برایش بنویسم
و فقط با همین چند خط کوتاه بیان دلتنگی ام را به پایان رساندم…
عاشق برادری هستم که بعد از رفتنش نفس کشیدن برایم سخت شده اما با همین نفسِ کشیدنهای نصفه و نیمه، روزها را به امید دوباره دیدنش طی میکنم.
#پنجمین_سالگرد_شهادت
#مورخ ۲۶ بهمن ماه۱۴۰۲
@shahid_reza_rahimi1397