✨﷽✨
#حاضرِ_غایب ۹ 📝
😭😭😭خوابی که یکی از اعضای کانال ایتا در لینک ناشناس برامون قرار دادن...
متن کامل خواب👇👇👇👇
من دیشب خیلی دلم گرفته بود خیلی
بعد نشستم کلی گریه کردم
تازه چند روز بیشتر نیست شهید رو میشناسم
بعد گفتم شهدا اگه هستید خب یه نشونی چیزی بدید بهم
خلاصه شب دیدم تو بیابونی جایی بود نشسته بودم از دور دیدم یه آقایی با لباس پاسداری میان سمتم اول نمیدیدم بعد که اومدن نزدیک
نشستن کنارم بعد یه چفیه سفید هم گردنشون بود بعد من تو دلم گفتم عه شهید رضا رحیمین بعد گفتن بله من رضا رحیمی هستم
کلی صحبت کردن باهام انگار که داشتن آرومم میکردن فقط یادمه گفتن از رحمت خدا نا امید شدی
بعد اینکه صحبت کردن باهام بلند شدن گفتن دیگه باید برم تهشم گفتن انقدر غصه نخور همه چی همونجور که میخوای درست میشه
ولی خداشاهده از وقتی بیدار شدم آروم گرفتم
#مورخ ۱۵ بهمن ۱۴۰۱
#ناشناس
@shahid_reza_rahimi1397
✨﷽✨
#حاضرِ_غایب ۱۰ 📝
خوابی که دیروز در لینک ناشناس برامون فرستادن. (لطفا عکس را باز کنید)
#مورخ ۲۴ فروردین۱۴۰۲
#ناشناس
@shahid_reza_rahimi1397
✨﷽✨
#حاضرِ_غایب ۱۴ 📝
شهدا نگاهمون نمیکنن که فقط ببینن کجای بندگی واسه خدا کم گذاشتیم تا سرزنشمون کنن یا با نگاهشون شرمندمون کنن. نگاهمون میکنن تا ببینن کجا کم اوردیم، دستمونو بگیرن و با یا علی بلندمون کنن...
نگاهمون میکنن که زندگیمون برکت پیدا کنه که ارامش بگیریم.
یکروز داشتم یه کلیپ نگاه میکردم، یه داداش، با تمام محبتش، کنار خواهرش بود و مراقبش بود.
یک لحظه،
فقط یک لحظه، توی دلم گفتم خوش بحالش که داداشش هست و حواسش به خواهرشه، کاش داداش منم بود...
از ته دلم گفتم...
همون شب اومد، رضا اومد😍
با همون خنده همیشگیش...، خیلی هم خوشحال بود...
اومد، منو که زانوی غم بغل گرفته بودم را بغل کرد و دلداری داد. با نگاهش، لبخندش و ارامشش، بهم اطمینان داد که همه چیز درست میشه و نگران هیچ چیز نباشم.( از نگاهش فهمیدم که از همه مسائلی که توی فکر و ذهنم و دلم هست، باخبره و بابت همشون خیالمو آسوده کرد) و گفت:
نگران هیچی نباش، خودم همه کاراتو درست میکنم😍
کاش هیچوقت از خواب بیدار نمیشدم. وجودم آنچنان آرامشي گرفت که ای کاش همون لحظه جون میدادم.... کاش از خوابهایی که رضا به دیدنم میاد، هیچوقت بیدار نمیشدم.
از اون روز تا به الان خوشحالم، خیلی خوشحالم، اصلا نمیتونم بیانش کنم، یه خوشحالی بی حد و اندازه، جوری که از فرط خوشحالی نمیتونم اروم بگیرم...
و دلیلش اینه که عادت کردم،
به اینکه:
هر وقت قرار باشه، کوچکترین ناراحتی برام پیش بیاد یا کسی با کوچکترین حرفی ناراحتم کنه، رضا رو با چهره عصبی ببینم (شب قبل از حوادث) و هر وقت خوشحال ببینمش اتفاقهای خوب و خبرهای خوب در انتظارمه، از آرامش، اطمینان و خوشحالی قلبی و اسودگی خیالم که بگذریم یبار دیگه نشونم داد، حواسش بهم هست...🥲😉
که منم داداش دارم، که داداش من با غیرت تر و با محبت تر از همه هست...
یه متن از ی شهید خوندم که برای شما هم میذارم👇
(شهدا به ما توجه و محبت دارند.
وقتی شما از این و آن طعنه میخورید و لاجرم به گوشه اتاق پناه میبرید و با عکس های ما سخن میگویید و اشک میریزید،
بخدا قسم اینجا کربلا میشود و برای هریک از غمهای دلتان، اینجا تمامِ شهیدان زار میزنند.
#شهید سید مجتبی علمدار)
حالا مگه میشه آدم یه داداش شهید داشته باشه و غمی تو دلش بمونه؟😌😌😌
#خواهر
#مورخ ۱۸ مهر ۱۴۰۰-ساعت به وقت دلتنگی
#شادی روح زندگان ابدی صلوات
@shahid_reza_rahimi1397
✨﷽✨
#حاضرِ_غایب ۲۴ 📝
۲۴ بهمن
دومین سالگرد شهادت یدونه داداشمه.
مثل همیشه تو فکر چگونگی برگزاری مراسمش بودیم؛ به زبون نیوردیم اما تو فکرش بودیم.
هفته قبل دقیقا همون روزی ک خیلی تو فکر برگزاری مراسم سالگرد امسالش بودم، خوابشو دیدم.
باهامون نهار خورد بعدشم مثل همیشه ک تو خونه بود فعالیت میکرد و همه جا سرک میکشید. دستاشو طبق عادتی ک داشت کرده بود توی جیبش و به صحبت بین مامان و بابا گوش میکرد.
مامانم ب بابام گفت برا سالگرد رضا چکار کنیم؟
همون موقع من داشتم به رضا اعتراض میکردم که چرا وسایلتو جمع و جور نمیکنی؟ هنوز وسایلت پر و پخشه همه جا ؟ چرا هنوزم مثل اون موقع ها همه چیز را سرسری میگیری؟
تو خواب میدونستم ک شهید شده ولی فقط من میدیدمش...
ی نگاه بهم کرد و اشاره کرد چیزی نگم ( میخواست صحبتهای مامان و بابا را بهتر بشنوه) رفت نزدیکتر و چند لحظه به صحبتهاشون گوش کرد، بعد روبه من که کنارش بودم، گفت:
مامان و بابا برای چی برنامه ریزی میکنن؟ برای سال من؟!!! چرا شما هر مناسبتی هست اینقدر به تلاطم میوفتید؟ بعد در حالیکه سرش را به راست و چپ تکون میداد، ی لبخند زد.
(لبخندش حالتی داشت ک وقتی ی نفر ی کاری ب نظرش مسخره میاد، اون حالتی میخنده یا مثلا توی دلش میگه خدایا از دست این جماعت، اخه منکه اینجام، این کارا چه لزومی داره؟ این کارای بیهوده و الکی چیه انجام میدن؟)
داشتم با سر تکون دادن حرفشو تایید میکردم ک گفت: میخواید یکم از کارها را بدید خودم انجام بدم؟ شما فقط بگید چکار کنم، من انجامش میدم.
منکه هر مراسمی هست خودم کمک میکنم...!!!
انقدر عادی و خونسرد کنارم ایستاده بود و دقیقا همون حرکات زمان قبل از شهادتش را انجام میداد ک از اون روز تا ب الان، هر لحظه ک میخوام فکر کنم واسش چکار کنم؟ دست و دلم ب کار نمیره...
آخه چطور واسه کسی ک هست، کسی که کنارمونه، کسی که زنده هست، مراسم سالگرد بگیریم؟؟!!!
انقدر حضورشو حس میکنم ک به نظرم مسخره هست به یاد روزی که ما فکر میکنیم رفته و نیست، مجلسی برپاکنیم.
تاحالا شده بخواید واسه کسی ک فوت شده، مراسم بگیرید اما اون شخص خودش برنامه های مجلسشو هماهنگ کنه و کارها را انجام بده؟ دیگه میتونید حتی یک لحظه هم فکر کنید که برای همیشه نیستش؟ نداریدش؟
ما همیشه میگیم شهدا زنده اند اما هیچوقت نتونستیم اونطور ک باید قلبی و دلی این مطلبو حس کنیم.
وقتی میگن مجلس شهدا ب برکت حضور خودشونه ک گرم میشه و شور میگیره به خاطر اینه ک واقعا خودشون هستن و کمک میکنن... اما ما هنوز اونطور ک باید درکش نکردیم.
تا قبل از این بودنشو درک میکردم، حسش میکردم اما برای اروم کردن خودم سعی میکردم واسه هر مراسمی نهایت تلاشمو بکنم. اما از وقتی این خوابو دیدم نمیتونم واسه کسی ک بهتر از هرکسی از جزئیات کارها باخبر هست و خودش کنارمونه، تلاشی بکنم.
خودش هرطوری بخواد، کارها همونطور پیش میره...
#خواهر
#مورخ بهمن ماه ۱۳۹۹-۱۴۰۰
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#شادی روح زندگان ابدی صلوات
@shahid_reza_rahimi1397
با تشکر از بسیج شهید فخری زاده پتروشیمی اصفهان
#تکریم_مادران_شهدا
#شهادت_حضرت_ام_البنین_ع
#مورخ ۱۴۰۲/۹/۶
@shahid_reza_rahimi1397
با تشکر از بسیج حوزه ۱۷ مقداد و ۳ حضرت خدیجه کبری (س)
#تکریم_مادران_شهدا
#شهادت_حضرت_ام_البنین_ع
#مورخ ۱۴۰۲/۹/۶
@shahid_reza_rahimi1397
خواستم برایش بنویسم
از دوری و دلتنگی
ازاین همه نبودنهایش
از بلاتکلیفیِ که روزهایم را فراگرفته
بنویسم که دلخورم،خستهام
خواستم گِلهی کرده باشم
تا کمی دلم آرام بگیرد
اما نشد،
نشدکه بنویسم در خفقان دلتنگی نفس کشیدن یعنی چه…
اینکه بر روی ماه و مهتاب چهره او را دیدن یعنی چه…
نتوانستم بگویم
تا بداند زمانی که یک نفر دلبسته میشود نمیتوانی او را به هوای خودش رها کنی...
اصلا مگر اینها گفتن داشت که من بخواهم بگویم؟
یعنی خودش از حال و احوال من بیخبر بود
مگر جزاین است که زبان دلتنگی بین
تمام عاشقان دنیا به یک معناست؟؟
راستش خودم هم نمیدانم؟؟؟
و این درست همان برزخ بلاتکلیفیست که در آن گرفتارم
نتوانستم انطور که باید برایش بنویسم
و فقط با همین چند خط کوتاه بیان دلتنگی ام را به پایان رساندم…
عاشق برادری هستم که بعد از رفتنش نفس کشیدن برایم سخت شده اما با همین نفسِ کشیدنهای نصفه و نیمه، روزها را به امید دوباره دیدنش طی میکنم.
#پنجمین_سالگرد_شهادت
#مورخ ۲۶ بهمن ماه۱۴۰۲
@shahid_reza_rahimi1397
دیدار اعضای کانون ایثار و شهادت دانشگاه ازاد خوراسگان با خانواده شهید رحیمی
#مورخ ۲۵ بهمن ماه ۱۴۰۲
@shahid_reza_rahimi1397
دیدار مدیر و دبیران محترم دبستان شاهد شهید پیران شهرستان ساوه با خانواده شهید رضا رحیمی و بیان خواب عجیب جناب اقای شمس (مدیر مدرسه) یک روز قبل از شهادت حاج رضا...
🖇صوت صحبتهای ایشان در گروه قرار خواهد گرفت.
#مورخ ۲۶ بهمن ماه ۱۴۰۲
@shahid_reza_rahimi1397
دعوت از خانواده شهید رحیمی در همایش وحدت علمای شیعه و سنی آستان مقدس حضرت زینب (س) همچنین تاسیس پایگاه بسیج شهرداری منطقه ۱۴ مزین به نام شهید رضا رحیمی
#مورخ ۴ مهرماه ۱۴۰۳
@shahid_reza_rahimi1397