eitaa logo
کانال شهید سید حسن روح الامینی
101 دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
8 فایل
شهدا⚘️ خاطرات شهدا🌹 عکس نوشته🌱 مطالب مذهبی🇮🇷 استوری مذهبی📿
مشاهده در ایتا
دانلود
🌦🌈 کوچه پس کوچه ها بی شهدا نمی توان گذشت از خیابان آرام آرام در حال گذر بودم!🤔 . 🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞 . 🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از 😓 از کوچه گذشتم... . به سومین کوچه رسیدم! 🌷شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . به چهارمین کوچه! 🌷شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی؟! برای دفاع از !؟! همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓 . 🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم😓، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . 🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی ... کم آوردم...😭 گذشتم... . 🌷هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم ! هم ! هم ! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان می‌کرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم... . 🌷هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را می‌کردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود...😭😭😭 . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا، نمی توان گذشت... https://rubika.ir/joing/CJJJHEED0UBZVYFMEYGJQZFKGPYOVAGD
چقدر″دلم"میخواست بگویی        "مادر" و من فقط بگویم"جانم" و بعد در آغوشم آرام بگیری... ولی حالا من ماندم ویک دنیا آرزو در روزمادر... || | |
🌹 در زاد روز این پسر و مادر 🌹 شمس و قمر قرینه ی یکدیگر 🌺 مادر، بزرگ بانوی دین، زهراست 🌺 فرزند او، خمینی روح الله است 🌹 مادر، چراغ روشن ایمان است 🌹 فرزند، روشنایی ایران است 🌺 از مهر مادر و خط این فرزند 🌺 یا رب به ما جدائی از آن مپسند 🌷 بیستم جمادی الثانی سالروز ولادت .صدیقه.طاهره.فاطمه.زهرا(س) است که به عنوان روز زن و روز تکریم از مقام و منزلت نامگذاری شده است، این روز بزرگ را که مصادف است با سالروز ولادت فرزند شایسته آن بانوی بزرگوار، احیاءگر اسلام ناب محمدی(ص) .امام.خمینی(ره) گرامی می داریم و این دو میلاد فرخنده را به همه مسلمانان، تبریک و تهنیت عرض می نمائیم و از خدای سبحان می طلبیم ما را در پیروی از بزرگ بانوی جهانیان حضرت فاطمه زهرا(س) و ادامه راه امام خمینی (ره) توفیق عنایت فرماید. 🎊🎉💐 🌹 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ 🌹 🌺🌷🌹 🌺🌷 منتظران ظهور 🌷🌺 🇮🇷 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای . . . !🌱 شنیده ام شب جمعه، ☘ به زانو می‌نشینید؛ می‌آید 😞 و خودش برایتان ی گودال میخواند🕊 چه محفلی‌ آنجا 🍃 برای ما هم دعا کنید...🌹 ۷۸۶: .
🌼منتظران ظهور 🌴 📝 💠 رضایت موجب دیدار امام زمان علیه السلام شد 💎 جناب شیخ محمد علی ترمذی در ابتدای جوانی با دو نفر از دوستان اهل علمشان قرار میگذارند که برای تحصیل علم به شهر دیگری روند، شیخ برای گرفتن اجازه نزد مادر میرود اما ایشان رضایت نمیدهند. شیخ از رفتن منصرف میشود ولی حسرت آموختن علم در قلبش باقی است تا اینکه روزی در قبرستان نشسته بود و به دوستانش فکر میکرد ... ناگاه پیرمردی نورانی نزدش می آید و میپرسد چرا ناراحتی؟ شیخ شرح حال خود را میگوید. پیرمرد میگوید: میخواهی من هر روز به تو درس دهم؟ 💎 شیخ استقبال میکند و دو سال از محضر ایشان استفاده میکند و متوجه میشود که این پیرمرد جناب میباشد. روزی جناب خضر به شیخ میگوید: حالا که را بر میل خود ترجیح دادی تو را به جایی میبرم که برایت موجب سعادت است ... 🍃با هم حرکت میکنند و بعد از چند لحظه به مکانی سرسبز میرسند که تختی در کنار چشمه ای واقع بود و حضرت صاحب الامر بر آن نشسته بودند ... از شیخ محمد علی پرسیدند: 💎 چطور این مقام را بدست آوردی که حضرت خضر تو را درس داده و به زیارت آقا ولیعصر ارواحنافداه مشرف شدی؟ شیخ گفت: آنچه پیدا کردم در اثر دعای مادر و رضایت او بود. 📚 شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام ✍یکی از راههای نزدیک شدن به وجود مقدس امام زمان علیه السلام عمل کردن به این دستور الهی است یعنی: 🍃 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل الفرجهم وفرجنابه
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 است ... وعده دیدار با تو هم دلت پر ڪشید به ڪربلا که نشد برویم به گلزار می‌ شود ...
🕊🕊 ● يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقت‌ها هنوز كوی طلاب می‌نشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد . فصل بود و عرق همين‌طور شُرشُر از سرو رويمان می‌ريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی ‌از دوست‌های عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد می‌خواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجب‌تر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچه‌های شما اينجا خيلي بيشتر گرما می‌خورند. ● كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما هم تقسيم می‌كند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه می‌گويد. خنده‌ای كرد و گفت: اين حرف‌ها چيه شما می‌زنيد؟ رفيقش گفت: جدی می‌گويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زن‌ها! الان خانم ما باورش می‌شود و فكر می‌كند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. می‌دانستم كاری كه نبايد بكند، نمی‌كند. از اتاق آمدم بيرون. ● بعد از شهادتش، همان رفيقش می‌گفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: می‌شود آن خانواده‌ای كه شهيد دادند، آن شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را می‌توانند تحمل كنند. 📚منبع: برگرفته از کتاب خاک‌های نرم کوشک 🌹
🌹شهید ۲۳ ماه‌اسفند؛سردار شهید عبدالحسین برونسی 🌹سهم خانواده من 🌹همسر شهید: يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقت‌ها هنوز كوی طلاب می‌نشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد . فصل بود و عرق همين‌طور شُرشُر از سرو رويمان می‌ريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی ‌از دوست‌های عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد می‌خواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجب‌تر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچه‌های شما اينجا خيلي بيشتر گرما می‌خورند. 🌹كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما هم تقسيم می‌كند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه می‌گويد. خنده‌ای كرد و گفت: اين حرف‌ها چيه شما می‌زنيد؟ رفيقش گفت: جدی می‌گويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زن‌ها! الان خانم ما باورش می‌شود و فكر می‌كند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. می‌دانستم كاری كه نبايد بكند، نمی‌كند. از اتاق آمدم بيرون. 🌹 بعد از شهادتش، همان رفيقش می‌گفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: می‌شود آن خانواده‌ای كه شهيد دادند، آن شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را می‌توانند تحمل كنند. 📚منبع: برگرفته از کتاب خاک‌های نرم کوشک زنده نگه داشتن یاد و نام شهدادکمتر از شهادت نیست.🌹 شهدا رایادکنیم باذکر صلوات🌷 ✨
چقدر دلم میخواست بگویی مـادر... ومن فقط بگویم جانم؟ بعد در آغوشم آرام بگیری فقط درخون غلطیدن نیست🚫 شهادت🌷 هنگامی رخ میدهدکه اززخمِ کنایه دیگران بگیرد💔 و همان اشکیست که ازآه دلت جاری میشود😢 وآن هنگام که به دنبال راهی برای هستند تواینجا هرروز پنجشنبه ویادشهیدان وپدران ومادران آسمانی یادشان باذکرصلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷
🌹لحظاتی با شهدا🌹 📌 تا آخر بخوانید/ *شهیدی که سرش را زنده بود از تنش جدا کردند* 🔹️ *عباسعلی فتاحی* بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت ◇ تک فرزند خانواده هم بود، زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه ◇ مادر گفت: *عباسم!* تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ ◇ *عباسعلی* گفت: امام گفته. ◇ مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم... 🔹️ *عباس* اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته ◇ اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب ، فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. ◇ گفتند: آقای *عباسعلی فتاحی!* تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه... ◇ بالاخره *عباسعلی* با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. 🔹️یه روز *شهیدخرازی* گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن ، پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود ◇ پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون *عباسعلی* بود ◇ قبل از رفتن *حاج حسین * خواستشون و گفت: " به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره... 🔹️تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته... ◇ اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای *عباسعلی* و اسیر شد... ◇ زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند ممکنه *عباسعلی* توی شکنجه ها لو بده 🔹️پسر عموی اومد و گفت: *حاج حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه* برید عملیات کنید... ◇ عملیات المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت ◇ پسر عموی *عباسعلی* اومد و گفت: این *عباسعلیه*! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه... 🔹️ عراقی میگفتند: روی پل هر چه *عباسعلی* رو کردند چیزی نگفته ◇ اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند. ◇ جنازه اش رو آوردند تحویل مادرش بدهند. ◇ گفتند به مادرش نگید سر نداره، وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! ◇ گفتن مادر بیخیال. نمیشه... ◇ مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. ◇ گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین 🔹️یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین *عباسم* سر نداره؟ ◇گفتند: ! سر *عباس* تو رو بریدند. ◇ مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم... ◇مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن *عباس* رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی و ) و خم شد رگهای *عباس* رو بوسید. و مادر *شهید عباسعلی * بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد... ** یادش گرامی وراهش پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷
هدایت شده از 🌹کانال شهید والامقام عباس عبدی🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🎙حجت الاسلام راجی ♨️به مناسبت بزرگانی که با صبر بر بداخلاقی والدین به جایگاهی رسیدند... پیامبر اکرم(ص) فرمودند: کسی که پای مادرش را ببوسد😘 مثل اینه که آستانه کعبه را بوسیده🕋 (گنجینه جواهر)📚 و همچنین فرمودند: هر کس پیشانی مادر خود را ببوسد😘 از آتش جهنم محفوظ خواهد ماند🛡 (نهج الفصاحة)📚 اگر هم مادرتون به رحمت خدا رفته🥲 برید پایین قبر مادرتون رو ببوسید⚰ 🌹 👌بسیار شنیدنی و تأثیرگذار 🔸حتما ببینید و نشر دهید. 🌹 التماس دعا
✍خوشرویی با دوست و دشمن 💢 زهرا سلام‌الله‌عليها: 👈خوشرويى با مؤمن، موجب دستيابى به بهشت مى‌شود 👈و خوشرويى نسبت به دشمن، انسان را از عذاب آتش حفظ مى‌كند. 📚بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۴۰۱ کانال تفکر در قرآن💖 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج
🌸🍃﷽🌸🍃 ✍️سخنان گهربار (س): ✅ همیشه در خدمت و پایبندِ او باش، چون بهشت زیر پاى مادران است و نتیجه آن نعمت‌هاى بهشتى خواهد بود.👌 📚كنزل العمّال 🔍 از رفتار علما الگو بگیریم👌 (س) کانال تفکر در قرآن💖 🆔 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج
🌸🍃﷽🍃🌸 ✍ دانه‌های انار دانه‌های انار رو ببینید، وقتی اون دانه‌های سالم کنار هم قرار میگیرند، شکیل‌تر و زیباتر میشن😍 👥 انسانها هم همینطوری هستند. یعنی اگر باهم باشند، جذاب‌تر و دوست داشتنی‌تر میشن🥰 ☑️ ولی اگر بخواهیم جمعی قشنگ داشته باشیم؛ 👨‍👩‍👦‍👦 ❌ باید حرمت شکنی‌ها رو کنار بگذاریم. ❌ بدبینی‌ها رو کنار بذاریم 🔚و دلمون رو خالی از کینه کنیم 👈البته اگر اسوه ی ما، اسوه‌ی پیامبر(ص) است. 👇👇 ✅ پیامبر(ص) دوست داشت آدمها کنارهم و باهم مهربان باشند چون عاشق وحدت بود 👥 ❌ اجازه نمیداد کسی نسبت به فرد دیگه حرمت شکنی کنه. ☑️... لا تُؤبَنُ فِیهِ الحُرَم‌..‌ ☝️به همین دلیل بود که همه در کنارش راحت بودند ✅ چون تو مهمونی‌های پیامبر(ص) ؛ ☜نه صدایی بلند میشد❌ ☜نه حرف زشتی از زبان کسی بیرون میومد❌ ☜ و نه عیوب کسی تو اون مجلس گفته میشد❌ ☝️اینطوری باهم بودن قشنگ و دوست‌داشتنی میشه❤️☺️ 📚دلائل‌النبوة،بیهقی،جلد۱ص۲۹۰ کانال تفکر در قرآن💖 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج
هدایت شده از 🌹کانال شهید والامقام عباس عبدی🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دوربین مخفی؛ پسری که چند مدت هست آلمان بوده و الان در نقش راننده اسنپ مادرش رو ذوق زده می‌کنه 😍 . این کلیپ در فضای مجازی بازدید میلیونی داشته من🌷 سلام 14 هزار صلوات به نیابت همه مادران آسمانی سهم شما چند بار توی پیوی اعلام کنید التماس دعا حاجت روا 🌷 ⬛️شادی روح همه مادران آسمانی صلوات ⬛️
- گر کسی بهر تو مشغول دعا نیست ببخش دست این طایفه ار سوی خدا نیست ببخش..🍂 در نبودت همه بازیچه این نفْس شدیم اگر آقا سر ما گرم شما نیست ببخش...😔 ◻️◼️◽️◾️▫️▪️
دلت دریا می‌نوشت ؛ و نگاهت طوفان می‌سرود ... فرمانده گردان بلال‌حبشی لشکر۷ولیعصر(عج) در عملیات کربلای۴، اولین نیروی غواص بود که از اروند گذشت و به خط دشمن زد و در همان جا آسمانی شد... ◻️◼️◽️◾️▫️▪️
👆تصویر دیدنی از حضور سرزده امام خامنه‌ای در مناطق زلزله زده بم در سال ۱۳۸۲ وابراز همدردی با مردم منطقه ♦️زمین‌لرزه بم، زمین‌لرزه‌ای با بزرگی ۶/۶ ریشتر که در ساعت ۵:۲۶ بامداد روز جمعه ۵ دی ۱۳۸۲ به مدت ۱۲ ثانیه شهر بم و مناطق اطراف آن در شرق استان کرمان را لرزاند. زمین لرزه بم بیشترین تلفات انسانی (حدود ۵۰هزار نفر) را درمیان تمام زمین لرزه‌های تاریخ ایران بر جای گذاشت. ◻️◼️◽️◾️▫️▪️
می‌نویسم "دی" تو بخوان.... ماهی که لحظه لحظه‌اش یادت را به خاطرم می‌آورد... سوخت این دل و نگشت آرام، هنوز... _صبحتون شهدایی 🌷 ◻️◼️◽️◾️▫️▪️
🔴 اگر حضرت مسیح امروز بود.... امام خامنه ای: اگر حضرت عیسی مسیح (علیه‌السّلام) امروز در میان ما می‌بود، لحظه‌ای را برای مبارزه با سردمداران ظلم و استکبار جهانی از دست نمی‌داد و گرسنگی و سرگردانی میلیاردها انسانی را که به‌وسیله‌ی قدرت‌های بزرگ، استثمار و به جنگ و فساد و ستیزه‌خویی سوق داده می‌شوند، تحمّل نمی‌کرد. ◻️◼️◽️◾️▫️▪️
خود را از راه دور کشاندم به کوی تو دل خسته آمدم که مددکار من شوی ◻️◼️◽️◾️▫️▪️
📣 اعلام برنامه‌های سالگرد شهادت حاج قاسم در کرمان سردار نظری فرمانده سپاه استان کرمان: 🔸از یازدهم تا چهاردهم دی‌ماه برنامه‌های ویژه گلزار شهدای کرمان اجرایی می‌شود و از ۱۵ تا ۱۷ دی برنامه‌های آئینی و رسمی مکتب حاج قاسم در اماکنی در داخل شهر کرمان برگزار می‌شود. 🔸تاکنون بیش از ۲۵۰ موکب ثبت‌نام کرده و آماده ارائه خدمات به زائران حاج قاسم درکرمان هستند #وعده_صادق ◻️◼️◽️◾️▫️▪️