eitaa logo
آقــاسَـجّــادٌ
561 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
981 ویدیو
15 فایل
بسم رب المهدی(عج) ولادت: ۱۳۷۰/۱۱/۱۹ شهادت: ۱۳۹۵/۰۷/۰۷ محل شهادت:جنوب حلب مزار #شهید_سجاد_زبرجدے💛: گلزار شهدای تهران، قطعه۵۰ ردیف۱۱۷ شماره۱۴ "تنها کانال رسـمی شهید سجاد زبرجدی در پیام رسان ایتا"
مشاهده در ایتا
دانلود
🎈بسم رب شهدا🎈 🌙| در سوریه یک نیروی عالی و ارزشمند برای فرمانده اش محسوب می شد. به خاطر پر انرژی بودن و بدن رو فرمی که داشت، برای هر فرمانده ای یک سرمایه بود. همه کاری می کرد. یک آچار فرانسه ی واقعی بود. این قابلیت را داشت که بتواند در هر پستی قرار بگیرد و از عهده ی وظیفه اش خوب بربیاید. سربازی بود که هر فرمانده ای آرزویش را داشت. 💛🍃| نقل از همرزم شهید بر اساس روایتی از کتاب 👇👇👇👇 🆔 @shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 امام علي(ع):  از خداوند جايگاه شهيدان و زندگي با سعادتمندان و همراهي با پيامبران را طلب
🍃🌹✨ 😊 اکثرا دوست داشت دستش باشد و از بازی کردن با آن لذت می برد... 📿 معمولا هم تسبیح های خوب را از دیگران می گرفت، فقط سه بار از کلکسیون اتاق من تسبیح برداشت. 😄 برای آخرین هم به محمدرضا تسبیح هدیه دادم... معمولا موتورش را به وصل می کرد؛ سوئیچ که روی موتور بود، تسبیح هم دور دستش... می گفت: "به خاطر اینکه وقتی پلیس سوئیچ رو در میاره نتونه ببردش" 😉 🍃🌹✨ 😊 ‌ شبی که محمدرضا و مسعود و احمد و سید مصطفی شدند 😔 وقتی رفتیم بالا سر ... بعد از اینکه پیکرهای مطهرشان را به ماشین منتقل کردیم؛ قرار شد برگردیم عقب و یک جابجایی انجام بدهیم که کنسل شد. یکی از بچه ها موتورش را از روی زمین برداشت، می خواستیم ببینیم موتورش کدام است. همه گیج بودیم، متوجه نمی شدیم چی به چی است. با اینکه سوئیچ به موتور نمی خورد اما می دانستیم این سوئیچ موتور تریل محمدرضاست؛ چون یک رنگ به آن آویزان بود... یکی از بچه ها سوئیچ و تسبیح آویزان به آن را برد بالا؛ 😔 شب بود ولی دیدیم... 😭 🍃🌹✨ 😊 فردای آن اتفاق به مقرمان برگشتیم. یکی از دوستانی که رفته بود برای کارهای خودش، تعریف می کرد: به بیمارستان که رسیدم و متوجه شدند از رزمنده های یگان هستم، اطلاع دادند که دو نفر از بچه هایمان شدند و برای شناسایی به محلی بروم که پیکر آن دو شهید بزرگوار بود. و را شناسایی کردم... 😭 چون دو ساعت قبل از عملیات آنها یک عملیات دیگری هم داشتیم، در جریان نبودم؛ گفتم: "کی این اتفاق افتاده؟..." حالم بدتر شده بود و داشتم برمی گشتم که مجددا گفتند: "صبر کن دو دیگر هم هست..." خیلی منقلب شدم، گفتم: "مگه چه خبر شده؟! چهار شهید؟!!" 😭😭 وقتی برای شناسایی رفتم، یک نشانم دادند که به یک رنگ آویزان بود؛ همان جا گفتم: "این دهقان امیریه... آخر هم عامل شناسایی اش شد همان سوئیچ همراه با تسبیحش... 🌹 شهدا را یاد کنیم با ذکر اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌸🍃 @shahid_sajad_zebarjady