eitaa logo
آقــاسَـجّــادٌ
538 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
981 ویدیو
15 فایل
بسم رب المهدی(عج) ولادت: ۱۳۷۰/۱۱/۱۹ شهادت: ۱۳۹۵/۰۷/۰۷ محل شهادت:جنوب حلب مزار #شهید_سجاد_زبرجدے💛: گلزار شهدای تهران، قطعه۵۰ ردیف۱۱۷ شماره۱۴ "تنها کانال رسـمی شهید سجاد زبرجدی در پیام رسان ایتا"
مشاهده در ایتا
دانلود
آقــاسَـجّــادٌ
📚 یاران! شتاب کنید که زمین نه جای ماندن، که گذرگاه است... گذر از نفس بسوی رضوان حق. هیچ شنیده ای که کسی در گذرگاه، رحل اقامت بیفكند؟... و مرگ نیز در اینجا همان همه با تو نزدیك است که در کربلا، و کدام انیسی از مرگ شایسته تر؟ که اگر دهر بخواهد با کسی وفا کند و او را از مرگ معاف دارد، حسین که از من و تو شایسته تر است. الرحیل، الرحیل! یاران شتاب کنید. قافله عشق در سفر تاریخ قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرموده اند: کل یوم عاشورا و کل ارضٍ کربلا... این سخنی است که پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار می سازد. ... و تو، ای آن که در سال شصت و یكم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای و اکنون، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت، پای به سیاره زمین نهاده ای، نومید مشو، که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار می کشد تا تو زنجیر خاك از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت کنی و به کهف حَصینِ الزمان و المكان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مكان، خود را به قافله سال شصت و یكم هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی... یاران! شتاب کنید، قافله در راه است. می گویند که گناهكاران را نمی پذیرند؟ آری، گناهكاران را در این قافله راهی نیست... اما پشیمانان را می پذیرند. آدم نیز در این قافله ملازم رکاب حسین است، که او سرسلسله خیل پشیمانان است، و اگر نبود باب توبه ای که خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان گشوده است، آدم نیز دهشت زده و رها شده و سرگردان، در این برهوت گمگشتگی وا می ماند. "زهیر بن قَین بَجلی" را که می شناسید! مردانی از قبیله "بنی فزاره" و "بجیله" گویند: "آنگاه که ما همراه با زهیربن قین بجلی از مكه بیرون آمدیم... در راه ناگزیر با کاروان حسین بن علی همسفر شدیم." آنها می گویند که: "ما را ناگوارتر از آنكه با او در جایی هم منزل شویم، هیچ چیز نبود... چرا که زهیر از هواداران عثمان بن عفان خلیفه سوم بود." "ما در این سو و حسین در آن سو اردو زدیم. برسفره غذا نشسته بودیم که فرستاده ای از جانب حسین (ع)آمد و سلام کرد و با زهیر گفت: ابا عبدالله الحسین مرا فرستاده است تا تو را به نزد او دعوت کنم و ما هر آنچه را که در دست داشتیم، انداختیم و خموش نشستیم، آنچنان که گویا پرنده ای بر سر ما النه ساخته است." "ابی مخنف" گوید: از "دَلهم" دختر "عمرو" که همسر زهیر بود، اینچنین روایت شده است: "من به زهیر گفتم:آیا فرزند رسول (ص) خدا تو را دعوت می کند و تو از رفتن امتناع می ورزی؟ سبحان الله! بهتر نیست که به خدمتش بروی، سخنش را بشنوی و سپس بازگردی؟ زهیر با ناخشنودی پذیرفت و رفت، اما دیری نگذشت که با چهره ای درخشان بازگشت و فرمود تا خیمه اش را بكنند و راحله اش را نزدیك امام حسین (ع)برند. آنگاه مراگفت که تو را طلاق می گویم؛ ازاین پس آزادی و مرا حقی بر گردن تو نیست، چرا که نمی خواهم تو نیز به سبب من گرفتار شوی. من عزم کرده ام که به حسین (ع) بپیوندم و با دشمنانش نبرد کنم و جان در راهش ببازم. سپس مَهر مرا پرداخت و به یكی از عموزاده هایش واگذاشت تا مرا به خانواده ام برساند... آنگاه به یارانش گفت: از شما هر که می خواهد، مرا پیروی کند، و اگر نه، این آخرین دیدار ماست. بگذارید تا حدیثی را از سال ها پیش، آنگاه که در سرزمین "بَلَنجَر" از بلاد خزر نبرد می کردیم برای شما نقل کنم... از سلمان فارسی، که چون ما را از کثرت غنایمی که به چنگ آورده بودیم خشنود دید، فرمود: اگر امروز اینچنین خشنود شده ای، آن روز که سرور جوانان آل محمد (ص) را درك کنی و در رکاب او شمشیر زنی، تا کجا ... 📗 🖊 📄 @shahid_sajad_zebarjady