eitaa logo
آقــاسَـجّــادٌ
538 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
981 ویدیو
15 فایل
بسم رب المهدی(عج) ولادت: ۱۳۷۰/۱۱/۱۹ شهادت: ۱۳۹۵/۰۷/۰۷ محل شهادت:جنوب حلب مزار #شهید_سجاد_زبرجدے💛: گلزار شهدای تهران، قطعه۵۰ ردیف۱۱۷ شماره۱۴ "تنها کانال رسـمی شهید سجاد زبرجدی در پیام رسان ایتا"
مشاهده در ایتا
دانلود
آقاسجاد.. آبرودار! شب قدر است ، به اندازه قدر ما ... نه ... به ارزش قدر خودت در پیشگاه الهی برایمان دعاکن . 💫👇 @shahid_sajad_zebarjady
#شهادت همین است دیگر بہ ناگہ در #شب_قدر پنجرہ ای باز می شود بہ #سمت‌بهشت فقط کافی است خداوند #متاع وجود ڪسی را #خریدنی بیابد #شهید_محمدمهدی_فریدونی🌺 شهید شب قدر امسال چه زود حاجت گرفتن😭
✍ از لحظه ای که سیاهی، زمین را خلوت کرده است، اذن "دعای فرج"... بر همه اهل زمین، وارد گشته است.. ❄️ لیلةالقدری که برترین اعمالش، دستان منتــ🙏ـظرِ رو به آسمان، است؛ تمام باطن قدر را رو می کند. و این یعـــــنی ؛ تـــ👈ـو؛ رازِ همه تقدیرهای عظیم، در لیلةالقدری؛ یوسف نشسته ام اینجــا در لابلاي جمعیتی که، امتداد نگاهشان، به آغوش تو می رسد، جمعیتی که قرآن بر سر می گذارند، تا شاید، باطن قرآن را، در میان خود، حاضر ببینند، جمعیتی که بعد از علی، دلخوش به نفس های آخرین دردانه اش هستند، که جایی، همین حوالی، فضای زمین را معطر کرده است. 💢سالهاست که، بیست و سومین سحر رمضان را، گوش به زنگ نشانه ای از تـــو تا صبح، چشم انتظاری می کنیم. امــــا... گویی هنوز دلهای زنگار گرفته مان، برای دریافت اجابت آماده نشده اند. خستــــه ايم؛ از آمد و رفتِ رمضان هايي که به ملاقات چشمانِ دلکش تو، ختم نمی شوند. خستـــــه ايم؛ از رمضان هايي که نماز عيدش، همچنان بی حضور تو اقامه می شوند. خستــــه ايم؛ از شلوغی های دنیایی که خالی از خواستن های صادقانه توست. ❄️برای جانهای خسته از گناه مان، امن یجیب بخوان...یوسف دعای تـــو، حتما راه اجابت را باز خواهد کرد. ❣دعا کن؛ دعاهاي بی رمق مان، تا آسمان بالا روند. دعـــــا کن شایـــد اجابــــت شویـــم؛ یوسف زهرا 💫👇 @shahid_sajad_zebarjady
دعای روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان🌙 💫👇 @shahid_sajad_zebarjady
❤️ آقاجان در #شب_قدر منتظر شنیدن ندای آسمانی بودیم ندایی که خبر از آمدن شما دهد و صد حیف... که باز هم ما موندیم و یک دنیا #دلتنگی😣 😥میدانیم آقاجان خودمان میدانیم که کوتاهی از ما بوده، شاید هنوز معنای #اضطرار رو درک نکرده ایم 🔺مهدی فاطمه شرمنده ایم که دائم شرمنده ایم مولاجان😔 🌺 اللهم عجل اولیک الفرج 🌺 💫👇 @shahid_sajad_zebarjady
#پیام_شهید: ⭕️هر کس مهر امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری در دل نداشته باشد مطمئن باشد اگر در زمان یکی از امامان معصوم هم باشد مهر آنها را در دل نخواهد داشت. ♥️| #بسیجی_شهید_مصطفی_چگینی 👇👇👇 🆔 @shahid_sajad_zebarjady
🎈بسم رب شهدا🎈 🌙| در سوریه یک نیروی عالی و ارزشمند برای فرمانده اش محسوب می شد. به خاطر پر انرژی بودن و بدن رو فرمی که داشت، برای هر فرمانده ای یک سرمایه بود. همه کاری می کرد. یک آچار فرانسه ی واقعی بود. این قابلیت را داشت که بتواند در هر پستی قرار بگیرد و از عهده ی وظیفه اش خوب بربیاید. سربازی بود که هر فرمانده ای آرزویش را داشت. 💛🍃| نقل از همرزم شهید بر اساس روایتی از کتاب 👇👇👇👇 🆔 @shahid_sajad_zebarjady
دعای روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان🌙 💫👇 @shahid_sajad_zebarjady
♥️| .... ✨| بایادشهدا.... ماه‌ رمضان سال ٧٤ بود که یکی از دوستانمان ما را برای افطاری دعوت کرد. نیم ساعت به اذان مانده، رسیدیم. بوی آش توی خانه‌ شان پیچیده بود. اذان گفتند، همه دور سفره نشسته بودیم که تلفن زنگ زد.... صاحبخانه گفت: «معصومه‌ خانم! با شما کار دارند از سرخه‌ست. با تعجب گفتم: با من؟ اینجا؟ گوشی را گرفتم. برادرم بود و پشت‌ سر هم حرف می‌زد. انگشت‌هایم از شهد خرمایی که توی دستم بود به هم چسبید. از خواهرم گفت که همان روز توی سرخه روزنامه خریده بود؛ گفت که شهید آوردند و قرار است تا چند روز دیگر تشییع کنند. ضعف تمام بدنم را گرفت. اسم محمد هم بین اسامی شهدا توی روزنامه بوده. نفس بلندی کشید و گفت: باید بروید برای شناسایی. اتاق دور سرم چرخید، خرمای له شده را با اکراه گذاشتم توی دهانم و روزه ام را باز کردم. فردا صبح هر چه اصرار کردم علی‌اکبر نگذاشت همراهش بروم. دل توی دلم نبود. تنها رفت پزشکی قانونی و با گریه برگشت. محمد را از درشتی استخوانها و سینه ‌ی جلو آمده‌ اش شناخته بود؛ وسط گریه خنده‌اش گرفت: «جوراب‌های کلفتی که از کفش ملی برایش خریدم سالم مانده بود.» و دوباره مثل بچه‌ ها بلند بلند گریه کرد. نمی‌ دانم چه دیده بود که هیچ‌ وقت نگذاشتند من ببینم، حتی روز تشییع جنازه هم صورتش را باز نکردند تا ببوسمش؛ تا تلافی از بچگی تا حالایش را دربیاورم. عید فطر آن سال تمام اتفاقاتی که موقع تشییع اسدالله افتاده بود برایم تکرار شد، فقط عوض شده بود. بچه ‌ها با ناراحتی کوچه را چراغانی کردند، همسایه ‌مان نمی‌ گذاشت پرچم سیاه از جلوه پنجره‌ شان رد شود از سایه ‌ی پرچم که چند ساعتی خانه‌ شان را تاریک می‌ کرد، دلش می‌ گرفت.... 💛| 👇👇👇 🆔 @Shahid_sajad_zebarjady