آقــاسَـجّــادٌ
📚
#غربزدگی
#قسمت_چهل_پنجم
#صفحه_۹۷
وقتی مرکب ما اسب بود، چراگاهها داشتیم و مرتعها، همه خوش و سبز و همیشه بهار. که زیباترین اسبها را در آن میپروردیم و از نجیبترین نژادها و بعد داغگاهها داشتیم که بر اسبها نشان بزنیم، نشان تملّک و تصاحب بشری را و بعد اسطبلها داشتیم تا اسبها در آن بیارامند و بپرورند و زند و زا کنند و بعد کاروانسراها داشتیم تا چارپاهامان در آنها یدک بگیرند و بعد مسابقهها داشتیم؛ مثلاً «سبق و رمایه» تا عضلات حیوان ورزیده شود و مگر ماشین به جز اسبی است دستآموز بشریّت و به قصد خدمت او؟ و اگر در ترکیب جنینی اسب و تشکّل اصلی هیکل او، ما را که آدمی زادهایم، دستی نبود، جنین ماشین را بشر خود در درون «سیلندر» و «پیستون» نهفته است. به این طریق ما را نخست اقتصادی در خور ساخت و پرداخت ماشین بایست. یعنی اقتصادی مستقل و بعد آموزشی و کلاسی و روشی؛ و بعد کورهای تا فلز را نرم کند و نقش ارادهی بشری را بر آن بزند؛ و بعد کارگران متخصّص که آن را به صورتهای گوناگون درآرند؛ و بعد مدارس که این تخصّصها را عملاً بیاموزند؛ و بعد کارخانهها که این فلز با بدل به ماشین کنند و دیگر مصنوعات و بعد بازاری از شهرها و دهات تا ماشین و دیگر مصنوعات را در دسترس مردم بنهند...
دیگر از من نخواهید که وارد جزییات بشوم که نه من این کارهام و نه این صفحات، مأمور به چنین امری است. برای مسلّط شدن بر ماشین، باید آنرا ساخت، ساختهی دست دیگری، حتّی اگر یک تعویذ باشد، یا طلسم چشمبند حسد، حتماً با خود چیزی از مجهولات دارد و از عوالم غیب. از عوالم ترسآور و بیرون از دسترس بشری و رمزی در خود نهفته دارد. و دارندهی آن طلسم یا...
#صفحه_۹۸
تعویذ مالک آن نیست؛ بلکه به نوعی مملوک طلسم است؛ چرا که در ظلّ حمایتش به سر میبرد و به آن پناه میبرد و همیشه در این رعب و وحشت است که مبادا به طلسم، بیاحترامی شده باشد! مبادا آسمان رنگش را دیده باشد! مبادا پایین پا مانده باشد!... امّا کودکی که همان طلسم را به او آویختهاند، اگر بزرگتر شد و به کنجکاوی روزی بازش کرد و دید که چیست و به خصوص اگر توانست بخواند که بر ورقهی روغنی آن چه مثلّثها و مربّعها و ستارهها و مفهوم اعداد آن پی برد – یا به نامفهومی و بی معنایی آنها – آیا دیگر حرمتی یا ترسی یا رعبی از آن در دلش باقی خواهد ماند؟ و ماشین، طلسم است برای ما غربزدگان که خود را در ظلّ حمایتش میبریم و در پناهش خود را از شرّ آفات دهر مصون میدانیم. غافل از اینکه این طلسمی است که دیگران به سینهی زندگی ما آویختهاند تا بترسانندمان و بدوشندمان. کنجکاو بشویم – کمی بزرگ بشویم – و عاقبت این طلسم را بگشاییم. و رازش را بهدست آوریم.
البتّه میتوان پرسید که اگر کار به همین سادگی است، پس چرا تا کنون به عقل عقلای قوم نرسیده است؟ و یا اگر رسیده است، چرا گشایش این طلسم، تاکنون از اندیشه، به عمل در نیامده است؟ در جواب این دو سؤال، به بیان دو علّت اکتفا میکنم. باقی را خودتان حدس بزنید.
نخست اینکه رعب و حرمت، هنوز در دل ماست. میدانیم که «حرام» و «تحریم» از ریشهی «حرمت» و «احترام» است. رعب از ماشین، درست همچون رعب از طلسم؛ اگر برای ما حرام است به طلسم دست زدن و آن را...
📗 #غربزدگی
🖊 #نویسنده_جلال_آل_احمد
📄 #قسمت_چهل_پنجم
@shahid_sajad_zebarjady
#نهج_البلاغه☘
به خود بيش از اندازه آزادے ندهيد ڪه شما را به ستمگرے مےڪشاند..!🍃
| #امیرڪلام/خطبه ٨٦ |
@shahid_sajad_zebarjady
طلیعه پیروزی - امام خامنه ای.mp3
زمان:
حجم:
2.18M
#منبر_صوتی
روایت امام خامنهای
از روند سقوط شاه پهلوی و فرار وی در ۲۶دی ۵۷
@shahid_sajad_zebarjady
#امروز_یمن...
شورای امنیت سازمان ملل متحد با رأی به قطعنامه پیشنهادی انگلیس، استقرار ۷۵ ناظر بینالمللی را در استان الحدیده یمن تصویب کرد.
#یمن_را_دعا_کنیم...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج...
@shahid_sajad_zebarjady
آقــاسَـجّــادٌ
🍃✨❤️ #اطلاعیه #تولد🎈 🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹 دوستان عزیزِ #شهیدسجادزبرجدی و مخاطبین محترم کان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا