♦️ این رمان اثری داستانی و البته مستند در رابطه با مبانی اعتقادی دانش و وهابیت و سلفی بیان می کند و با زبانی ساده و داستانی نقدی بر باورهای این گروه ها دارد.
♦️از نکات جالب کتاب حضور یک شخصیت ایرانی در داستان هست که وظیفه روشنگری دارد که نمادی از حضور واقعی شیعیان ایران در عرصه روشنگری نسبت به دین اسلام است.
♦️ رمان پسران دوزخ فرزندان قابیل در ارتباط با گروه تروریستی داعش است.
رمان از جایی شروع میشود که دختر ایرانی به نام فاطمه که سخنران مذهبی است در عراق ربوده میشود.
♦️وقرار است ام جمیل آن را بکشد و......اما با ورود فاطمه به باغ قابیل موضوع عوض میشود وحس دوگانه ای در ام جمیل ایجاد میشود حس نفرت و دوست داشتن.
♦️ بعداز ورود فاطمه به باغ قابیل
گفت و گو های بین او و ام جمیل اتفاق می افتد که قصه را جالب می کند.
#پسران_دوزخ_فرزندان_قابیل
#داعش
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
♦️قرار است با دست های خودم زنی را بکشم و سحرگاه پاییزی در مه او را در زیر درخت دفن کنم .
♦️کشتن یک آدم خیلی سخت است. «خیلی سخت »، واژه ای است که از ترکیبی الفبایی به وجود آمده است؛....
سخت تر از کشتن یک انسان روزهای بعدش است. نه.... چرا می گویم روزهایی بعد؟! همان ثانیه های بعد.....همان اولین ثانیه. درست به اندازه یک تیک از عقربه ثانیه شمار ساعت ها!
♦️سخت تر از کشتن آن است که مجبوری تا آخر عمر درباره اتفاقی که در چند ثانیه رخ داده است فکر کنی و هربار که درباره اش فکر می کنی انگار قرار است از نو _دوباره_ همان آدم را به همان شکل ابتدایی بکشی!
♦️حس غریب و کشف نشده ای است که نه به نوشتن می آید و نه به روایت کردن. حس گنگ و مبهمی که تا دچارش نباشیم و تجربه اش نکنیم هرگز نمی توانیم به اعماق تاریک و مجهول ومخوفش راه پیدا کنیم. دالان هزار توی ناپیدایی که اگر کسی پا به درونش بگذارد دیگر هیچ وقت.... هیچ وقت قادر به خروج از این دالان نیست!
#پسران_دوزخ_فرزندان_قابیل
#داعش
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
شهیدانه
خالد معتقد بود تک تک این شیعه ها به عقربی می مانند که خودشان را به تو نزدیک می کنند و بعد در یک لحظه سر فرصتی مناسب غافلگیرت می کنند و نیششان را در تنت فرو میکنند.
♦️فاطمه: « من از نقطه صفر شروع میکنم. »
نمیدانم منظورش چست. نقطه صفر؟!
با نگاهم به او می فهمانم متوجه منظورش نشده ام .
_یعنی از جایی که فرض کنیم همه عقاید من، به عنوان یک شیعه، باطل، غلط، بیراه، دروغین و ساختگی است! و در عوض همه عقاید تو، به عنوان یک پیرو سنت شیخین، صحیح ودرست و حقیقت محض است! بااین شروع مشکل نداری؟
♦️ با تعجب سر تکان می دهم مشکلی نیست. نمیدانم چرا باید همان آزاداندیش را خلع سلاح کند و از عقایدش_ که دارد برایش میمیرد_ عقب نشینی کند. حتما در جایی یک نقشه ای در سرش دارد که دیر یا زود باید برملا شود.
_درتاریخ اسلام، از سنت رسول الله، فقط یک نمونه برای من پیدا کن که در آن مسلمان ها سر یک آدم زنده را_که به زبان عربی مدعی اسلام توحید است_ بریده باشند! ورسول الله هم از این کار راضی بوده باشد.
♦️سکوت میکند. مردمک های پرسشگری توی نگاهم فرو میرود. بعد از مکث کوتاهی ادامه می دهد: « اگر در برگ برگ تاریخ صدر اسلام جست و جو کنی، در همه کتاب های تاریخی و فقهی و حدیثی ... هیچ وقت، هرگز، در هیچ کجایی آن کتاب ها نمی توانی حتی یک مورد پیدا کنی که رسول الله یا دستور به این کار داده باشند، یا به این کار راضی باشد. حتی رسول الله این کار را نسبت به کسی که مدعی علنی کفر بود و خدا را باور نداشت روا نمی دانست، چه برسد به مسلمانی که زنده است و دارد نفس می کشد. »
انگار این عقرب زرد نیشش را زودتر از آنچه فکرش را میکردم فرو کرده است.....
♦️می گویم: « تو داری درباره داعش حرف می زنی؟ »
لبخنده ساده ای می زند .
_داعش، سلفی گری، وهابیت، یا هر آن کس که خودش را پیرو سنت رسول الله میداند.
_سربازهایی داعش برای تکتک این اعدام ها فتوای مذهبی دارند .
_فتوایی مذهبی از کی؟
_از ابو بکر بغدادی.
سرباز هایی داعش بر خلاف شریعت و رضایی خدا هرگز دست به کار نمی زنند.
-یعنی تو واقعا معتقدی که رضایت ابوبکر بغدادی همان رضایت خداست؟
♦️می گویم: « ابوبکر بغدادی عالم دین است. ما هم موظفیم از علمای دین تبعیت کنیم. »
_من کاملا این حرف را قبول دارم. ما هم مثل شما موظفیم از علمای دین تبعیت کنیم. اما نکته این جاست که اگر عالم دین یا یک فقهه فتوایی داد و صد عالم دین آن فتوا را مخالف و ضد شریعت اسلام دانستند..........در آن صورت چه باید کرد؟
#پسران_دوزخ_فرزندان_قابیل
#داعش
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
♦️و حالا فاطمه اینجاست. درست برابر چشم های من، دراین کیسه رنگ باخته کنفی. کیسه ای که خالد درش را با طنابی سیاه بسته است و انداخته گوشه اتاقک.
♦️می توانم چشم هایم را ببندم و تصوّر کنم فاطمه را ......زنی میانه ساله با پا هایی بسته و دهانی چسب خورده و مچاله. زنی که وحشت تمام زندگی اش را فرا گرفته .
♦️ زیرا می داند تا چند ساعت دیگر سرش با چاقو از بدنش جدا خواهد شد و خانوادهاش می توانند فیلم سر بریدنش را از بیشترشبکه های اجتماعی تماشا کنند!
♦️ دوست دارم توی کیسه کنفی را تجسّم کنم. لابد حالا فاطمه برای نفس کشیدن تقلّا می کند. کسی که سخت وحشت کرده باشد نفس کشیدن برایش دشوار است. چه برسد به حالا....
♦️چشمهایم را می بندم و تمام روایت خالد را. همانطور که برایم تعریف کرده، تصوّر میکنم. درهای آسانسور باز میشود و دو مرد ، با صورتهای پوشیده و مخفی، به طرف فاطمه هجوم میبرند. تا فاطمه بخواهد بفهمد چه اتفاقی برایش افتاده، پارچه ای نمناک برابر بینی اش میگیرند و فاطمه از هوش میرود......
#پسران_دوزخ_فرزندان_قابیل
#داعش
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
♦️لبخند می زند و ادامه می دهد: « اما در کتاب های شما..... مثل همین کتاب صحیح بخاری که ستون اصلی مذهب شماست. از کعب الاحبار یهودی روایت های زیادی نوشته شده و در مدح و ستایش این شخص یهودی بسیار بسیار نوشته شده، آیا به طبق منطق تو.....اجازه دارم بگویم که شماها دست پرورده یهود هستید؟ »
♦️ میگویم: « به هر حال، شما خودتان را پیروان علی بن ابیطالب معرفی کردید! درست است؟ »
_بله
_و از سایر مسلمانان ها فاصله گرفتید و یک دسته و گروه وحزب جدا شده و از سایر مسلمانان ها را تشکیل دادید! این کار اسمش بدعت و تفرقه نیست؟
♦️میگوید: « در اینکه ما پیروان امیرالمؤمنین علی(ع) هستیم شک و تردیدی نیست! اما نکته مهم اینجاست که سایر مسلمانان از امیر المومنین علی جدا شدند.
ما در جایی جمع شدیم که سفارش رسول الله(ص) بود. در اینکه بین ما و شما فاصله عقیدتی و تفرقه به وجود آمده من تردیدی ندارم و با تو هم نظرم!
♦️ اما وقتی ما از سایر مسلمانان ها جدا شدیم، به رسول الله نزدیک شدیم یا دورتر؟! ملاک بر حق بودن نزدیکی با سنّت و روش رسول الله است.
باید دید سنّت رسول الله جمع شدن دور امیرالمومنین علی بوده یاجمع شدن دور خلفای دیگر؟!
♦️ ما دور کسی جمع شدیم که در غدیر خم رسول اللّه دستش را بالا برد و فرمود هرکس که من مولای او هستم این علی هم مولای اوست.
حالا تو توقع داری ما بر مبنای کدام کلام رسول الله از دور امیر المومنین علی پراکنده شویم؟ »
#پسران_دوزخ_فرزندان_قابیل
#داعش
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
26.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علیک یا فاطمة الزهرا:
راستش را بخواهید کتاب ها و مستند های زیادی پیرامون سوریه و مدافعان حرم و جنگ ۷ساله اش خوانده ام و دیده ام.
اما خواندن اتفاقات سوریه، از زبان پرستاری درقلب منطقه ای در البوکمال ،منطقه ای با ازدیاد زنانی که شوهرانشان برای داعش می جنگند و مردمانی که هم پیمانی شان با داعش از سر اجبار یا جهل ثابت شده است، برایم ارزشمند بود.
در این منطقه بمانی و برایت فرقی نکند این مردمان به کدام دین و مسلک اند و فقط به این فکر کنی که اینها هر طور که باشند همسایه های خانم جان اند.
باید هدف و اراده ی والایی داشته باشی که بتوانی در همچین منطقه ای باشی و به جای کمک به مدافعان مجروح و حضور در خط مقدم، مسئولیت تجهیز و راه اندازی یک بیمارستان مجهز به زایشگاه را بر عهده بگیری.
تازه بعد از این کار شروع می شود اینکه بتوانی ذهنیت های کثیف و بدی که داعش در سال های حضورش در این منطقه نسبت به ایران و جبهه ی مقاومت ایجاد کرده را آرام آرام با تلاش های شبانه روزی و کمک های خالصانه ات از بین ببری.
این که مردم اسم فرزندان تازه متولد شده شان را احسان میگذارند برای تشکر از دکتر احسان حاصل فداکاری و تلاش های یک سری افراد بی ادعا مثل احسان جاویدی هاست و به نظرم همین تغییر ذهنیت کار خیلی بزرگی ست،کاری که ۷ سال داعش برای آن برنامه و نقشه داشته.
راستش به حال مریم و کریمه و اصیله و اسرا و هدیه و همه دختران بیمارستان روستای الهِری البوکمال غبطه میخورم.😔
به حال همه ی آنهایی که رفتند و برای خانم جان کاری کردند هرچند کم و اندک.
#همسایه_های_خانم_جان
#سوریه
#داعش
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
- دکتراحسان بفرمایید سوار شید.
دکتررضا صدایم میزند که از زیارت جا نمانم. بچهها بهسمت ون میروند و من هم دنبالشان. دمشق جای ماندن نیست. نیروهای وارداتی که ما باشیم، از هرجا و برای هر کاری که آمدهاند، فقط یک روز فرصت دارند تا زیارت کنند و به حوزه مأموریتشان بروند. در ون جاگیر میشویم. اول زیارت، بعد جهاد. بچهها با ابوعبدو گرم گرفتهاند. عربی هم که انگار زبان مادریشان است. غلیظتر از خود سوریها.
ابوعبدو در روزهای جنگ آنقدر ایرانی در سوریه جابهجا کرده است که گوشیاش پر از مداحی فارسی باشد و هرکدام را بچهها خواستند، پخش کند. دلمان هلالی میخواهد. شروع به گشتن در موبایلش میکند.
هرچه دیشب در تاریکی فرصت نشد شهر را ببینم حالا فرصت مهیاست. کوچهها و خیابانهایی که پای داعش به خیلیهاشان باز شده نگاهم را پر میکند. مثل محله عقربا. از این محله هیچ نمانده است. نه کوچهای، نه خیابان و خانهای، نه کودکانی که بیمحابای جنگ دنبال هم بدوند. فقط خاک و ویرانی و خانههای خوابیده روی هم. از اینکه سایه جنگ و خرابی اینقدر به حرم نزدیک شده است، دلم میلرزد. برای مردانی که مطمئنم با دستِخالی شهر را نگه داشتهاند. هرچه از جنگ سوریه و ویرانیهایش دیدهام، به کناری میرود، تصویر واقعی جنگ چیزیست که الان میبینم. گرد مرگی که روی این محله پاشیده شده:
- دعای مادرم تأثیر کرده. مسیر زندگیم تغییر کرده.
#همسایه_های_خانم_جان
#داعش
پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98