۞ وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ ۞
🔴 محضر مبارک مرجع عالیقدر جهان اسلام حضرت آیت الله العظمی امام #خامنه_ای(مدظله)
♦️سوال: با توجه به انجام برخی حرکات اختلافی و برگزاری جشن هایی بعنوان #عیدالزهرا(س) در ایام #نهم ربیع الاول، نظر حضرتعالی در مورد توهین به مقدسات اهل سنت چیست؟
♦️جواب: هرگونه گفتار يا كردار و رفتارى كه در زمان حاضر سوژه و بهانه به دست دشمن بدهد و يا موجب اختلاف و تفرقه بين مسلمين شود شرعاً حرام مؤکد است.
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌼بلا را ما انتخاب نمیکنیم. بلا غالباً خودش سر زده می آید وماهیچه های کرخت وخواب آلوده تاریخ را به تحرک وا می دارد. بلا می آید تا تاریخ زخم بستر نگیرد. دقیقاً لحظه ای که همگان درشهری پر پیچ وخم و خاموش گم و گور شده اند و بی مقصد به دیوارهای بلند روزمرگی میخوردند، فتنه ای جرقه میزند و"وقت"وهنگامه ای تجلی میکند تا چشم ها برای لحظاتی مبدأ ومقصد را ببینند وراه را از سر بگیرند. فتنه ترفند خداوند است برای ورق زدن تاریخ، برای زیرورو کردن همه چیز، از ارباب ورعیت، ظالم ومظلوم، گمراه وهدایت شده، دارا و ندار، غمگین و سرخوش، نگران وامیدوار.
🌼من مطمئنم که حادثه های بزرگ، مقدمه های بزرگی هم دارند. من عمیقاً نگران"بلا"هستم. خدا در کمین مینشیند و گاه با یک عصیان، شکل حادثه را عوض می کند.
#ارتداد
#وحید_یامین_پور
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌼من وتو همچنان خیره، عاشقانه، باکمی لرزش عصبی ناشی از حرارت عشق، که تن از پنهان کردن آن ناتوان است، به هم نگاه میکنیم. تو هنوز دوست داری از من حرف هایی بشنوی که قلبت را به تپش بیشتری بیندازد.
🌼-یونس، عشق مهم تر است یا معشوق؟
-عشق مهم تر است، دریا!
فراق معشوق طاقت سوز وجانکاه است ولی فقدان عشق مرگ است. عاشق بدون معشوق میسوزد و عاشق تر میشود، امّا بدون عشق حیاتی نیست که درباره ی چیستی آن حکمی بکنیم.
🌼شاید باید میگفتم هردو یک حکم دارد و آن هم مرگ است.
تو باید دوام می آوردی و من لعنتی نمی توانستم به سادگی این کار را انجام دهم.
#ارتداد
#وحید_یامین_پور
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌼از مقابل یکی از صدها میخانهای که با تزئینات کاملا ایرانی تو را به درون میخواند عبور میکنیم. بوی تند الکل و نوای لوند ساز بیرون میتراود و به صورتمان میخورد. میگویم: با اینها، دخترکم! با اینها کنترل میکنند.
🌼آرزو گویی که با استشمام بوی الکل به عمق زنندگیِ ماجرایی پی برده باشد، مکث میکند و چشم تنگ میکند و میگوید : پدر، تو به فحشا بیشتر فکر میکنی تا به فقر! انگار مسئله اصلی شما مرگ اخلاق است نه شکمهای گرسنه، نه انبوه بیخانمانها، نه فراموشی شهرستانها و روستاها، نه بیبرقی و بیآبی، نه حلبیآبادها، نه فربه شدن اشراف و خانواده سلطنتی و نه عدالت!
🌼مردم درمانده و بیچاره از گرسنگی و تبعیض مینالند نه از فحشا. مسئله اول ما برای مبارزه عدالت است نه اخلاق.
پنهان کارانه میگویم: دخترکم، عدالت آرمان اصیل ماست. امّا برای رها شدن تیر طغیان مردم علیه رژیم، اول لازم است آنها را بیدار وهشیار کنیم. پهلوی با توسعه ی فحشا همه را تحذیر کرده. همه در چرت اند ودر حرارت شهوت وخلسه وسکر شراب.
هرچه صدای قهقهه و مستی بلندتر باشد صدای قاروقور شکم های گرسنه کمتر شنیده میشود.
#ارتداد
#وحید_یامین_پور
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌼_ما هیچ نیستیم. همه اوست.به دهر بد وبیراه نگو. "الدهر"روح و جان و زمان و اسمی از اسماء خداست. یادت باشد. مراقب باش از مشرکان نباشی یونس!
_حتی آن هنگام که نابود میکند و میسوزاند و به باد میدهد؟
🌼_خداوند هم می آفریند، هم رشد میدهد، هم نابود میکند. هم خالق است هم مهلک، هم باعث است هم مانع. خداوند درهر لحظه صورتهای جدیدی از وجود را ظاهر میکند و روزگار محل تجلی این اراده است. کل یوم هو فی شأن.
🌼_از مکر خداوند پروا کنید! از آنچه به تدریج رخ میدهد بترسید؛ فاصله های تدریجی، لرزش های تدریجی، سستی های تدریجی، "شدن"های تدریجی!ازتدریج بیشتر از شوک بهراسید.
#ارتداد
#وحید_یامین_پور
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌼دریغا که در همراهی هر امام حقی، رنجی نهفته است که سیاه لشکر حامیان را با این پرسش ناگهانی دهشتناک می آزماید: آیا این انتخاب به رنجی که در پی دارد می ارزد؟
ارتداد، عاشقانه ای سیاسی در دل تاریخ
نوشته ی وحید یامین پور
🌼در «ارتداد»، داستان از اوج شروع می شود و خواننده از شنیدن خبری شوکه می شود، او ما را به 22 بهمن 57 برده اما نه آن 22 بهمنی که انقلاب پیروز شد! بلکه یک 22 بهمن سیاه و خون آلود ... 22 بهمنی که رنگ و بویی از پیروزی ندارد ... سیاه تر از 17 شهریور.
#ارتداد
#وحید_یامین_پور
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🚨 پیام رهبر انقلاب اسلامی خطاب به جوانان فرانسه در پی اظهارات توهینآمیز رئیسجمهور فرانسه درباره پیامبر اعظم(ص)
🔹️ اظهارات امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه در تأیید کاریکاتور توهینآمیز به پیامبر اسلام صلواتاللهعلیهوآله، باعث خشم مسلمانان در سرتاسر جهان شده است. به همین علت حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی خطاب به جوانان فرانسوی پیامی کوتاه صادر کردند. متن این پیام که به زبان فرانسوی در شبکههای اجتماعی منتشر شد، به شرح زیر است:
جوانان فرانسه!
🔹️ از رئیس جمهور خود بپرسید: چرا از اهانت به پیامبر خدا حمایت میکند و آن را آزادی بیان میشمارد؟ آیا معنی آزادی بیان این است: دشنام و اهانت، آن هم به چهرههای درخشان و مقدس؟ آیا این کار احمقانه، توهین به شعور ملتی نیست که او را به ریاست خود انتخاب کرده است؟
🔹️ سوال بعدی این است که چرا تردید در هولوکاست جرم است؟ و اگر کسی چیزی در اینباره نوشت باید به زندان برود اما اهانت به پیامبر آزاد است؟
#لبیک_یا_رسول_الله
#من_محمد_را_دوست_دارم
#پیامبر_رحمت
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
💐کتاب تولد در توکیو روایت شیرین و پرفراز و نشیب زندگی خانم اتسوکو هوشینو است. کتاب به تحول تدریجی این خانم می پردازد. که چطور یک دختری که در ناز و نعمت بزرگ شده، به خاطر اسلام از هرچه که دارد میگذرد.
💐روایت بسیار زیبا جذاب و تاثیرگذار دختری که در جامعه سکولار زندگی میکند، اما در همان جامعه با اسلام آشنا میشود و شیفته اسلام میشود.
💐کتاب از زمان دانشگاه رفتن خانم هوشینو هست که از همان دوران برای اینکه خود را از افسردگی نجات دهد به دنبال لباس های مارک دار و لوکس میرود .
💐پس از مدتی اتفاقاتی برایش می افتد که باعث میشود مسیر زندگی اش عوض شود و به فکر تحقیق درباره اسلام گردد .
#تولد_در_توکیو
#رمان_مذهبی
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
💐این شد که افتادم به خرید لباس های مارک و معروف. اولش حتی مغازه هاشان را بلد نبودم. اولین بار که رفتم شین جوکو، سرگیجه گرفته بودم از آن همه پاساژ و مرکز خرید.
💐بارهای اولی که می رفتم توی مغازه ها با دیدن قیمت ها سرم سوت می کشید. حتی دو سه بار اول خرید نکردم و از مغازه آمدم بیرون. آمدم پشت شیشه ایستادم به تماشای مغازه و لباس هایش. لباس های «گوچی » یکی از مارک هایی بود که هانیکو زیاد می پوشید.
💐یک وقت به خودم آمدم، دیدم سه ساعت است جلوی مغازه ایستادهام و زل زده ام به لباس ها. بالاخره بار سوم برخوردم به حراج فصل مغازه و یک بلوز شیری با یقه گیپور خریدم. روز بعد که لباس را پوشیدم، دیدم که چشم هانیکو برق زد.حتی برای لحظه ای لبخند نرمی هم زد.
💐این شد که دو روز بعد رفتم ویک جفت کفش ایتالیایی اسپرت خریدم. هفتهی بعدش شلوار تیگو. وهمین شد که بالاخره یخ هانیکو آب شد و باهم دوست شدیم. حالا تعداد دوستانم توی دانشگاه بیشتر و بیشتر می شد.
#تولد_در_توکیو
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
💐تنها چیزی که ذهنم راحت قبولش می کرد، یکتایی خدا بود. اصلاً درباره اش چون و چرا نمی کردم. ژاپنی ها همیشه به بچه هایشان می گفتند: مواظب باش کار بد انجام ندهی که آسمان تو را میبیند.
💐با اینکه به بودا اعتقاد داشتند، ولی می گفتند آسمان تو را می بیند. این آسمان با بودا فرق داشت. انگار فطرتاً می دانستند خدایی هست که نظاره گر اعمال انسان است. برای همین، زمانی که از طریق مسیحیت با خدای یکتا آشنا شدم.
💐ذهنم این دو را به هم ربط داد و متوجه شدم آن آسمان ژاپنی ها که میگفتند همان خدای یکتا بوده است. چون مسیحی ها به خدای یکتا اعتقاد داشتند با کلیسا رفتن مشکلی نداشتم و از فضای آن لذّت می بردم.
💐حس می کردم از درون وسعت می گیرم. حس می کردم وجودم بزرگ می شود و رشد پیدا میکند. آنجا مردم خیلی مهربان بودند. آهنگ های مذهبی میخواندند و دعا میکردند.
#تولد_در_توکیو
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
💐کم کم متوجه شدم اسلام نه تنها یک دین تروریستی نیست، بلکه خیلی هم زیباست. فهمیدم تمام این حرف هایی که درباره اش می شنیدم دروغ بوده پس به اسلام علاقهمند شدم.
💐وقتی فهمیدم اسلام دینی است که ادیان قبل از خودش را قبول دارد و نظرش این است که تکمیل شده ی آنهاست علاقه ام بیشتر شد. وارد مسائل تخصصی تر مثل حقوق زنان در اسلام شدم.
💐 فهمیدم حرف هایی که میگفتند زن ها در اسلام از کم ترین حقوق برخوردارند از اساس دروغ بوده. به این نتیجه رسیدم که به حرف رسانه ها نمی شود اعتماد کرد. فهمیدم ماجرا یازده سپتامبر و امثال اینها همه اش ساختگی بوده.
💐همه اش برای این بوده که اسلام را خراب کنند.
باید خودم به صورت گسترده، به صورت تخصصی تحقیق می کردم.
#تولد_در_توکیو
#رمان_مذهبی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
💐نفسم بالا نمی آمد. هم ترسیده بودم و هم ذوق کرده بودم. فکر کردم خیالاتی شده ام. چشم هایم را بستم. با پشت دست هایم مالیدمشان و دوباره باز کردم. آن نور باز هم آنجا بود.
💐از هندزفری هنوز صدای ضعیف قرآن می آمد. نور دستش را به سمت من دراز کرد. هم دلم می خواست دعوتش را قبول کنم و دنبالش بروم و هم ترسیده بودم. دستم را جلو بردم و نبردم.
💐بدنم به رعشه افتاده بود. سر تا پایم می لرزید. چشمم به قرآن افتاد. دستم را بردم سمت قرآن. سوره یاسین را باز کردم. شروع کردم به خواندن ترجمه انگلیسی سوره «یاسین. به قرآن حکمت آموز قسم، تو از پیامبرانی و در راه درستی هستی»
💐«...هشدارهایت فقط در کسانی اثر میگذارد که دنباله رو قرآن باشند و از ترس عذاب ندیده از خدایی رحمان حساب ببرند. » بدنم یخ کرد. انگار سراسر سوره خطاب به من بود.
#تولد_در_توکیو
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
این کتاب روایتی است از خاطرات یکی از مدافعان حرم که در جریان عمل جراحی برای لحظاتی از دنیا می رود و سپس با شوک در اتاق عمل، دوباره به زندگی برمی گردد؛ اما در همین زمان کوتاه چیزهایی دیده که درک آن برای افراد عادی سخت است.
از دیدگاه قرآن و روایات، برزخ و قبر یک چیز است که گاهی از آن به عالم قبر و گاهی از آن به عالم برزخ یاد می شود. برزخ در لغت یعنی چیزی که حایل بین چیزی و چیز دیگر باشد.
ازاین رو به جهانی که میان دنیا و آخرت واقع می شود برزخ اطلاق می گردد؛ چنان که در آیاتی از قران، برزخ بیانگر فاصله میان دو دریاست. برزخ در اصطلاح حکمت : به همان عالم مثال اطلاق می شود ، زیرا عالم مثال حد فاصل بین عالم عقل و عالم ماده است. و در اصطلاح شریعت : فاصله میان مرگ تا قیامت کبری را گویند. برزخ قیام و زندگی جدید و جهانی نو است؛ خواه گودالی از گودالهای دوزخ باشد، یا باغی از باغهای بهشت. پس برزخ معبر و دالان ورودی به قیامت و حشر اکبر است و انسان در ادامه ی مسیر زندگی دنیا وارد جهان برزخ می شود، که سراسر آگاهی و حیات است «النّاس نیام فإذا ماتوا انتبهوا»
قرآن کریم در آیاتی از جهان برزخ خبر داده است؛
مانند:
۱ـ «… و من ورائهم برزخ إلی یوم یبعثون :واز پس انان برزخی است ، تا روزی که مبعوث شوند.« این آیه حکایت می کند که ، بعد از مردن تا قیامت حالتی وجود دارد که آن حالت ،حائل و فاصله میان زندگی این دنیا و قیامت است.
#سه_دقیقه_در_قیامت
#معرفی_کتاب
#جهان_پس_از_مرگ
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
این کتاب روایتی از وقایعی است که در جریان تجربه نزدیک به مرگ (NDE) برای راوی رخ میدهد. قلب راوی در اتاق عمل به مدت چند دقیقه از تپش میایستد و در این مدت راوی شاهد وقایعی میشود که آنها را با جزییات برای خواننده بیان کرده است.
به مسائلی از جمله رسیدگی به اعمال و مسائلی مانند حبط (از بین رفتن اثر) عمل، آثار اعمال نیک، اهمیت نیت، ضرورت پرهیز از عادات زشت، جایگاه افراد در عالم برزخ و... در این کتاب پرداخته شده است.
راوی پس از بازگشت به حیات دنیوی به تواناییهایی از جمله پیشگویی آینده دست مییابد و از این تواناییها برای اثبات تجربه خود بهره میگیرد.
با توجه به ناشناخته بودن عالم پس از مرگ، مطالب کتاب احتمالاً برای خواننده باورمند به حیات پس از مرگ جذاب خواهد بود.
#سه_دقیقه_در_قیامت
#جهان_پس_از_مرگ
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
بریده کتاب:
همین طور که اعمال روزانه بررسی می شد به یکی از روزهایی دوران جوانی رسیدیم؛ اواسط دهه هشتاد.
یک بار جوان پشت میز گفت: به دستور آقا اباعبدالله علیهالسلام پنج سال از اعمال شما را بخشیدیم.
این پنج سال بدون حساب طی می شود با تعجب گفتم: یعنی چی؟؟
گفت: یعنی پنج سال گناهان شما بخشیده شده و اعمال خوبتان باقی می ماند.
نمی دانید چقدر خوشحال شدم!
اگر در آن شرایط بودید لذتی که من از شنیدن این خبر پیدا کردم را حس می کردید…
پنج سال بدون حساب و کتاب؟؟!! گفتم: علت این دستور آقا برای چه بود؟؟؟ همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند….
#سه_دقیقه_در_قیامت
#جهان_پس_از_مرگ
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
گلچینی رؤیا بر انگیز از کتاب سه دقیقه در قیامت:
من وارد باغی شدم که انتهای آن مشخص نبود. از روی چمنهای عبور میکردم که بسیار نرم و زیبا بودند. بوی عطر گلهای مختلف مشام انسان را نوازش می داد. درختان آنجا، همه نوع میوه ای را در خود داشتند . میوه هایی زیبا و درخشان.من بر روی چمن ها دراز کشیدم. گویی یک تخت نرم و راحت شبیه پر قو بود. بوی عطر همه جا را گرفته بود. نغمه پرندگان و صدای شرشر آب رودخانه به گوش می رسید. به بالای سرم نگاه کردم. درختان میوه و یک درخت پر از خرما را دیدم . با خودم گفتم: خرمای اینجا چه مزه ای دارد ؟
یکباره دیدم درخت نخل به سمت من خم شد. من دستم را بلند کردم و یکی از خرماها را چیدم و داخل دهان گذاشتم. نمیتوانم شیرینی آن خرما را با چیزی از این دنیا مثال بزنم. آن خرما نمی دانید چقدر خوش مزه بود.
#سه_دقیقه_در_قیامت
#بهشت
#بریده_کتاب
✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
شهیدانه
گلچینی رؤیا بر انگیز از کتاب سه دقیقه در قیامت: من وارد باغی شدم که انتهای آن مشخص نبود. از روی چمنه
....صفحه پر از اعمال خوب بود اما حالا تبدیل به کاغذ سفید شده بود.
با عصبانیت به آقایی که پشت میز بود گفتم ؛ چرا اینها محو شد؟ مگه من این کارهای خوب رو نکردم😖
گفت بله درسته اما همان روز غیبت یکی از دوستانت رو کردی اعمال خوب شما به نامه عمل او منتقل شد📖
با عصبانیت گفتم چرا؟ چرا همه اعمال من ؟
او هم غیر مستقیم اشاره کرد به حدیثی از پیامبر که میفرماید: «سرعت نفوذ آتش🔥 در خوردن گیاه خشک به پای سرعت اثر غیبت در نابودی حسنات یک بنده نمیرسه»😔
رفتم صفحه بعد آنروز هم پر از اعمال خوب بود نماز اول وقت و ....
اما با تعجب دوباره مشاهده کردم که تمام اعمال من در حال محو شدن است🤯 گفتم ایندفعه چرا ؟ من که در این روز غیبت نکردم😩
بعد بدون اینکه حرفی بزندآیه سی ام سوره یاسین برایم یادآوری شد :
💠 روز قیامت برای مسخره کنندگان روز حسرت بزرگی است
💠یا حسرة علی العباد ما ما یأتیهم من رسول الا کانوا به یستهزؤن💠
خوب بیاد داشتم که به چه چیزی اشاره دارد من خیلی اهل شوخی و خنده و سرکار گذاشتن رفقا بودم 😣
با خودم گفتم اگه اینطور باشه که اوضاع من خیلی خرابه😫
رفتم صفحه بعد، روز بعد هم کلی اعمال خوب داشتم اما کارهای خوب من پاک نشد بااینکه آن روز هم شوخی کرده بودم اما در این شوخی ها بارفقا گفتیم و خندیدیم اما به کسی اهانت نکردیم ،غیبت نکرده بودم ،هیچ گناهی همراه با شوخی های من نبود؛ برای همین شوخی ها و خنده های من به عنوان کار خوب ثبت شده بود. با خودم گفتم خدارا شکر🤗😄
💌 یاد حدیثی افتادم که امام حسین میفرماید: برترین اعمال بعد از اقامه نماز، شاد کردن دل مؤمن است البته از طریقی که گناه در آن نباشد💌
#سه_دقیقه_در_قیامت
#غیبت
#بریده_کتاب
✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
وقتی در اواخر شب به چادر خودمان برگشتیم، دیدم یک نفر جای من خوابیده!...
چادر من چراغ نداشت و متوجه نشدم چه کسی جای من خوابیده، فکر کردم یکی از بچه ها میخواهد من را اذیت کند، لذا همینطور که پوتین پایم بود، جلو آمدم و یک لگد به شخص خواب زدم!
یکباره دیدم حاج آقا که امام جماعت اردوگاه بود از جا پرید و قلبش را گرفته وداد میزند کی بود؟ چی شد؟
حاج آقا از چادر بیرون آمد و گفت:الهی پات بشکنه، مگه من چیکار کردم که لگد زدی؟خلاصه اون شب کلی معذرت خواهی کردم...گفتم من میرم تو ماشین میخوابم، فقط با اجازه بالش را بر میدارم.
چراغ را بر داشتم و رفتم توی چادر، همین که بالش را برداشتم دیدم یک عقرب به بزرگی کف دست زیر بالش من قرار دارد!......
همان شب، من در حین تمرین در باشگاه ورزشهای رزمی، پایم شکست. اما نکته جالب این بود که ماجرای آن روز در نامه عمل من، کامل و با شرح جزئیات نوشته شده بود.
جوان پشت میز به من گفت: آن عقرب مأمور آن بود که تو را بکشد. اما صدقه ای که دادی مرگ تو را به عقب انداخت!.....
اما آن روحانی که لگد خورد، در آن روز کاری کرده بود که باید این ضربه را می خورد. ولی به نفرین او پای تو هم روز بعد شکست.
بعد به اهمیت صدقه دادن و خیرخواهی برای مردم اشاره کرد.....
#سه_دقیقه_در_قیامت
#صدقه
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
نظر یک خواننده آقا که همین امشب این کتاب رو خواندن ؛
سه دقیقه در قیامت:
کتابی که وقتی خواندم فهمیدم چقدر مهمه ادم چیکار میکنه...کاش همیشه اثر کتاب روی ادم بمونه.
کاش همیشه سفارشهای که دین بهمون کرده یادمون باشه.
هدایت شده از مدیران پاتوق کتاب
معرفی کتاب:دختر شینا
🌸بهناز ضرابیزاده در «دختر شینا» قدم به قدم وارد زندگی قدم خیر محمدی کنعان شده است تا زندگی او با سردار شهید ستار ابراهیمی هژیر را روایت کند و همدم شبهای تنهایی این زن و فرزندانش شود؛ شبهایی که قدم خیر و فرزندانش وضعیت قرمز را تجربه میکردند و پدر در مناطق جنگی مشغول دفاع در برابر دشمن بود.
🌸 این کتاب حکایتی از یک زندگی در پشت صحنه جنگ است؛ خاطرات زنی که در طول هشت سال ازدواجش با یکی از سرداران دفاعمقدس، با دشواریهای دوری همسر و بزرگ کردن فرزندانش، کنار آمد و به تنهایی زندگی را اداره کرد، چهار دختر و یک پسر به دنیا آورد و همسرش فقط موقع به دنیا آمدن یکیشان در کنارش بود.
🌸 «دختر شینا» از معدود کتابهای خاطرات است که زندگی پرفراز و نشیب یک دختر جوان روستایی را در برابر چشمان ما به نمایش میگذارد، دختری که آنقدر میایستد و میافتد و دوباره برمیخیزد تا جنگ را تحقیرکند. «دختر شینا» از 19 فصل تشکیل شده و از روایت کودکی قدم خیر آغاز میشود؛ از زمانی که نامش را به خاطر قدم خوشی که داشت «قدم خیر» گذاشتند تا زمانی که حماسه زندگیاش را در پشت جبههها رقم زد.
🌸 ضرابیزاده هم توانسته با تیزبینی و هوشمندی یک نویسنده، همه صحنهها و فضاهای کتاب را اثرگذار و ملموس روایت کند.
#دختر_شینا
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
هدایت شده از مدیران پاتوق کتاب
🌸صمد میرفت و میآمد خبرهای بد می آورد. یک شب رفت سراغ همسایه و به قول خودش سفارش ما را به او کرد. فردایش هم کلی نخود و لوبیا و گوشت و برنج خرید.
گفتم : «چه خبر است؟!» گفت : «فردا می روم خرمشهر.
🌸شاید چند وقتی نتوانم بیایم. شاید هم هیچ وقت برنگردم.» بغض گلویم نشسته بود. مقداری پول به من داد. ناهارش را خورد بچه ها را بوسید. ساکش را بست.از بچه ها خداحافظی کرد و رفت.
🌸خانه ای که این قدر در نظرم دل باز و قشنگ بود، یک دفعه دلگیر و بی روح شد. نمیدانستم باید چه کار کنم. بچه ها بعد از ناهار خوابیده بودند. چند دست لباس نشسته داشتم به بهانه ی شستن آن ها رفتم توی حمام و لباس شسته و گریه کردم.
#دختر_شینا
#خلاصه_کتاب
#شهید_حاج_ستار_ابراهیمی_هژیر
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
هدایت شده از مدیران پاتوق کتاب
🌼چهل وپنج روزی میشد صمد رفته بود. زندگی بدون او سخت می گذشت. آن شب به جای اینکه با خیال راحت و آسوده بخوابم، برعکس خواب های بد و ناجور می دیدم. خواب دیدم صمد معصومه و خدیجه را بغل کرده و توی بیابان برهوت میدود. چند نفر اسلحه به دست هم دنبالش بودند و میخواستند بچهها را به زور از بغلش بگیرند.
🌼یک دفعه از خواب پریدم دیدم قلبم تند تند می زند و عرق سردی روی پیشانی ام نشسته. بلند شدم یک لیوان آب خوردم و دوباره خوابیدم عجیب بود که دوباره همان خواب را دیدم. از ترس از خواب پریدم؛ اما دوباره خوابم برد، همان خواب را دیدم.
🌼 بار آخری که با هول از خواب بیدار شدم، تصمیم گرفتم دیگر نخوابم. با خودم گفتم: «نخوابیدن بهتر از خوابیدن و دیدن خواب های وحشتناک است.»
این بار سر و صداهای بیرون از خانه مرا ترساند. صدایی از توی راه پله می آمد. انگار کسی روی پله ها بود و داشت از طبقه ی پایین می آمد بالا؛ اما هیچ وقت به طبقه دوم نمیرسید.
🌼 در را قفل کرده بودم. از پشت پنجره سایه های مبهمی را میدیدم. آدمهایی با صورت های بزرگ، با دست های سیاه. معصومه و خدیجه آرام و بیصدا دو طرفم خوابیده بودند. انگشتانم را توی گوش هایم فرو کردم و زیر پتو خزیدم. هر کاری می کردم خوابم نمی برد.
#دختر_شینا
#خلاصه_کتاب
#شهید_حاج_ستار_ابراهیمی_هژیر
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
هدایت شده از مدیران پاتوق کتاب
🦋آن روز تازه از تشییع جنازه ی چند شهید برگشته بودم. بچه ها را گذاشته بودم خانه و رفته بودم صف نانوایی و مثل همیشه دم به دقیقه می آمدم و به آنها سر می زدم.
🦋بار آخری که به خانه آمدم، سر پله ها که رسیدم، خشکم زد. صدای خنده ی بچه ها می آمد. یک نفر خانهمان بود و داشت با آنها بازی می کرد. پله ها را دویدم.
🦋پوتینهای درب و داغان وکهنه ای پشت در بود. با خودم گفتم: «حتماً آقا شمس الله یا آقا تیمور آمدند سری به ما بزنند.»
🦋در را که باز کردم سر جایم میخ کوب شدم. صمد بود. بچهها را گرفته بود بغل و دور اتاق می چرخید و برایشان شعر میخواند. بچهها هم کیف می کردند و می خندیدند.
🦋یک لحظه نگاهمان در هم گره خورد و بدون اینکه چیزی بگویم چند ثانیه به هم نگاه کردیم. بعد از چهار ماه داشتیم دوباره یکدیگر را میدیدیم. اشک توی چشم هایم جمع شد.
🦋 باز هم او اول سلام داد و همان طور که صدایش را بچه گانه کرده بود و برای خدیجه و معصومه شعر میخواند گفت : « کجا بودی خانم من، کجا بودی عزیز من، کجا بودی قدم خانم؟!»
🦋ازسرشوق گلوله گلوله اشک می ریختم و با پر چادر اشک هایم را پاک میکردم. همان طور که بچهها بغلش بودند روبروی من ایستاد و گفت :«گریه می کنی؟!»
#دختر_شینا
#خلاصه_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
هدایت شده از مدیران پاتوق کتاب
🌻پدر شوهر و مادر شوهرم بی تابی می کردند از شهادت ستار فقط دو ماه گذشته بود. این دومین شهیدشان بود. صدای گریه و ناله باغ بهشت را پر کرده بود تابوت را زمین گذاشتند. صمد من آرام توی تابوت خوابیده بود.
🌻جلو رفتم خدیجه و معصومه را هم با خودم بردم من که اینقدر بی تاب بودم، یک دفعه آرام شدم. یاد حرف پدرشوهرم افتادم که گفت: «صمد توی وصیت نامه اش نوشته به همسرم بگویید بعد از من زینب وار زندگی کند».
🌻کنارش نشستم. یه گلوله خورده بود روی گونه چپش. ریش هایش خونی شده بود، بقیه بدنش سالم سالم بود. با همان لباس سبز پاسداری آرام و آسوده خوابیده بود. می خندید و دندان های سفیدش برق می زد.
🌻کاش کسی نبود. کاش آن جمعیت گریان و سیاهپوش دور و برمان نبودند. دلم می خواست خم شوم و به یاد آخرین دیدارمان پیشانی اش را ببوسم.
🌻زیر لب گفتم: «خداحافظ». همین دیگر فرصت حرف بیشتری نبود. چند نفر آمدند و صمدم را بردند صمدی که عاشقش بودم. او را بردند و از من جدایش کردند. سنگ لحد را که گذاشتند و خاکها را که رویش ریختند، یک دفعه یخ کردم.
🌻آن پاره ی آتشی که از دیشب توی قلبم گر گرفته بود، خاموش شد. پاهایم بیحس شد. قلبم یخ کرد. امیدم ناامید شد. احساس کردم بین آن همه آدم تنهای تنها هستم؛ بی یار و یاور، بی همدم و هم نفس حس کردم یک دفعه پرت شدم توی یک دنیای دیگر، بی تکیه گاه و بی اتکا.
🌻کمی بعد با پنج تا بچه قد و نیم قد نشسته بودم سر خاکش. باورم نمی شد صمد آن زیر باشد؛ زیر یک خروار خاک.
#دختر_شینا
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
⚠️توصیه ویژه رهبر انقلاب به مطالعاتی پیرامون معارف اسلامی
مقام معظم رهبری:
#تشکلّهای_دانشجویی، روی #معارف_اسلامی کار کنند. کتاب هم کم نداریم؛ کتاب خیلی داریم.
⬅️یکروزی ما #ناچار_بودیم #فقط به کتابهای شهید مطهّری ارجاع بدهیم -البتّه آن کتابها باز هم همچنان در قلّه است و خیلی باارزش است-
امّا
✅ #امروز غیر از آنها هم کتابهای زیادی داریم؛
[دانشجویان] میتوانند شیوهها و روشهای مطالعاتی انتخاب بکنند، مطالعه کنند، کار کنند، بحث کنند، جلسهی خطابه بگذارند، بهاصطلاح کنفرانس بگذارند، میزگرد بگذارند؛ یعنی سطح را [بالا ببرند].
📗۱۳۹۴/۰۴/۲۰
پ.ن:
#کتاب_سیر_مطالعاتی پیشنهاد ما به شماست؛ با استفاده از این کتاب، ضمن آشنایی با 4 نوع سیر مطالعاتی، میتوانید در 25 موضوع کلان، با کتب ارزشمندی که شامل نظرات اندیشمند اسلامی، "حضرت آیت الله العظمی خامنه ای" می باشند، آشنا شوید.
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98