🔴واکنش تند نماینده مجلس به گفتگوی رئیس جمهور با شبکه آمریکایی NBC: کسی که این گفتگوی را طراحی کرده، یا یک مشاور نابلد و یا یک نفوذی کاربلد است!
📎|ڪانال رسمی #شہید_مهدے #زاهدلویے|°
🆔 @shahid_zahedlooee
🔴آرزو دارم که حکومت اسلامی تشکیل شود، و آن زمان بزرگترین افتخارم این است که رفتگر خیابانهایش باشم.(شهید سید مجتبی نواب صفوی)
✨سالروز شهادت شهید نواب صفوی✨
فاتحه+صلوات
📎|ڪانال رسمی #شہید_مهدے #زاهدلویے|°
🆔 @shahid_zahedlooee
20.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥| وجود مقدس زینب کبری (سلام الله علیها) از آن شخصیتهای استثنایی و بینظیری است که در امتحان سخت عاشورا، از سختترین صحنهها سربلند بیرون آمدند.
در هیچکجا کمترین ضعفی، کمترین تردیدی در انجام وظیفه نسبتبه سیدالشهداء (علیه السلام)، در وجود مقدس زینب کبری نمیبینید.
📎|ڪانال رسمی #شہید_مهدے #زاهدلویے|°
🆔 @shahid_zahedlooee
شهید مهدی زاهدلویی🇮🇷
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ ⭕️°• #قاب_های_روی_دیوار•° #قسمت۶۹ با آمدن صدای در به استقبال حاجی می رو
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
⭕️°• #قاب_های_روی_دیوار•°
#قسمت۷۰
مداحی با سوز و گداز می خواند: شب گر رخ مهتاب نبیند سخت است لب تشنه اگر آب نبیند سخت است ما نوکر و ارباب تویی مهدی جان نوکر رخ ارباب نبیند سخت است انگار تمام غم های عالم و آدم را به یک باره روی دلم می ریزند. تا دقایقی چیزی بین من و حاجی رد و بدل نمی شود. هر دو غرق در افکار خودمان هستیم. در مسیر نگاهم به دو خانم کنار خیابان می افتد. یکی از آن ها دستش را بلند می کند. حاجی می ایستد و سوار می شوند. هر دو را به مقصد می رسانیم. هنوز هیچ حرفی نمی زنیم. چند هفته ای می شود که از مجید بی خبر هستم و هر لحظه نبودنش به کندی یک قرن می گذرد. امشب دلم بی دلیل گرفته. می خواهم گریه کنم؛ دلم نمی آید شب عیدْ حاجی را با غم و غصه ناراحت کنم؛ بغضم را فرو می برم. شیشه را پایین می دهم و می گذارم باد به سر و صورتم بخورد. با دل تنگی خاصی به حاجی می گویم: «حاجی! کاش امشب که رفتیم خونه، یه لحاف به لحاف بچه هامون اضافه شده باشه.» لبخندی می زند و می گوید: «می دونم دل تنگ مجیدی خانوم جان. ان شاءالله که همین طور میشه. یه امشب رو شاد باش.» از وقتی که جنگ شروع شده است؛ حتی حاجی را هم کمتر می ببینم، چه برسد به پسرها. گاهی بی خبر از حاجی و مجید، روزم را شب می کنم. دلم می خواهد به روزهایی برگردم که وسط هال، سفره ی بزرگ و رنگارنگی پهن می کردم و همه ی بچه ها دور تا دور آن می نشستند. تا خورشت را بیاورم، سعید غرولندکنان می گفت: «پس کجایی مامان؟ مردیم از گشنگی.» و همه بلندبلند میخندیدند. به خاطر امنیت و آرامش کشورم تمام سختی ها و دل تنگی ها را با جان و دل تحمل می کنم. به خانه که می رسیم، در را باز می کنم. حاجی ماشین را کنار درخت بزرگ انجیر پارک می کند. چادرم را از سر می بردارم و به سمت اتاق می روم. در کمال ناباوری می بینم که یک لحاف جلوی درِ مهمان خانه پهن شده است.
ادامه دارد...
✨💎روایت زندگی مادر گرانقدر #شهیدان والامقام: مجید، حمیدرضا و مسعود #انجم_شعاع✨
📎|ڪانال رسمی #شہید_مهدے #زاهدلویے|°
🆔 @shahid_zahedlooee
13.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسن ختام سه روز عبادت و بندگی با بدرقه خادم المعتکفین
اللهم عجل لولیک الفرج🤲
📎|ڪانال رسمی #شہید_مهدے #زاهدلویے|°
🆔 @shahid_zahedlooee
✨ #پویش ختم روزانه #قرآن مجید✨
به نیابت از
🦋#حضرت #زهرا_سلام_الله_علیها🦋
📎|ڪانال رسمی #شہید_مهدے #زاهدلویے|°
🆔@shahid_zahedlooee