eitaa logo
شهید مهدی زاهدلویی🇮🇷
243 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
29 فایل
💠کانال رسمی طلبه بسیجی #شهید مدافع امنیت #مهدی #زاهدلویی💠 با مدیریت خانواده محترم شهید ولادت: ۳۰ دیماه ۱۳۸۱ شهادت: ۱۰ مهر ماه ۱۴۰۱ ✨مزار شهید: قم، خیابان امامزاده ابراهیم (ع) آستان امامزادگان شاه ابراهیم و محمد(ع) خادم: @zahedlooee_khadem313
مشاهده در ایتا
دانلود
منابع امنیتی عراقی از تحرکات نظامی مشکوک اشغالگران آمریکایی در نوار مرزی میان عراق و سوریه پرده برداشتند 📎|ڪانال‌ رسمی |° 🆔 @shahid_zahedlooee
🔸به‌مناسبت تقارن یوم‌الله ۱۲ بهمن با روز جمعه، نماز جمعۀ این هفته در حرم امام خمینی (ره) برگزار می‌شود 🔸انتشار اسامی ۲۰۰ اسیر فلسطینی که امروز آزاد می‌شوند 🔸استقبال سازمان ملل از مذاکرات احتمالی ترامپ و پوتین 🔸نمایشگاه آثار تاریخی ایران در چین 🔸تحویل نظامیان صهیونی به صلیب سرخ 🔸آمریکا رسما نام خلیج مکزیک را تغییر داد 🔸کسب طلای جام جهانی توسط یخ‌نورد ایران 📎|ڪانال‌ رسمی |° 🆔 @shahid_zahedlooee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گرامی باد یاد و خاطره حماسه اسلامی ۶ بهمن ۱۳۶۰ مردم شهر هزار سنگر آمل 📎|ڪانال‌ رسمی |° 🆔 @shahid_zahedlooee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 اهدای جایزه صلح جهانی گاندی به ایران 🔹جایزه صلح جهانی مهاتما گاندی به پاس تلاش‌های صلح آمیز و ایستادگی در کنار مردم فلسطین به جمهوری اسلامی ایران اهدا شد. 📎|ڪانال‌ رسمی |° 🆔 @shahid_zahedlooee
تکلیف زهــرآلود.mp3
1.9M
🎙پادپخش 🌒 چرا امام کاظم (ع) خرمای زهرآلود را آگاهانه تناول کردند؟ 📎|ڪانال‌ رسمی |° 🆔 @shahid_zahedlooee
🔴 محمد الطوس اسیری که حتی یاسر عرفات در مذاکرات اسلو و توافق صلح با اسرائیل نتوانست آزادش کند بعد از چهل سال با مقاومت آزاد شد. 📎|ڪانال‌ رسمی |° 🆔 @shahid_zahedlooee
شهید مهدی زاهدلویی🇮🇷
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ ⭕️°• #قاب_های_روی_دیوار•° #قسمت۷۸ اجازه نمی دهم حرفش را کامل کند. وسط ح
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ ⭕️°• •° برق خوش حالی در چشم هایم موج می زند: «خدا خیرت بده مامان! همین شیش ماه هم خوبه.» دوباره خداحافظی می کند. ترک موتور می نشیند و می رود. چای بیدمشک خوب دم کشیده است. یک استکان برای خودم می ریزم؛ می گذارم خنک شود. سراغ خورشت قیمه بادمجان می روم؛ یک قاشق برمی دارم و مزه ی آن را می چشم. کمی دارچین اضافه می کنم و تا آمدن مجید زیر شعله را کم می کنم تا خوب جا بیفتد. آن قدر سرگرم کار خانه ام که حتی متوجه آمدن مجید نمی شوم. دستی را از پشت سر روی شانه ام احساس می کنم. برمی گردم و او را می بینم. سلام می کند. جوابش را می دهم: «علیک سلام پسر گلم. کی اومدی مامان؟! اصلا متوجه نشدم.» می خندد و می گوید: «ماشاءالله شما همیشه توی خونه مشغول انجام کارید. تازه رسیدم. ناهار آماده ست؟ من خیلی گشنمه مامان.» -آره مادر، تا یه آبی به دست و صورتت بزنی، سفره رو چیدم. -چشم حاج خانوم. امر، امر شماست. سفره کوچک و جمع و جوری می اندازم؛ به اندازه ی دو نفر. سفره هایی که از شروع جنگ پهن می کنم، هر روز تیرِ چشمم می شود. آرزوبه دل هستم یک بار دیگر از این گوش تا آن گوش سفره بیندازم و تمام خانواده با هم یک آب گوشت بخوریم. بعد از ناهار، مجید کنارم می نشیند. می فهمم می خواهد چیزی بگوید، اما زبان در دهانش نمی چرخد. ظرف پسته و کشمش را جلویش می گذارم و می گویم: «بخور مامان جان. شدی پوست و استخوون. این شیش ماه که اینجایی، باید حسابی تقویتت کنم.» می خندد و می گوید: «خب بعدش چی؟ دیگه بدعادت میشم ها!» ادامه دارد... ✨💎روایت زندگی مادر گرانقدر والامقام: مجید، حمیدرضا و مسعود ✨ 📎|ڪانال‌ رسمی |° 🆔 @shahid_zahedlooee