فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎈 ۳ روز مانده تا #نیمه_شعبان 🎉🎊
🔻امام صادق علیه السّلام:
همانا برای صاحب الامر (عج) غیبتی است. پس کسی در دوران او دین خود را حفظ کند مانند کسی است که خار مغیلان را با دست بتراشد.
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
روایتگری شهدا
🌍#کهکشانیها 📌شهدا همیشه برای ما شبیه اسطورههای فرازمینی بودن که انگار در برههای از زمان ماموریت
🌍#کهکشانیها
📌شهدا همیشه برای ما شبیه اسطورههای فرازمینی بودن که انگار در برههای از زمان ماموریت زمینی پیدا کردن تا با ما زندگی کنن و یه گوشه از تاریخ برای همیشه تو حافظههای جمعی سرزمینمون ثبت بشن
🔹️در کهکشانیها بخشی از روایات و سبک زندگی شهدا رو با شما به اشتراک بذاریم، خاطرات و نکتههای کوچیکی که عمل بهشون میتونه نتیجههای بزرگ رو رقم بزنه
💢آقازادگی به سبک شهید برونسی
✍پسرم از روی پله ها افتاد دستش شکست بیشتر از من عبدالحسین هول کرد.بچه خیلی بی تابی می کرد.بغلش کرد و از خونه دویید بیرون.چادرسرم کردم و دنبالش رفتم.ماتم برد،دیدم داره می ره اون طرف خیابون تا من رسیدم بهش یه تاکسی گرفت.تواون لحظه ها.ماشین سپاه جلوی خونه پارک بود اما سوار نشد تا از اموال دولتی برای کار شخصی استفاده نکنه!
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡
📖 روایت «#هزار_و_دوازدهمین_نفر»
🔸٢٠٠ خاطره🔸️از#سردار_سپهبد_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی
🔺فصل نهم: مردم داری
🔸صفحه: ۱۶۷
🔻ادامه قسمت صد و نودم: اتاق ایزوله
✍مادر کودک تا اسم سردارسلیمانی را شنید از جا پرید و گفت:عمری که حاج قاسم سلیمانی وقف آرامش و امنیت ما کرده با چی جبران می شه؟این کمترین کاره که می تونم براشون انجام بدم.اتاق را خالی کردیم.به سردار گفتم:همین حالا نوزادا رو بستری می کنیم.ایشان تا ماجرا را شنید، گفت:دست نگه دارین.چرا این کارو کردین؟ یه نوزاد بیمار رو از اتاق ایزوله بیرون آوردید تا نوه های منو بستری کنین؟هیچ فرقی بین بچه های من و دیگران نیست.لطفاً اون نوزاد رو به اتاق برگردونین.ما هم مثل بقیه صبر می کنیم تا اتاق خالی بشه.گفتم:سردار مادر اون بچه تا شنید میخواهیم نوه های شما رو بستری کنیم،خودش اصرار به خالی کردن اتاق ایزوله داشت. گفت:نه آقای دکتر،کاری رو که گفتم انجام بدین.بچه رو به اتاق برگردونین.
🗣دکترترکمن،سالنامه مکتب حاج قاسم
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌷🕊🍃
در حوالی صبح 🌤هایت
پرسه می زنم
تا به خیر شدن روزم را
در نگاه تو آغاز کنم...
#شهید_ابراهیم_هادی💔🥀
#صبح_وعاقبتمون_شهدایی 🕊
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
•|💙🦋|•
#شهیدانہ ⸾❁❭
#حاج_قاسم میگقت:
حتیاگہیـهدرصداحتمـالبِـدیڪہ
یـهنفر یهروزیبرگـردهوتوبہکنـه ..
حـقنداریراجبشقضاوتڪنۍ!🗣^^
قضاوتفقطڪارخداست☝️🏼!
فلذاحواسمـونباشہッ
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خاطره شهید سلیمانی از شوخی با شهید حسن شفیع زاده ساعاتی قبل از شهادت
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🖼مجموعه پوستر
🔰 با سپاهی از شهیدان خواهد آمد؛
روایت هایی از دلدادگی شهدا به امام زمان (عج) 🌹🌹
💢شهید محمد تورجیزاده
#روز_امید
#امام_زمان(عج)
#مهدویت
#شهدا
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حاج مهدی رسولی، مداح اهل بیت(ع) در برنامه حسینیه معلی: همه ما خانواده شهیدیم، چون از همه ما یک عمو بنام "حاج قاسم" شهید کردند.
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
eitaa-6.2(2440).apk
41.25M
📣 #نسخه_جدید_ایتا منتشر شد.
🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🤲الحمدلله سرعت نرمافزار عالی شده
👌این نسخه بسیار متفاوتتر از نسخه قبلی بوده و اغلب قابلیتهای تلگرام را دارد.
✫⇠#خاکریز_اسارت(۲۶۰)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت دویست و شصت:فرار نافرجام دانشجویان
🍂از بِدو برس نگهبانها متوجه شدیم که اتفاقی افتاده. کمکم بو بردیم که بچه ها فرار کردن. همه خوشحال بودیم که بالاخره سه نفر تونستن فرار کنن و لیست و اسامی بقیه رو ببرن ایران و حداقل ایران بدونه ما بیش از سه ساله که اسیر هستیم.
💥روز اول فقط مدت کوتاهی برای دستشویی درها رو باز کردن و خیلی سریع دوباره فرستادنمون داخل و خیلی معطل آمارگیری نشدن. دعا میکردیم بچه ها موفق بشن و بسلامت به ایران برسن. هزار جور شایعه داخل اردوگاه پیچیده بود و هر کسی چیزی میگفت. شب که شد بعثیها خبر دستگیری بچهها رو اعلام کردن، ولی چون خبری از آوردن بچهها نبود فکر کردیم دروغ میگن و میخوان روحیه ما رو خراب کنن.
💥روز دوم که جنب و جوش کمتر شده بود و بچهها تو بیمارستان صحرایی و بعقوبه بودن. دو دل شدیم و از آرامش حاکم بر اردوگاه داشت باورمون میشد که بچهها رو گرفتن، ولی هنوز امیدوارم بودیم که شاید موفق شده و رفته باشن. ولی متاسفانه شب دوم که در اردوگاه باز شد و تعداد زیادی نگهبان داشتن افرادی رو می زدن و صدای بچهها بگوشمون رسید، انگار دوباره همهمون اسیر شدیم و دیگه فقط برای سلامتی و زنده موندن بچههای فراری دعا میکردیم.
🔸️نامردها بچهها رو به در و دیوار میکوبیدن و با کابل می زدن. اون شب یکی از وحشیانهترین شکنجههایی صورت گرفت که شاید در طول دوران اسارت بیسابقه و یا حداقل کم سابقه بود. همه نگران بودیم مبادا احمد و مسعود و هاشم نتونن زیر شکنجه دوام بیارن و شهید بشن. همه یهپارچه، برای زنده موندنشون دست به#دعا بلند کرده بودیم. شاید آوردن موقتشون به قلعه و اون رفتار وحشیانه با اونها برای این بود که به ما نشون بدن این عاقبت کسانیه که بخوان اقدام به فرار بکنن...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡
📖 روایت «#هزار_و_دوازدهمین_نفر»
🔸٢٠٠ خاطره🔸️از#سردار_سپهبد_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی
🔺فصل نهم: مردم داری
🔸صفحه:۱۶۷—۱۶۸
🔻قسمت صدونودویکم : دوقلوها
✍از یک طرف دوست داشتم حال نوزادان تازه به دنیا آمده هر چه زودتر خوب شود، و از طرف دیگر این دو بچه شده بودند نقطه ی وصل من و سردار و چه مصاحبت شیرینی بود. حال بچه ها خوب شد و از بیمارستان مرخص شدند، اما توفیق پیدا کردم یک بار دیگر در مطب پذیرای سردار باشم. خانواده دوستی ایشان برای من خیلی جالب بود. با وجود مشغله فراوان و مسئولیتهای سنگینی که داشت، برای اطمینان از سلامت نوه ها چند بار به بیمارستان آمد و وقتی هم که بچه ها از بیمارستان مرخص شدند، همراه دوقلوها به مطب می آمدند. آن روز مطب خیلی شلوغ بود. شلوغ تر از همیشه.
بعد از ورود سردار به مطب، منشی به من خبر داد. از اتاق بیرون آمدم. با سلام و احوالپرسی، راهنمایی شان کردم داخل. در حالی که یکی از نوه ها را در آغوش گرفته بود، تعارف مرا قبول نکرد و گفت، به خانم منشی سپردم اسم ما رو تو نوبت ویزیت بذاره. منتظر می مونیم تا نوبتمون بشه.
ادامه دارد ..
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌷🕊🍃
صبـــح 🌤
هجوم چشم هاے تــوست
وقتے ناگهان
در من شعرے مے شوی
به وسعت طلوع یک زندگی..
صبـــح را دوست دارم
وقتی
سر آغازش تـــو باشی..
#صبح_وعاقبتمون_شهدایی 🕊
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💌 #ڪــلامشهـــید
🌷سپهبدشهیدحاجقاسمسلیمانی:
🌿 عمل مقدس، عمل امام حسین علیهالسلام است. عملی که در آن خودخواهی ،خود محوری، جاهطلبی
و خویشاوند پروری راه ندارد.
#جان_فدا
#ما_ملت_امام_حسینیم
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🖼مجموعه پوستر
🔰 با سپاهی از شهیدان خواهد آمد؛
روایت هایی از دلدادگی شهدا به امام زمان (عج) 🌹🌹
♦️شهید علی چیتسازیان
#روز_امید
#امام_زمان(عج)
#مهدویت
#شهدا
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌹اعمال شب #نیمه_شعبان
✅نشر این پیام صدقه جاریه است.
☀️#نسخه_های_معنوی
https://eitaa.com/joinchat/1916796973Cdd1c037702
┄┄┅┅┅❅❁ ❁❅┅┅┅┄
✫⇠#خاکریز_اسارت(۲۶۱)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت دویست و شصت و یکم:روزهای سخت دانشجویان فراری(۱)
♦️احمد چلداوی در کتاب خاطرات ۱۱ میگه: شبی که ما رو به قلعه بردن بعد از یه کتک مفصل، یه اتاق رو برامون خالی کردن. داخل اتاق هیچگونه زیرانداز یا پتویی نبود. دست و چشممون هم بسته بود. برای گرم کردنمون مجبور شدیم مقداری بشین و برپا بریم. تا صبح از سرما لرزیدیم. بعثیها که نگران ارتباط ما با بچهها بودن، فردای اون روز ما رو منتقل کردن به اتاقی که بیرون قلعه بود. دستهای هاشم رو بخاطر شکستگی نبسته بودن. هاشم اومد دستامون رو باز کرد. چند روزی که در اون اتاقک زندانی بود خبری از دستشویی یا هواخوری نبود و ما برای قضای حاجت مجبور بودیم از گوشه اتاق استفاده کنیم. تموم اتاق رو بوی مدفوع گرفته بود. هر وقت عراقیها برامون غذا میاوردن سریع دستامون رو می بستیم. جالب این بود بعدش میومدن ظرف خالی رو میبردن و هیچوقت به فکرشون نرسید که اینها با چشم و دست بسته چطور غذا میخورن.؟!
🔅 اعدام برای فراری ها
🔹️احمد میگه چند روز بعد با توپ و تشر و لگد ما رو از اتاق بیرون آوردن و ناظم، نگهبان چاق عراقی گفت: حکم اعدام شما صادر شده و ما داریم شما رو میبریم بغداد برای اعدام. گفت یکی از اسرا رو صدا بزنید تا وصیت شما رو گوش کنه. به ذهنمون رسید که با این نقشه میخوان بچههایی که احتمالا از نقشۀ فرار ما باخبر بودن رو شناسایی کنن. تازه فهمیدیم که گیر کردن کفش هاشم به سیم خاردار و جا موندن اون و انداختن من توی جعبه عقب و پاره کردن اسامی چه نعمتی از طرف خدا بوده. هاشم و مسعود گفتن ما وصیتی نداریم منم گفتم منم وصیتی ندارم. ما سه نفر رو عقب ماشینی انداختن و حرکت دادن. دم دژبانی که رسیدیم دژبان سوالاتی کرد و یکی از نگهبانها گفت که این سه اسیر فراری رو می بریم بغداد برای اعدام.
🔸️اتومبیل ایستاد و هر کدوم رو به یه درخت یا چوبهای که ظاهرا برای اعدام بود بستن. با خودم گفتم از بعقوبه تا بغداد مسافت زیادیه چطور به این زودی رسیدیم. باز هم اصرار کردن اگه وصیتی دارید بگید ولی ما هیچی نگفتیم. با دستور فرمانده جوخه آتیش تشکیل شد و صدای گلنگدن شنیده شد. ای بابا انگار جدی شده و میخوان ما رو بکشن. چشمامو محکم روی هم فشار دادم اما صدای شلیکی نیومد. همون وقت یکی بلند گفت اینها مشمول عفو سید الرئیس صدام حسین شدن برِشون گردونید. فهمیدیم همه اینها بازی بود برای ترسوندن ما که دیگه فکر فرار به سرمون نزنه.دوباره برمون گردوندن همون اتاقک کثیف...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯